English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sound discipline U انضباط صدا یا جلوگیری ازسر و صدا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
antiskid treatment U عمل جلوگیری ازسر خوردن
anew U ازسر
From top to bottom . From beginnong to end . U ازسر تا ته
headfirst U ازسر سراسیمه
iterant U ازسر گیرنده
rejuvenate U جوانی ازسر گرفتن
rejuvenating U جوانی ازسر گرفتن
rejuvenates U جوانی ازسر گرفتن
rejuvenated U جوانی ازسر گرفتن
of a piece with each other U ازسر هم همجنس یکدیگر
iterative U ازسر گیرنده تکراری
perfunctorily U بطور ازسر خود واکنی
seconds U نفر بعد ازسر گروه
seconding U نفر بعد ازسر گروه
second U نفر بعد ازسر گروه
seconded U نفر بعد ازسر گروه
discipline U انضباط
disciplines U انضباط
disciplining U انضباط
sound discipline U انضباط صوتی
disciplinary U اهل انضباط
disciplinable U انضباط پذیر
radio dicipline U انضباط رادیویی
conduct grade U نمره انضباط
camouflage dicipline U انضباط استتار
disciplinal U اهل انضباط
fire discipline U انضباط اتش
disciplinarians U اهل انضباط
disciplinarian U اهل انضباط
circuit discipline U رعایت انضباط مدار
stern discipline U انضباط سخت و محکم
radio dicipline U انضباط مکالمه بی سیم
self discipline U انضباط نفس تادیب
road clearance U انضباط و نظم حرکت در جاده
martinets U ادم با انضباط وسخت گیر سخت گیری وانضباط خشک منجنیق سنگ انداز
martinet U ادم با انضباط وسخت گیر سخت گیری وانضباط خشک منجنیق سنگ انداز
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
In for a penny, in for a pound. U آب که ازسر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
prevention U جلوگیری
arrested U سد جلوگیری
arrests U سد جلوگیری
obstructions U جلوگیری
premunition U جلوگیری
obstruction U جلوگیری
interdiction U جلوگیری
restraint U جلوگیری
arrest U سد جلوگیری
countercheck U جلوگیری
debarment U جلوگیری
stoppage U جلوگیری
forbiddance U جلوگیری
stoppages U جلوگیری
suppression U جلوگیری
contraception U جلوگیری
interception U جلوگیری
restraints U جلوگیری
abatement U فروکش جلوگیری
premune U ناشی از جلوگیری
checkless U غیرقابل جلوگیری
preventible U قابل جلوگیری
preclusive U جلوگیری کننده
rebuffs U جلوگیری کردن
rebuffing U جلوگیری کردن
hold in U جلوگیری کردن
restrain U جلوگیری کردن از
preventable U قابل جلوگیری
prevenience U منع جلوگیری
controlment U اختیارداری جلوگیری
accident prevention U جلوگیری از سانحه
keep U جلوگیری کردن
keeps U جلوگیری کردن
prohibits U جلوگیری کردن
repressed U جلوگیری شده
block age U جلوگیری انسداد
preventability U قابلیت جلوگیری
prohibit U جلوگیری کردن
preservatives U ماده جلوگیری
interdict U جلوگیری ممنوعیت
inhibitive U وابسته به جلوگیری
prevents U جلوگیری کردن از
prevents U جلوگیری کردن
preventing U جلوگیری کردن از
preventing U جلوگیری کردن
prevented U جلوگیری کردن
prevent U جلوگیری کردن از
prevent U جلوگیری کردن
inhibitor U جلوگیری کننده
preventive U عامل جلوگیری
preventive U جلوگیری کننده
inhibiter U جلوگیری کننده
inhibition U جلوگیری از بروزاحساسات
prevented U جلوگیری کردن از
prohibiting U جلوگیری کردن
preservative U ماده جلوگیری
hinder U جلوگیری کردن
hindered U جلوگیری کردن
noise suppression U جلوگیری ازپارازیت
letted U منع جلوگیری
hindering U جلوگیری کردن
hinders U جلوگیری کردن
erosion control U جلوگیری از فرسایش
restraining U جلوگیری کردن از
restrains U جلوگیری کردن از
inhibitions U جلوگیری از بروزاحساسات
interceptive U جلوگیری کننده
