English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dismissal U انفصال اخراج
dismissals U انفصال اخراج
dismission U انفصال اخراج
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
wrongful dismissal U انفصال یا اخراج ناروا
Other Matches
red card U علامت اخراج اخراج بازیگر
out U اخراج کردن اخراج شدن
out- U اخراج کردن اخراج شدن
outed U اخراج کردن اخراج شدن
undesireable discharge U اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
dishonorable discharge U اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
quit U انفصال
lay-off U انفصال
disconnexion U انفصال
schisms U انفصال
schism U انفصال
secession U انفصال
separations U انفصال
separation U انفصال
dismissals U انفصال
dismissal U انفصال
disjunction U انفصال
letter of dismissal U انفصال
notice to quit U انفصال
quitting U انفصال
incontinuity U انفصال
notice of termination U انفصال
notice of determination U انفصال
feathering U انفصال
extrusion U انفصال
termination U انفصال
withdrawal U انفصال
disunion U انفصال
abrogation U انفصال
notice of cancellation U انفصال
disunion U انفصال نفاق
separate U متارکه انفصال
separated U متارکه انفصال
separates U متارکه انفصال
schismatism U شقاق انفصال
nondisjunction U عدم انفصال
breakpoint U نقطه انفصال
disconnect signal U علامت انفصال
discharges U انفصال ترشح
discharge U انفصال ترشح
conditional breakpoint U نقطه انفصال شرطی
autotomize U انفصال خودبخود پیداکردن
discontinuity U عدم پیوستگی انفصال
discontinuities U عدم پیوستگی انفصال
autotomy U انفصال خودبخوددست یا پا یا عضو حیوان ازبدن
atomic theory U فرضیهء اتمی که تمام مواد راترکیبی از ذرات اتم میداند تئوری انفصال ماده
expulsion U اخراج
deportation U اخراج
exclusion U اخراج
evacuation U اخراج
banishment U اخراج
the boot U اخراج
out lawry U اخراج
ouster U اخراج
lay off U اخراج
rustication U اخراج
foul out U اخراج
extrusion U اخراج
excomminucation U اخراج
ejection U اخراج
dislodgement U اخراج
deposal U اخراج
disqualified U اخراج
deported U اخراج
deports U اخراج
firing U اخراج
deport U اخراج
dismissal U اخراج
expulsions U اخراج
disqualifies U اخراج
deporting U اخراج
disqualifying U اخراج
disqualify U اخراج
dismissals U اخراج
evictions U اخراج
eviction U اخراج
expellable U قابل اخراج
exorcise U اخراج کردن
dismissals U اخراج از خدمت
dismissal U اخراج از شغل
excommunicable U سزاوارتکفیریا اخراج
dismissal U اخراج از خدمت
out U اخراج بازیگر
walking papers <idiom> U برگه اخراج
deportation U اخراج از کشور
send-offs U اخراج بازیگر
send-off U اخراج بازیگر
swaps U اخراج کردن
send down U اخراج کردن
let go <idiom> U اخراج شدن
swapped U اخراج کردن
swap U اخراج کردن
xenelasia U اخراج بیگانگان
dis- U اخراج کردن
get the ax <idiom> U اخراج شدن
out- U اخراج بازیگر
reseau U اخراج اشعه
swopped U اخراج کردن
swops U اخراج کردن
send off U اخراج بازیگر
swopping U اخراج کردن
out with U اخراج کردن
outed U اخراج بازیگر
give someone the ax <idiom> U اخراج شدن
cast out U اخراج کردن
brush off U اخراج بی ادبانه
canning U اخراج کردن
can U اخراج کردن
expelling U اخراج کردن
expels U اخراج کردن
deportees U اخراج شده
ousting U اخراج کردن
expulsion U اخراج از کشور
oust U اخراج کردن
ousted U اخراج کردن
ousts U اخراج کردن
expulsions U اخراج از کشور
suspensions U اخراج موقت
cans U اخراج کردن
to expel [from] U اخراج کردن [از]
expelled U اخراج کردن
eviction U اخراج کردن
bad conduct discharge U اخراج از خدمت
clearing out [of a place] U اخراج [از مکانی]
evictions U اخراج کردن
deportee U اخراج شده
avaunt U دستور اخراج
suspension U اخراج موقت
dismissals U اخراج از شغل
expel U اخراج کردن
pink slip <idiom> U برگه اخراج از شغل
dismisses U سوزاندن توپزن و اخراج او
dismiss U سوزاندن توپزن و اخراج او
ejectable U قابل دفع یا اخراج
rusticate U با اخراج تنبیه کردن
game misconduct penalty U 01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
boot U اخراج چاره یافایده
misconduct penalty U جریمه 01 دقیقه اخراج
duck U اخراج توپزن بی امتیاز
ducked U اخراج توپزن بی امتیاز
discharges U اخراج تخلیه الکتریکی
discharge U اخراج تخلیه الکتریکی
sacks U اخراج کردن یاشدن
explusion foul U خطای منجر به اخراج
sacked U اخراج کردن یاشدن
duckings U اخراج توپزن بی امتیاز
dismissing U سوزاندن توپزن و اخراج او
sack U اخراج کردن یاشدن
ducks U اخراج توپزن بی امتیاز
evacuated U اخراج خارج کردن یا شدن
major penalty U اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
evacuates U اخراج خارج کردن یا شدن
bad conduct discharge U اخراج به علت عدم صلاحیت
minor penalty U خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
evacuate U اخراج خارج کردن یا شدن
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. U اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
He was deported from Iran. U اورااز ایران اخراج کردند
evacuating U اخراج خارج کردن یا شدن
somebody's days are numbered <idiom> U از کار اخراج شدن کسی
back azimuth method U گرای معکوس در اخراج اشعه
extrusive U اخراج کننده بیرون امده
yorked U توپزن سوخته و اخراج شده کریکت
discharge U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
extracted U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
pay off U با دادن مزد کامل اخراج کردن
discharge without honor U اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
twos U دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
extracts U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracting U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extract U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
two U دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
discharges U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
to get [be given] the pink slip [American E] <idiom> U برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
to get [be given] your card [British E] <idiom> U برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
not out U توپزنی که هنوز اخراج نشده اعلام خطا
They are openly seeking his being sacked. U آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
penalty time keeper U حساب نگهدار پنالتیهاو مدت اخراج بازیگران
disqualifications U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
disqualification U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
to discharge someone without honor [from the army] U اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
exclusion U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
innings U نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
man down U بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
out U مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
out- U مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
outed U مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
blind score U امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
expellee U افراد اخراجی از مملکت اخراج شدگان یا تبعید شدگان سیاسی تبعیدی
boot out <idiom> U اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
run out <idiom> U به زور بیرون کردن ،اخراج کردن
throw out <idiom> U اخراج کردن،مجبور به ترک کردن
banish U اخراج بلد کردن دور کردن
deportees U محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
deportee U محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
banishing U اخراج بلد کردن دور کردن
banishes U اخراج بلد کردن دور کردن
banished U اخراج بلد کردن دور کردن
To dismiss (discharge) someone. U کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
extraction U عمل اخراج در عمل سلاح
foul U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com