English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rachis U اندام ساقهای یا محوری مهرههای پشت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
axial position U حالت محوری قرارگاه محوری
cauliform U ساقهای
peduncular U ساقهای
cauline U ساقهای
thalloid U ساقهای
forearm balance U بالانس روی ساقهای دست
variable stroke U پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند
living chess U شطرنج با مهرههای جاندار
interference U مزاحمت مهرههای خودی شطرنج
spines U ستون فقرات مهرههای پشت
dominoes U یکی از مهرههای بازی دومینو
spine U ستون فقرات مهرههای پشت
domino U یکی از مهرههای بازی دومینو
interspinal U ولقع در میان مهرههای پشت
interspinalis U ماهیچه کوتاهی که برامدگی مهرههای پشت رابهم می پیوند د
palnut U مهره نازکی معمولا از جنس فولاد پرس شده که بمنظورافزایش ایمنی و جلوگیری ازشل شدن مهرههای معمولی روی انها بسته میشود
adaxial U محوری
rotate U محوری
pivotal U محوری
rotated U محوری
rotates U محوری
monaxial U یک محوری
uniaxial U یک محوری
axile U محوری
triaxial U سه محوری
axial U محوری
thrust U فشار محوری
axial runout U رانش محوری
axial runout U شوک محوری
axial runout U ضربه محوری
axial load U بار محوری
axial section U برش محوری
thrusts U فشار محوری
axial thrust U فشار محوری
axial stress U تنش محوری
axial ligation U لیگاندپوشی محوری
axial flow turbine U توربین محوری
axial flow impulse turbine U توربین محوری
axial rake angle U زاویه محوری
axial position U وضعیت محوری
egocentricity U خود محوری
egocentricism U خود محوری
axial compression U فشار محوری
axial flow U جریان محوری
anthropocentrism U انسان محوری
axial thrust U بار محوری
axial vector U بردار محوری
axially parallel U موازی محوری
nutation U رقص محوری
orbital overlap U همپوشانی محوری
sociocentrism U جامعه- محوری
pivoting window U پنجره محوری
pluriaxial U چند محوری
trochoid U محوری فرفرهای
triaxial shear test U ازمایش سه محوری
end thrust U فشار محوری
axisymmetric U متقارن محوری
axially symmetric U متقارن محوری
axial bond U پیوند محوری
axially parallel U در راستای محوری
thrusting U فشار محوری
xenocentrism U بیگانه محوری
uniaxial force U نیروی تک محوری
compass swing U چرخش خط محوری
uniaxial bending U خمش یک محوری
shaft extension U قسمت الحاقی محوری
radial U محوری مربوط به رادیو
uniaxial U دارای یک محور یک محوری
tog method U روش دیدبانی محوری
triaxial compression test U ازمایش فشار سه محوری
triaxial deformation U تغییر شکل سه محوری
axial feed method U روش تغذیه محوری
armature end play U بازی محوری ارمیچر
axial mining U مین گذاری محوری
thrusts U بار محوری ضربه
cylinder roller thrust bearing U یاطاقان غلطکی محوری
offset distance U فاصله برون محوری
radials U محوری مربوط به رادیو
axial rotation symmerty U تقارن چرخشی محوری
thrusting U بار محوری ضربه
pivot journal U یاطاقان گرد محوری
angular contact thrust ball bearing U بلبرینگ طولی محوری
thrust U بار محوری ضربه
the unruly U اندام سر کش
memberless U بی اندام
mayhen U اندام
members U اندام
organ U اندام
organs U اندام
dismemberment U اندام
member U اندام
double thrust ball bearing U بلبرینگ با فشار محوری دوبل
double thrust bearing U یاطاقان با فشار محوری دوبل
parataxic mode U شیوه ادراکی خود- محوری
buttress centres U فاصله محوری پشت بندها
rotation about ... U دوران دور ... [محوری یا جایی]
