Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
burden of proof
U
بار اثبات
ontology probandi
U
بار اثبات
onus of proof
U
بار اثبات
onus probandi
U
بار اثبات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
induce
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induced
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induces
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
inducing
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
refutation
U
اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
documentation
U
اثبات بامدرک
verification
U
اثبات
demonstrable
U
قابل شرح یا اثبات
demonstrably
U
قابل شرح یا اثبات
show
U
اثبات
showed
U
اثبات
shows
U
اثبات
provable
U
قابل اثبات
proving
U
اثبات
proving
U
اثبات کردن
veritable
U
قابل اثبات حقیقت
vindication
U
اثبات بیگناهی توجیه
vindication
U
اثبات
tender
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendered
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tenderest
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendering
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
assertion
U
اثبات
affirmation
U
تصدیق اثبات
affirmations
U
تصدیق اثبات
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
demonstrator
U
اثبات کننده
demonstrators
U
اثبات کننده
authentication
U
به سند یا رونوشت مصذق ان اعتبار و اقتدار قانونی دادن به نحوی که در مقام اثبات قانونا قابل ارائه باشد
aver
U
اثبات کردن تصدیق کردن
averred
U
اثبات کردن تصدیق کردن
averring
U
اثبات کردن تصدیق کردن
avers
U
اثبات کردن تصدیق کردن
assert
U
اثبات کردن
asserted
U
اثبات کردن
asserting
U
اثبات کردن
asserts
U
اثبات کردن
disprove
U
اثبات کذب چیزی راکردن
disproved
U
اثبات کذب چیزی راکردن
disproves
U
اثبات کذب چیزی راکردن
disproving
U
اثبات کذب چیزی راکردن
refute
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
refuted
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
refutes
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
refuting
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
corroborate
U
اثبات کردن
corroborated
U
اثبات کردن
corroborates
U
اثبات کردن
corroborating
U
اثبات کردن
substantiate
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiate
U
اثبات کردن
substantiated
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiated
U
اثبات کردن
substantiates
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiates
U
اثبات کردن
substantiating
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiating
U
اثبات کردن
prove
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
prove
U
اثبات کردن
proved
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proved
U
اثبات کردن
proves
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proves
U
اثبات کردن
premise
U
قضیه ثابت یا اثبات شده
premised
U
قضیه ثابت یا اثبات شده
premisses
U
قضیه ثابت یا اثبات شده
affirm
اثبات کردن
affirmed
U
اثبات کردن تصریح کردن
affirming
U
اثبات کردن تصریح کردن
affirms
U
اثبات کردن تصریح کردن
vindicate
U
اثبات بیگناهی کردن
vindicated
U
اثبات بیگناهی کردن
vindicates
U
اثبات بیگناهی کردن
vindicating
U
اثبات بیگناهی کردن
positivist
U
اثبات گرا
ordeal
U
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
ordeals
U
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
demonstrate
U
اثبات کردن
demonstrated
U
اثبات کردن
demonstrates
U
اثبات کردن
demonstrating
U
اثبات کردن
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
demonstration
U
اثبات
demonstration
U
اثبات تجربی
demonstrations
U
اثبات
demonstrations
U
اثبات تجربی
supporting
U
اثبات کردن
proof
U
اثبات
proofs
U
اثبات
self-evident
U
بی نیاز از اثبات
positivism
U
اثبات گرایی
demonstrative
U
اثبات کننده
affirmatory
U
کلمه اثبات عبارت اثبات
agument
U
اثبات
ascertainable
U
اثبات پذیر
ascertainment
U
اثبات
bear record to
U
تصدیق یا اثبات کردن
burden of proof
U
وفیفه اثبات
Other Matches
positivity
U
اثبات
substantiation
U
اثبات
positiveness
U
اثبات
subantiation
U
اثبات
deraign
U
اثبات کردن
indemonstrable
U
اثبات نا پذیر
demonstratively
U
ازراه اثبات
in order to prove
U
برای اثبات
in proof of
U
برای اثبات
program proving
U
اثبات برنامه
hold up
<idiom>
U
اثبات حقیقت
predication
U
اثبات موعظه
justificatory
U
اثبات کننده
proof
U
اثبات
[ریاضی]
proven
U
اثبات شده
provability
U
قابلیت اثبات
manifestative
U
اثبات کننده
verifiability
U
اثبات پذیری
theorem proving
U
اثبات نظریه
prover
U
اثبات کردن
burden of proof
U
مسئوولیت اثبات ادعا
evidance in substanttiation of claims
U
ادله اثبات دعوی
self evidence
U
بی نیازی از اثبات بدیهیت
probative
U
دال بر اثبات مشروط
proving a will
U
اثبات صحت وصیتنامه
to demonstrate a proposition
U
قضیهای را اثبات کردن
logical positivism
U
اثبات گرایی منطقی
mend one's ways
<idiom>
U
اثبات عادت شخصی
come in handy
<idiom>
U
اثبات مفید بودن
probatory
U
دال بر اثبات مشروط
provably
U
بطور اثبات پذیر
make out
<idiom>
U
باعث اعتماد،اثبات شخص
in proof of his statement
U
برای اثبات گفته خود
in p of my statement
U
برای اثبات گفته خودم
evincibly
U
بطوریکه بتوان اثبات کردن
the burden of proof rests with
U
اثبات ادعا بر عهده مدعی است
the burden of proof rests of claimant
U
بار اثبات بر عهده شاکی است
where there is a valid reason
U
در موارد طبق مقررات اثبات شده
where justified
U
در موارد طبق مقررات اثبات شده
substantiative
U
بادلیل اثبات شده تجسم یافته
in duly substantiated cases
U
در موارد طبق مقررات اثبات شده
hold down
U
برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
realia
U
وسایل تعلیم و اثبات دروس کلاسی
single combat
U
اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
program verification
U
عمل اثبات صحت کار یک برنامه داده شده
probative
U
حقایقی که مالا" به اثبات مساله اصلی منجر شود
reductive ad absurdum
U
روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
I'll take a leap of faith.
U
من آن را باور میکنم
[می پذیرم]
[چیزی نامشهود یا غیر قابل اثبات]
to prove an a
U
اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
metagnosticism
U
عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
res ipsa loquitur
U
این عبارت در دعاوی مربوط به جرم ناشی از بی احتیاطی و درحالاتی بکار می رود که برای اثبات بی احتیاطی هیچ دلیلی لازم نباشد
indemonstrable
U
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com