rebuffed U جلوگیری کردن
arrested U جلوگیری کردن
arrested U جلوگیری از سقوط
arrests U جلوگیری کردن
arrests U جلوگیری از سقوط
birth control U جلوگیری از ابستنی
to provide against U جلوگیری کردن
irrepressible U جلوگیری نکردنی
uncontrollable U غیرقابل جلوگیری
preservation U محافظت جلوگیری
bridling U جلوگیری کردن از
contraception U جلوگیری از ابستنی
check U جلوگیری کردن از
checked U جلوگیری کردن از
checks U جلوگیری کردن از
uncontrollably U غیرقابل جلوگیری
arrest U جلوگیری کردن
arrest U جلوگیری از سقوط
to keep back U جلوگیری کردن از
rebuff U جلوگیری کردن
inhibits U جلوگیری کردن
bridle U جلوگیری کردن از
bridled U جلوگیری کردن از
bridles U جلوگیری کردن از
stops U جلوگیری منع
rule out U جلوگیری کردن
stopping U جلوگیری منع
repessive U جلوگیری کننده
quenchless U غیرقابل جلوگیری
quenchable U قابل جلوگیری
stopped U جلوگیری منع
stop U جلوگیری منع
inhibit U جلوگیری کردن
hold U جلوگیری کردن
holds U جلوگیری کردن
suppressive U جلوگیری کننده
suppressor U جلوگیری کننده
pull up U جلوگیری کردن
preservative U جلوگیری کننده از فساد
contraceptives U وسیله جلوگیری از ابستنی
nail U از انتشارچیزی جلوگیری کردن
nails U از انتشارچیزی جلوگیری کردن
fire control U جلوگیری از اتش سوزی
nailed U از انتشارچیزی جلوگیری کردن
repel U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snub U جلوگیری سرزنش کردن
to avoid bankruptcy U از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avert bankruptcy U از ورشکستگی جلوگیری کردن
contraceptive U وسیله جلوگیری از ابستنی
cutman U متخصص در جلوگیری ازخونریزی
in order to prevent U برای جلوگیری کردن
corrosion control U جلوگیری و کنترل خوردگی
copy protection U جلوگیری از اعمال کپی
incontrollable U غیر قابل جلوگیری
preservatives U جلوگیری کننده از فساد
prohibitive U گران جلوگیری کننده
prohibitively U بطور جلوگیری کننده
to pull short U یک مرتبه جلوگیری کردن
stopper U توپی جلوگیری کننده
stoppers U توپی جلوگیری کننده
prohibitory U گران جلوگیری کننده
control U بازرسی نظارت جلوگیری
controlling U بازرسی نظارت جلوگیری
out of hand U غیر قابل جلوگیری
inhibit U از بروزاحساسات جلوگیری کردن
inhibits U از بروزاحساسات جلوگیری کردن
curbs U جلوگیری لبه پیاده رو
curbing U جلوگیری لبه پیاده رو
curbed U جلوگیری لبه پیاده رو
curb U جلوگیری لبه پیاده رو
prevenience U خاصیت جلوگیری کننده
controls U بازرسی نظارت جلوگیری
to resist heat U از نفوذگرما جلوگیری کردن
preventative U پیشگیر جلوگیری کننده
repels U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repelling U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snubs U جلوگیری سرزنش کردن
repelled U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snubbing U جلوگیری سرزنش کردن
without restraint U ازادانه بدون جلوگیری
snubbed U جلوگیری سرزنش کردن
obstructionist U کسیکه برای جلوگیری
to pick up oneself U از افتادن خود جلوگیری کردن
rib to prevent seepage U پشت بند جلوگیری از تراوش
prevention of discrimination sub commiss U کمیسیون فرعی جلوگیری ازتبعیض
release denial U جلوگیری از ترخیص پرسنل یاکالا
shrinkage prevention U وسیله جلوگیری از جمع شدگی
gateage U دریچه یابندبرای جلوگیری ازاب
water bailiffs U مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
weak safety U جلوگیری درزمین مهاجم درجبهه او
head off <idiom> U مانع شدن از ،جلوگیری کردن
lacquer preservative U لاک جلوگیری کننده از فساد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com