English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to charge the battery U باتری را بار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
power U که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powered U که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powering U که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powers U که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
overfilling of battery U سرشار کردن باتری
to jump-start someone's car U کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
to jump-start an engine U موتوری را با کابل باتری به باتری روشن کردن
discharge U خالی کردن باتری
Other Matches
NiCad U نوعی باتری قابل شارژ در laptop که با باتری Nimh جایگزین شده است
booster cable [jumper cable] U کابل باتری به باتری [اتومبیل رانی ]
NiMH U نوعی باتری قابل شارژ در laptop که امکان شارژ شدن بهتر از باتری Nicad دارد. شارژ آن سریع تر است و نگران حافظه نیست
battery copper U مس باتری
battery U باتری
filament battery U باتری ا
h.b. battery U باتری ا
battery charger U باتری پر کن
batteries U باتری
heater battery U باتری ا
battery charging rectifier U باتری پر کن
c battey U باتری سی
battery water U اب باتری
b battery U باتری ب
h.t. battery U باتری ب
storage cell U باتری
charger U باتری پر کن
chargers U باتری پر کن
hold down for batteryseparator U میانگیردار باتری
battery paint U رنگ باتری
battery isolator U لایی باتری
battery plate U صفحه باتری
battery charging rheostat U رئوستای باتری پر کن
isolator for battery plate U لایی باتری
cell cover U درپوش باتری
secondary cell U پیل باتری
stand by battery U باتری یدکی
battery liquid U مایع باتری
battery charging cable U کابل باتری پر کن
standby battery U باتری اضطراری
battery charging plug U دو شاخه باتری پر کن
battery jar U فرف باتری
battery current U برق باتری
battery oven U کوره باتری
battery mounting U پایه باتری
battery liquid U الکترولیت باتری
battery filler U سرنگ باتری
battery cradle U کلاف باتری
battery discharger U باتری خالی کن
discharger for battery U باتری خالی کن
battery electrode U الکترود باتری
battery insulator U عایق باتری
storage battery U باتری انبارهای
battery electrolyte U الکترولیت باتری
solution of battery U الکترولیت باتری
dry battery U باتری خشک
edison U باتری ادیسن
battery insulator U میانگیر باتری
lighting battery U باتری روشنایی
storage cell U پیل باتری
batterty cover U سرپوش باتری
battery hold down U میانگیردار باتری
starting battery U باتری استارت
battery syringe U سرنگ باتری
dry storage battery U باتری ژلاتینی
storage battery U باتری بارشدنی
impurities in battery U ناخالصیهای باتری
battery ammeter U امپرسنج باتری
air cell a battery U باتری رادیو
grid of a battery U شبکه باتری
battery acid U اسید باتری
rechargeable battery U باتری بارشدنی
battery receiver U رادیو باتری
floating battery U باتری ذخیره
alkaline battery U باتری قلیایی
battery carbon U زغال باتری
gelatine battery U باتری ژلاتینی
sediments U درد باتری
battery solution U محلول باتری
acummulator battery U باتری بارشدنی
battery box U جعبه باتری
secondary battery U باتری بارشدنی
battery voltage U ولتاژ باتری
sediment U درد باتری
battery vise U گیره باتری
gravity battery U باتری وزنی
battery turntable U میز باتری
battery terminal U قطب باتری
b. eliminator U جانشین باتری ب
plante cell U باتری پلانته
battery polarization U قطبش باتری
battery cell U پیل باتری
ignition battery U باتری استارت
battery capacity U فرفیت باتری
nickel iron battery U باتری ادیسن
automobile battery U باتری اتومبیل
battery case U جعبه باتری
battery carrier U شاسی باتری
burning rack U قاب باتری
gelatine battery U باتری خشک
secondary battery U پیل باتری
voltaic battery U باتری ولتایی
pillar post of battery U ستون باتری
polarization U پلاریزاسیون باتری
backs U که یک باتری پشتیبان دارد
