Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
regard
U
باره نسبت
regarded
U
باره نسبت
regards
U
باره نسبت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
with regard to
U
نسبت به در باره راجع به در خصوص
with relation to
U
نسبت به راجع به در باره
Other Matches
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
U
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism
U
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
in relation to
U
در باره
one-off
U
یک باره
in regard to
U
در باره
lake rampart
U
اب باره
rampire
U
باره
rampart
U
باره
one-offs
U
یک باره
ter
U
سه باره
regard
U
بابت باره
regarded
U
بابت باره
regards
U
بابت باره
one-night stands
U
برنامهی یک باره
one-night stand
U
برنامهی یک باره
here
U
در این باره
herein
U
در این باره
to sputter
[about]
U
تف پراندن
[در باره ]
Impressionism
U
در باره ادراک
tartars
U
باره دندان
tartar
U
باره دندان
on
U
بالای در باره
It deals with ...
U
موضوع در باره ... است.
you do me injustice
U
در باره من بی عدالتی می کنید
rearrngement
U
ترتیب دوم باره
countermark
U
انگ دوم باره
aftercrop
U
حاصل دوم باره
re order
U
سفارش دوم باره
reapparition
U
فهور دوم باره
to speak
[about]
U
صحبت کردن
[در باره]
tartarous
U
دارای باره دندان
what do you think of him?
U
عقیده شما در باره او چیست
She did not ask about this.
U
او
[زن]
دراین باره پرسش نکرد.
convention
U
باره مسائل حزبی ناحیهای
conventions
U
باره مسائل حزبی ناحیهای
to ruminate on something
U
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
to meditate on/over something
U
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
disclosures
U
عمل بیان در باره چیزی
what say you to a cinema?
U
در باره سینما چه عقیده دارید
multipoint
U
اتصال چندین باره به یک خط یا یک کامپیوتر
to contemplate about/on/over something
U
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
i assured him of that
U
به او در این باره اطمینان دادم
he is an a. on that
U
سخن او دراین باره است
deuterogamy
U
عروسی دوم باره تجدیدفراش
for the rest
U
اما در باره باقی مطالب
to proffer
[somebody something ]
[something to somebody]
[formal]
U
سخن گفتن در باره چیزی
to mack i. about a person
U
در باره کسی از دیگران جویاشدن
disclosure
U
عمل بیان در باره چیزی
to theorise
[about something]
[British E]
U
نگرشگری کردن
[در باره چیزی]
to theorize
[about something]
U
نگرشگری کردن
[در باره چیزی]
to talk shop
U
در باره کار صحبت کردن
information
[on]
about somebody]
[something]
U
معلومات
[در باره کسی یا چیزی]
information
[on]
about somebody]
[something]
U
خبر
[در باره کسی یا چیزی]
information
[on]
about somebody]
[something]
U
آگاهی
[در باره کسی یا چیزی]
prejudicate
U
بی رسیدگی رای دادن در باره
to sputter
[about]
U
با خشم سخن گفتن
[در باره ]
information
[on]
about somebody]
[something]
U
داده ها
[در باره کسی یا چیزی]
to pry into a person affairs
U
فضولانه در باره کسی پرسش کردن
to do one right
U
عدالت در باره کسی بجا اوردن
vallum
U
بارو باره استحکامات خاکریز بارودارکردن
monographist
U
نویسنده شرح مفصل در باره یک موضوع
to have a different view of
[ opinion about]
something
U
در باره موضوی عقیده دیگری داشتن
to sputter
[about]
U
تند ومغشوش سخن گفتن
[در باره ]
argument
U
بحث در باره چیزی بدون توافق
to theorise
[about something]
[British E]
U
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
to proffer
[somebody something ]
[something to somebody]
[formal]
U
اظهار نظر دادن در باره چیزی
to make of something
U
در باره چیزی نظر
[عقیده]
داشتن
What do you make of this
[it]
?
U
نظر شما در باره این چه است؟
arguments
U
بحث در باره چیزی بدون توافق
to consult with somebody about something
U
با کسی در باره چیزی مشاوره کردن
to theorize
[about something]
U
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
argued
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
arguing
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argues
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argue
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
I don't want to say anything about that.
U
من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
to talk something over with somebody
U
با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
Allow me to chew it over in my mind .
U
اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
There is nothing I can do about it.
U
از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
to get an overview
[of something]
U
دید کلی
[در باره چیزی]
دست یافتن
to read a book
U
کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
I'll speak at length on this subject.
U
دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
We would appreciate it if you could provide us with some information about ...
U
ما سپاسگزار می شویم اگر اطلاعاتی در باره ... به ما ارائه کنید.
genetics
U
شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت
to talk out a bill
U
مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
On the recent developments he had nothing to say.
