English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
legate U بارث گذاشتن
legates U بارث گذاشتن
to hand down U بارث گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
matrolinous U بارث برنده
heritable U بارث رسیدنی قابل توارث
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heredity U رسیدن خصوصیات جسمی وروحی بارث
dowagers U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
devisor U کسیکه بمیل خویش چیزی رابدیگری بارث می گذارد مورث
dowager U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
lays U گذاشتن
lay U گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
to trample on U گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
take in U تو گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
run home U جا گذاشتن
places U گذاشتن
place U گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
placing U گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
leaving U گذاشتن
placements U گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
let U گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
leave U گذاشتن
putting U گذاشتن
loads U گذاشتن
load U گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
puts U گذاشتن
placement U گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
put U گذاشتن
letting U گذاشتن
lets U گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
earmarks U کنار گذاشتن
salve U ضماد گذاشتن
trepass U پافرا گذاشتن
embeds U کار گذاشتن
embed U کار گذاشتن
badgers U :سربسر گذاشتن
depositing U به امانت گذاشتن
badgered U :سربسر گذاشتن
trig U علامت گذاشتن
to stand sentinel U نگهبان گذاشتن در
to beat back U عقب گذاشتن
begueath U به ارث گذاشتن
expose U بی پناه گذاشتن
respects U احترام گذاشتن به
respect U احترام گذاشتن به
exposes U بی پناه گذاشتن
badgering U :سربسر گذاشتن
to call for tenders U بمناقصه گذاشتن
to put to contract U بمناقصه گذاشتن
to grow in years U پابسن گذاشتن
to take ship U درکشتی گذاشتن
exposing U بی پناه گذاشتن
earmark U کنار گذاشتن
to hang up U معوق گذاشتن
to have the heels of any one U کسیرادردوعقب گذاشتن
Welsh U کلاه گذاشتن
to take in a reef U بادبان را تو گذاشتن
badger U :سربسر گذاشتن
to keep in d. U امانت گذاشتن
juxtaposed U پهلوی هم گذاشتن
to make a for U دردسترس گذاشتن
embarks U درکشتی گذاشتن
embarking U درکشتی گذاشتن
embarked U درکشتی گذاشتن
embark U درکشتی گذاشتن
to put a way U کنار گذاشتن
juxtaposes U پیش هم گذاشتن
juxtaposes U پهلوی هم گذاشتن
juxtaposing U پیش هم گذاشتن
juxtaposing U پهلوی هم گذاشتن
plight U گرو گذاشتن
to put by U کنار گذاشتن
to put up to a U بمزایده گذاشتن
cloisters U درصومعه گذاشتن
cloister U درصومعه گذاشتن
juxtaposed U پیش هم گذاشتن
juxtapose U پهلوی هم گذاشتن
to leave off U کنار گذاشتن
to lay anegg U تخم گذاشتن
invests U سرمایه گذاشتن
to lay it on with a trowel U کار گذاشتن
to sow mines U مین گذاشتن
investing U سرمایه گذاشتن
invested U سرمایه گذاشتن
invest U سرمایه گذاشتن
to lay aside U کنار گذاشتن
to set one's seal to U صحه گذاشتن
to put in pledge U گرو گذاشتن
leather U چرم گذاشتن به
to set down U بزمین گذاشتن
to set a trap U تله گذاشتن
to sell by a U بمزایده گذاشتن
juxtapose U پیش هم گذاشتن
to leave a margin U حاشیه گذاشتن
to put up forsale U بمزایده گذاشتن
set down U بزمین گذاشتن
strands U تنها گذاشتن
incase etc U در جعبه گذاشتن
impignorate U گرو گذاشتن
impignorate U رهن گذاشتن
impawn U گرو گذاشتن
imbark U در کشتی گذاشتن
hypothecate U به رهن گذاشتن
hypothecate U گرو گذاشتن
hold in respect U احترام گذاشتن به
high tender U به مزایده گذاشتن
incase etc U در لفاف گذاشتن
inshrine U درمزار گذاشتن
hang up U معوق گذاشتن
hang-up U معوق گذاشتن
hang-ups U معوق گذاشتن
lay away U کنار گذاشتن
flyblow U تخم گذاشتن
lagvt U سرپوش گذاشتن
lacevi U یراق گذاشتن
intube U در لوله گذاشتن
instal U کار گذاشتن
hand down U به ارث گذاشتن
grow a beard U ریش گذاشتن
put in pledge U گرو گذاشتن
dew ret U زیرشبنم گذاشتن
salute U احترام گذاشتن
saluted U احترام گذاشتن
salutes U احترام گذاشتن
saluting U احترام گذاشتن
cuple U در بوته گذاشتن
cupel U در بوته گذاشتن
coop U درقید گذاشتن
cleck U تخم گذاشتن
emplace U کار گذاشتن
enchase U در نگین گذاشتن
give as a pledge U گرو گذاشتن
four horsemen U جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
fix U کار گذاشتن
fixes U کار گذاشتن
enshrine U درزیارتگاه گذاشتن
bench U نیمکت گذاشتن
benches U نیمکت گذاشتن
enframe U درقاب گذاشتن
encradle U درگهواره گذاشتن
bilk U گذاشتن از پرداخت
strand U تنها گذاشتن
trace U اثر گذاشتن
put out to interest U به بهره گذاشتن
point U نوک گذاشتن
put on rudder U سکان گذاشتن
to set by U کنار گذاشتن
put aside U کنار گذاشتن
bank U در بانک گذاشتن
banks U در بانک گذاشتن
suspend U مسکوت گذاشتن
suspending U مسکوت گذاشتن
mortgaging U گرو گذاشتن
traced U اثر گذاشتن
traces U اثر گذاشتن
regulater U قاعده گذاشتن
putting a condition U شرط گذاشتن
mortgage U گرو گذاشتن
put up to auction U به مزایده گذاشتن
mortgages U گرو گذاشتن
suspends U مسکوت گذاشتن
install U کار گذاشتن
installing U کار گذاشتن
over run U زیر پا گذاشتن
handle U دسته گذاشتن
handles U دسته گذاشتن
cramp U درقید گذاشتن
cramps U درقید گذاشتن
mouth U در دهان گذاشتن
mouthed U در دهان گذاشتن
mouthing U در دهان گذاشتن
mouths U در دهان گذاشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com