English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
disposal U انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sanitize U حفظ کردن اسناد و مدارک بااهمیت با تغییر اسامی یامحلها یا علایم مشخصه ان
cryptocustodian U مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
documentation U مدرک یا مدارک اسناد
lost documents U اسناد و مدارک گم شده
documentation U ارائه اسناد یا مدارک
administrative crypto account U نگهداری اسناد و مدارک محرمانه
augmentation U تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
accountable cryptomaterial U مدارک و وسایل طبقه بندی شده
cost records U مدارک قیمت تمام شده مدارک تعیین ارزش
beach gear U وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tackles U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
mounting U وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
record blocking U کنده یی کردن مدارک
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U واگذار کردن
transfer U واگذار کردن
assignments U واگذار کردن
assigned U واگذار کردن
transfers U واگذار کردن
transferring U واگذار کردن
assign U واگذار کردن
assignment U واگذار کردن
ceding U واگذار کردن
conceding U واگذار کردن
concede U واگذار کردن
authorization U واگذار کردن
authorisations U واگذار کردن
concedes U واگذار کردن
conceded U واگذار کردن
abdicates U واگذار کردن
cede U واگذار کردن
remise U واگذار کردن
to turn over U واگذار کردن
cedes U واگذار کردن
assigns U واگذار کردن
surrenders U واگذار کردن
entrusts U واگذار کردن
giving U واگذار کردن
to make over U واگذار کردن
release U واگذار کردن
abdicated U واگذار کردن
abdicate U واگذار کردن
to deliver over U واگذار کردن
released U واگذار کردن
releases U واگذار کردن
entrust U واگذار کردن
demise U واگذار کردن
abdicating U واگذار کردن
allocation U واگذار کردن
gives U واگذار کردن
surrendered U واگذار کردن
surrender U واگذار کردن
relegate U واگذار کردن
relegated U واگذار کردن
relegates U واگذار کردن
infeoff U واگذار کردن
relegating U واگذار کردن
entrusting U واگذار کردن
give U واگذار کردن
allocations U واگذار کردن
bequeath U بکسی واگذار کردن
jus disponendi U حق واگذار کردن اموال
bequeaths U بکسی واگذار کردن
bequeathed U بکسی واگذار کردن
retrocede U دوباره واگذار کردن
bequeathing U بکسی واگذار کردن
assignment of tasks U واگذار کردن وفایف
award a contract U قراردادی را واگذار کردن
reallocation U مجددا واگذار کردن
grant U واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grants U واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
granted U واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
topgallant U سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
vest a property in someone U ملکی را به کسی واگذار کردن
cession of territory U واگذار کردن اراضی مملکت
to bargain a way U درازای چیزی واگذار کردن
deeds U سند باقباله واگذار کردن
deed U سند باقباله واگذار کردن
quitclaim U چشم پوشیدن از واگذار کردن
to sell out U بدیگری واگذار کردن ورفتن
red concept U جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
submit U واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitting U واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submits U واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitted U واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
appropriation U اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
average propensity to consume U میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
transferring U واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfers U واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer U واگذار کردن نقل کردن انتقال
to give place to U جای خودرابه شخص یا چیزدیگر واگذار کردن
attributes U اسناد کردن
ascribes U اسناد کردن
ascribe U اسناد کردن
ascribed U اسناد کردن
attributing U اسناد کردن
attribute U اسناد کردن
ascribing U اسناد کردن
diminishing utility U اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics U امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
pick up U واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
suspension of vouchers U معلق کردن اسناد
natarize U دفتر اسناد رسمی را اداره کردن
entrusting U واگذار کردن تفویض کردن
entrusts U واگذار کردن تفویض کردن
give over U ترک کردن واگذار کردن
entrust U واگذار کردن تفویض کردن
cpu U سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
prevention of stripping U ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
recover U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovers U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
authentication U تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
disposal U انهدام
destroys U انهدام
extinguishment U انهدام
destroying U انهدام
destroy U انهدام
destruct U انهدام
destruction U انهدام
devastation U انهدام
stramash U انهدام
extermination U انهدام
power consumer U مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume U تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
destruction U اتلاف انهدام
destructible U انهدام پذیر
destructibility U قابلیت انهدام
bacteriolysis U انهدام باکتری
extinction U اعدام انهدام
probability of kill U احتمال انهدام
survival U رهایی از انهدام
subversion U انهدام تخریب
survivals U رهایی از انهدام
exterminative U انهدام کننده
excess property U وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
demolition U ویران سازی انهدام
exterminable U نابودساختنی قابل انهدام
exterminative U مایه انهدام یا انقراض
demolitions U ویران سازی انهدام
spends U مصرف کردن
dismantling U بی مصرف کردن
put away U مصرف کردن
eat U مصرف کردن
dismantled U بی مصرف کردن
consumes U مصرف کردن
dismantles U بی مصرف کردن
use up U مصرف کردن
consumed U مصرف کردن
to use up U مصرف کردن
dismantle U بی مصرف کردن
consume U مصرف کردن
spend U مصرف کردن
eats U مصرف کردن
disposable end item U اماد یا اقلام قابل انهدام
overspend U زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
use U مصرف استفاده کردن
uses U مصرف استفاده کردن
uses U بکاربردن مصرف کردن
use U بکاربردن مصرف کردن
slather U بطورافراط مصرف کردن
duty assignment U واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
reference U مدارک
references U مدارک
resources U مدارک
to work off U مصرف کردن دست کشیدن از
use up U تمام شدن مصرف کردن
run through <idiom> U اصراف کردن بیهوده مصرف کردن
neutralising U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
expend U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expending U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expended U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expends U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
roll up U پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
exterminatory U اسباب نابودی مایه انهدام یا انقراض نابودسازنده
channels U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
fan U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
camouflaged U استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflage U استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages U استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging U استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
training publication U مدارک اموزشی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com