battery jar spacer U لایی فرف باتری
twenty four hour charge rate U امپر مجاز باتری
separator U میان گیر باتری
thin plate battery U باتری صفحه نازک
local action U تخلیه موضعی باتری
back U که یک باتری پشتیبان دارد
overdischarge of battery U تخلیه فرساینده باتری
area of battery plate U سطح صفحه باتری
train lighting battery U باتری روشنایی ترن
nickel iron battery U باتری نیکل-اهن
universal receiver U رادیو برق و باتری
battery hydrometer U چگالی سنج باتری
lead acid battery U باتری سرب- اسید
dry storage battery U باتری انبارهای خشک
battery U که یک باتری پشتیبان دارد
battery connector U رابط پیل باتری
porosity of battery plate U تخلخل صفحه باتری
cementation U سیمانی شدن باتری
cell tester U ولت سنج باتری
plate puller U انبر صفحه باتری
hardened battery plate U صفحه باتری سخت
ampere hour efficiency of storage batter U بازده باتری انبارهای
heater battery U باتری گرم کننده
idle voltage of battery U ولتاژ هرز باتری
plunge battery U باتری با الکترد شناور
cutout relay U رله باتری پرکن
plate press U پرس صفحه باتری
cell connector U رابط پیل باتری
group of battery plates U دسته صفحات باتری
batteries U که یک باتری پشتیبان دارد
closed circuit battery U باتری با مدار بسته
reversed battery plate U صفحه باتری معکوس
faure plate U صفحه باتری خمیری
shedding of battery plate U ریزش صفحه باتری
battery still U دیگ تقطیر باتری
battery steamer U کوره باتری بخاری
pasted plate U صفحه باتری خمیری
battery resistance U مقدار مقاومت باتری
plante battery plate U صفحه باتری پلانته
carbon battery plate U صفحه باتری کربنی
cranking capacity of battery U فرفیت راه اندازی باتری
low tension battery U باتری فشار ضعیف رادیو
glass separator U میان گیر شیشهای باتری
The battery is discharged (emptied). U باتری خالی شده است.
The battery is dead. باتری خالی شده است.
accumulator U باتری [مهندسی برق یا الکترونیک]
The battery is dead. باتری تمام شده است.
replenishes U شارژکردن مجدد باتری با الکتریسیته
replenished U شارژکردن مجدد باتری با الکتریسیته
forming of battery plates U اماده سازی صفحات باتری
power pack U باتری [مهندسی برق یا الکترونیک]
replenish U شارژکردن مجدد باتری با الکتریسیته
replenishing U شارژکردن مجدد باتری با الکتریسیته
total discharge U تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
cathode U ترمینال الکتریکی منفی یک وسیله یا باتری
The engine runs by a battery. U این موتور با باتری کار می کند.
cathodes U ترمینال الکتریکی منفی یک وسیله یا باتری
batteries U استفاده از باتری برای وسایل با حافظه قرار
battery U استفاده از باتری برای وسایل با حافظه قرار
dry cell battery U باتری ای که قابل شارژ مجدد نیست مقایسه شودباRechergeable Battery
luggable U کامپیوتر شخصی قابل حمل که باتری اش معمولا تمام نمیشود.
invisible U مداری که تامین کننده منبع جریان متناوب است از باتری DC
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours. U ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
suspends U دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
suspend U دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
suspending U دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
retrain U ایجاد مجدد اتصال با کیفیت باتری وقتی که کیفیت خط خیلی بد باشد
charges U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
meter power supply U امکان ای در ویندوز که میزان توان باتری را در laptop نشان میدهد و نیز می گوید آیا از طریق بالا اجرا میشود یا منبع اصلی الکتریسیته
refresh U قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
refreshed U قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
refreshes U قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
self- U قطعه RAM پوییا با مدار تو کار برای تولید سیگنالهای تنظیم کننده که باعث برگرداندن داده میشود وقتی که برق قط ع میشود با استفاده از باتری پشتیبان
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com