English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wrongful dismissal U انفصال یا اخراج ناروا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dismissals U انفصال اخراج
dismission U انفصال اخراج
dismissal U انفصال اخراج
out U اخراج کردن اخراج شدن
out- U اخراج کردن اخراج شدن
outed U اخراج کردن اخراج شدن
red card U علامت اخراج اخراج بازیگر
impermissible U ناروا
illegitimate U ناروا
unduly U ناروا
inadvisable U ناروا
inadmissible U ناروا
unjust U ناروا ناصحیح
trumped-up U بیمورد ناروا
undue U ناروا بی مورد
illegutimation U ناروا دانی
inadmissibly U بطور ناروا
trumped up U بیمورد ناروا
undesireable discharge U اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
trump up U نسبت ناروا دادن
undue influence U اعمال نفوذ ناروا
unjusified U بیمورد ناحق ناروا بی جهت
dishonorable discharge U اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
separations U انفصال
dismissal U انفصال
secession U انفصال
disunion U انفصال
schism U انفصال
schisms U انفصال
separation U انفصال
incontinuity U انفصال
notice of cancellation U انفصال
notice of determination U انفصال
notice of termination U انفصال
extrusion U انفصال
feathering U انفصال
notice to quit U انفصال
quit U انفصال
quitting U انفصال
termination U انفصال
withdrawal U انفصال
letter of dismissal U انفصال
lay-off U انفصال
disjunction U انفصال
abrogation U انفصال
dismissals U انفصال
disconnexion U انفصال
breakpoint U نقطه انفصال
schismatism U شقاق انفصال
nondisjunction U عدم انفصال
separate U متارکه انفصال
separated U متارکه انفصال
separates U متارکه انفصال
disconnect signal U علامت انفصال
disunion U انفصال نفاق
discharges U انفصال ترشح
discharge U انفصال ترشح
discontinuities U عدم پیوستگی انفصال
autotomize U انفصال خودبخود پیداکردن
discontinuity U عدم پیوستگی انفصال
conditional breakpoint U نقطه انفصال شرطی
autotomy U انفصال خودبخوددست یا پا یا عضو حیوان ازبدن
atomic theory U فرضیهء اتمی که تمام مواد راترکیبی از ذرات اتم میداند تئوری انفصال ماده
evacuation U اخراج
dislodgement U اخراج
exclusion U اخراج
ejection U اخراج
excomminucation U اخراج
expulsions U اخراج
the boot U اخراج
banishment U اخراج
ouster U اخراج
deport U اخراج
deported U اخراج
deposal U اخراج
deporting U اخراج
deports U اخراج
dismissals U اخراج
expulsion U اخراج
deportation U اخراج
eviction U اخراج
lay off U اخراج
disqualifying U اخراج
disqualify U اخراج
disqualified U اخراج
disqualifies U اخراج
firing U اخراج
dismissal U اخراج
evictions U اخراج
out lawry U اخراج
rustication U اخراج
extrusion U اخراج
foul out U اخراج
cast out U اخراج کردن
out with U اخراج کردن
avaunt U دستور اخراج
excommunicable U سزاوارتکفیریا اخراج
brush off U اخراج بی ادبانه
ousts U اخراج کردن
ousting U اخراج کردن
ousted U اخراج کردن
oust U اخراج کردن
expellable U قابل اخراج
exorcise U اخراج کردن
send down U اخراج کردن
swopping U اخراج کردن
clearing out [of a place] U اخراج [از مکانی]
deportation U اخراج از کشور
reseau U اخراج اشعه
swaps U اخراج کردن
swapped U اخراج کردن
swap U اخراج کردن
swopped U اخراج کردن
swops U اخراج کردن
bad conduct discharge U اخراج از خدمت
evictions U اخراج کردن
expel U اخراج کردن
send off U اخراج بازیگر
expelling U اخراج کردن
expels U اخراج کردن
eviction U اخراج کردن
dismissal U اخراج از شغل
dismissals U اخراج از خدمت
dismissal U اخراج از خدمت
dismissals U اخراج از شغل
send-offs U اخراج بازیگر
send-off U اخراج بازیگر
to expel [from] U اخراج کردن [از]
walking papers <idiom> U برگه اخراج
expulsion U اخراج از کشور
expulsions U اخراج از کشور
cans U اخراج کردن
canning U اخراج کردن
can U اخراج کردن
out U اخراج بازیگر
out- U اخراج بازیگر
deportee U اخراج شده
expelled U اخراج کردن
outed U اخراج بازیگر
suspensions U اخراج موقت
suspension U اخراج موقت
get the ax <idiom> U اخراج شدن
give someone the ax <idiom> U اخراج شدن
let go <idiom> U اخراج شدن
xenelasia U اخراج بیگانگان
deportees U اخراج شده
dis- U اخراج کردن
rusticate U با اخراج تنبیه کردن
pink slip <idiom> U برگه اخراج از شغل
explusion foul U خطای منجر به اخراج
ducks U اخراج توپزن بی امتیاز
discharges U اخراج تخلیه الکتریکی
dismisses U سوزاندن توپزن و اخراج او
duck U اخراج توپزن بی امتیاز
ducked U اخراج توپزن بی امتیاز
duckings U اخراج توپزن بی امتیاز
dismissing U سوزاندن توپزن و اخراج او
boot U اخراج چاره یافایده
dismiss U سوزاندن توپزن و اخراج او
ejectable U قابل دفع یا اخراج
discharge U اخراج تخلیه الکتریکی
game misconduct penalty U 01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
sacks U اخراج کردن یاشدن
misconduct penalty U جریمه 01 دقیقه اخراج
sacked U اخراج کردن یاشدن
sack U اخراج کردن یاشدن
minor penalty U خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. U اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
evacuate U اخراج خارج کردن یا شدن
evacuating U اخراج خارج کردن یا شدن
major penalty U اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
evacuates U اخراج خارج کردن یا شدن
He was deported from Iran. U اورااز ایران اخراج کردند
somebody's days are numbered <idiom> U از کار اخراج شدن کسی
bad conduct discharge U اخراج به علت عدم صلاحیت
back azimuth method U گرای معکوس در اخراج اشعه
extrusive U اخراج کننده بیرون امده
evacuated U اخراج خارج کردن یا شدن
extracted U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracting U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extract U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracts U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
discharge U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
two U دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
twos U دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
discharge without honor U اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
pay off U با دادن مزد کامل اخراج کردن
discharges U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
yorked U توپزن سوخته و اخراج شده کریکت
to get [be given] your card [British E] <idiom> U برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
to get [be given] the pink slip [American E] <idiom> U برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
not out U توپزنی که هنوز اخراج نشده اعلام خطا
They are openly seeking his being sacked. U آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
penalty time keeper U حساب نگهدار پنالتیهاو مدت اخراج بازیگران
innings U نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
to discharge someone without honor [from the army] U اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
disqualifications U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
disqualification U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
exclusion U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
man down U بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com