drilling thrust U فشار محوری مته کاری
swimming bell U اندام شنا
slimpsy U باریک اندام
phantom limb U اندام خیالی
largeof limb U درشت اندام
limbs U اندام زیرین
organology U اندام شناسی
organography U اندام شناسی
limb U اندام زیرین
organ of corty U اندام کورتی
olfactory organ U اندام بویایی
plasticity U اندام پذیری
shapes U ریخت اندام
handsome <adj.> U خوش اندام
svelte U باریک اندام
well set up U خوش اندام
organic U موثردرساختمان اندام
Lilliputian U ریزه اندام
lithe U لاغر اندام
terminal organ U اندام پایانی
svelt U باریک اندام
sense organ U اندام حسی
sense modality U اندام حسی
prosthesis U اندام مصنوعی
plastisity U اندام پذیری
hemialgia U دردنیمه اندام
mutilate U بی اندام کردن
puny U ریزه اندام
f. of uterus U اندام رحم
slimmest U باریک اندام
extirpation U اندام برداری
slimmed U باریک اندام
slim U باریک اندام
slims U باریک اندام
end organ U اندام انتهایی
electric organ U اندام برقزن
effector U اندام مجری
extirpation U قطع اندام
body-building U پرورش اندام
mutilates U بی اندام کردن
mutilating U بی اندام کردن
flabellate U اندام بادبزنی
body building U پرورش اندام
anthropometry U اندام سنجی
shape U ریخت اندام
petite U ریزه اندام
slimming U باریک اندام
golgy tendon organ U اندام گلژی
flabelliform U اندام بادبزنی
sympodium U منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
end play U حرکت محوری یا خطی ناخواسته شفت
reverse flow engine U توربین گاز دارای کمپرسورجریان خطی یا محوری
midget U ریز اندام ریزه
figurine U پیکره کوچک اندام
statuette U تندیس ریزه اندام
body-building U ورزش زیبایی اندام
slighter U باریک اندام پست
slimsy U باریک اندام نحیف
figurines U پیکره کوچک اندام
wolf hound U تازی درشت اندام
hobby U اسب کوچک اندام
tegument U جلد پوشش اندام
organic U اندام دار اساسی
body building U ورزش زیبایی اندام
midgets U ریز اندام ریزه
slighting U باریک اندام پست
hobbies U اسب کوچک اندام
statuette U پیکره کوچک اندام
amputate U قطع اندام کردن
mutilated U اندام بریده مغلوط
amputates U قطع اندام کردن
slight U باریک اندام پست
slighted U باریک اندام پست
slightest U باریک اندام پست
membered U دارای .....اندام یا عضو
slights U باریک اندام پست
handsomeness U تناسب اندام مطبوعیت
lachrymals U اندام های اشکی
lachrymals U اندام های اشک
amputated U قطع اندام کردن
statuettes U پیکره کوچک اندام
amputating U قطع اندام کردن
exairesis U برش اندام زیادی
paidle U اندام شنا پرک
statuettes U تندیس ریزه اندام
z axis U محوری که روی یک صفحه مختصات عمق رانشان میدهد
ornithopter U هواپیمایی که در ان بالهاحول محوری نوسان میکنندولی دوران نمیکنند
dismember U اندام های کسی رابریدن
sylphid U زن جوان وزیبا وباریک اندام
slim jim U شبیه ادم لاغر اندام
dismembered U اندام های کسی رابریدن
dismembering U اندام های کسی رابریدن
to cut a figure U عرض اندام یاجلوه کردن
dismembers U اندام های کسی رابریدن
tortricid U پروانه بید درشت اندام
launce U سگ ماهی باریک اندام خاردار
tortrix U پروانه بید درشت اندام
sculpture in miniature U پیکر تراشی کوچک اندام
tortricidae U پروانه بید درشت اندام
unit cell U کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
axil U گوشه یا زاویه بین شاخه یا برگ با محوری که از ان منشعب میشود
limb U قطع کردن عضو اندام زبرین
limbs U قطع کردن عضو اندام زبرین
malfunction U [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com