U
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
geostrategy
U
شاخهای از فیزیک سیاسی که در باره علم لشکر کشی بحس میکند
urology
U
رشتهای از علم طب که در باره بیماری دستگاه ادراری وتناسلی بحث میکند
urologic
U
رشتهای از علم طب که در باره بیماری دستگاه ادراری وتناسلی بحث میکند
urological
U
رشتهای از علم طب که در باره بیماری دستگاه ادراری وتناسلی بحث میکند
What does Main Street think of this policy?
U
بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
Thinking of it still gives me a pang.
[Colloquial]
U
هنوز من را آزار می دهد
[اذیت می کند]
وقتی که در باره آن فکر می کنم.
off print
U
چاپ دوم باره چیزی که ازمجله یا نگارشهای دیگری گرفته شده باشد
glaciology
U
علمی که در باره تجمع برف ویخ و انجماد در دورههای یخبندان بحث میکند
permanent income hypothesis
U
مینامد میباشد . این تئوری یکی از تئوریهای جدیددر باره مصرف است
to ask somebody to say a few words
U
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
necrologist
U
متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
desktop
U
در یک سیستم Apple Macitoshفایل سیستم برای ذخیره سازی اطلاعات در باره فایلهای روی دیسک یا حجم
in the ratio of
U
به نسبت
uncross
U
نسبت
in relation to
U
نسبت به
in respect of
U
نسبت به
kinship
U
نسبت
as compared to
U
نسبت به
relational
U
نسبت
proportional
U
به نسبت
in regard to
U
نسبت به
in respect of
U
به نسبت
in connexion with
U
نسبت به
t ratio
U
نسبت تی
in proprotion to
U
نسبت به
the rat of to
U
نسبت دو به سه
cognation
U
نسبت
in regard of
U
نسبت به
apropos of
U
نسبت به
bearing
U
نسبت
proportions
U
نسبت
respects
U
نسبت
format
U
نسبت
formats
U
نسبت
ratio
U
نسبت
proportion
U
نسبت
with respect to
U
نسبت به
In the ration lf one to ten .
U
به نسبت یک به ده
rate
U
نسبت
rates
U
نسبت
relation
U
نسبت
to
U
تا نسبت به
than
U
نسبت به
quotient
U
نسبت
quotients
U
نسبت
towards
U
نسبت به
rapport
U
نسبت
respect
U
نسبت
In what proportion ?
U
به چه نسبت ؟
ratios
U
نسبت
to get annoyed
[at]
U
آزرده شدن
[عصبانی شدن]
[در باره]
imputable
U
نسبت دادنی
imputation
U
نسبت دادن
to do by
U
رفتارکردن نسبت به
impluse ratio
U
نسبت ضربه
impluse ratio
U
نسبت ایمپولز
ratio of transformer
U
نسبت مبدل
in d. of
U
با بی اعتنایی نسبت به
to put down
U
نسبت دادن
impedance ratio
U
نسبت امپدانس
factor proportion
U
نسبت عوامل
error ratio
U
نسبت خطا
distribution ratio
U
نسبت توزیع
deposit ratio
U
نسبت سپرده
current ratio
U
نسبت جاری
cost benefit ratio
U
نسبت فایده
correlation ratio
U
نسبت همبستگی
feedback ratio
U
نسبت فیدبک
feedback ratio
U
نسبت پس خوراند
fineness ratio
U
نسبت فرافت
image ratio
U
نسبت تصویر
hit ratio
U
نسبت اصابت
he is faithful to me
U
نسبت به من باوفاست
gyromagnetic ratio
U
نسبت ژیرومغناطیسی
glide ratio
U
نسبت سریدن
transformation ratio
U
نسبت تبدیل
transmissivity
U
نسبت فرافرستی
two's complement
U
متمم نسبت به دو
control ratio
U
نسبت فرمان
inverse ratio or proportion
U
نسبت معکوس
self relative
U
نسبت بخود
recycling ratio
U
نسبت بازگردانی
recycle ratio
U
نسبت بازگردانی
stress ratio
U
نسبت تنش
velocity ratio
U
نسبت سرعت
transformer ratio
U
نسبت مبدل
viscosity ratio
U
نسبت گرانروی
ratio detector
U
اشکارساز نسبت
void ratio
U
نسبت منفذها
reduction ratio
U
نسبت کاهش
strength ratio
U
نسبت استحکام
sensitivity ratio
U
نسبت حساسیت
settlement ratio
U
نسبت نشست
selection ratio
U
نسبت گزینش
shunt ratio
U
نسبت شنت
scalling factor
U
نسبت اشل
scale down
U
به نسبت ثابت
saving ratio
U
نسبت پس انداز
roundness
U
نسبت گردی
relativization
U
نسبت دادن
voltage ratio
U
نسبت ولتاژ
proximity of blood
U
قرابت نسبت
weight ratio
U
نسبت وزن
mole ratio
U
نسبت مولی
mobility ratio
U
نسبت تحرک
magnetogyric ratio
U
نسبت ژیرومغناطیس
liquidity ratio
U
نسبت نقدینگی
one's complement
U
متمم نسبت به یک
lay to
U
نسبت دادن به
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com