Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
mutilated
U
اندام بریده مغلوط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
erroneous
U
مغلوط
smatterer
U
کسیکه بریده بریده حرف میزند
gasp
U
بریده بریده نفس کشیدن
gasping
U
بریده بریده نفس کشیدن
staccato
U
بطور بریده بریده اداکردن
gasped
U
بریده بریده نفس کشیدن
gasps
U
بریده بریده نفس کشیدن
giggling
U
با نفس بریده بریده
slash
U
بریده بریده کردن
slashed
U
بریده بریده کردن
slashes
U
بریده بریده کردن
broken sleep
U
خواب بریده بریده
giggle
U
با نفس بریده بریده
giggled
U
با نفس بریده بریده
giggles
U
با نفس بریده بریده
brokenly
U
بریده بریده
cuts
U
بریده
by snathces
U
بریده بریده
lobed
U
بریده بریده
cut
U
بریده
edge notched
U
لب بریده
interrupted line
U
خط بریده بریده
gasped
U
نفس بریده
dimension stone
U
سنگ بریده
sectile
U
بریده شدنی
crop eared
U
گوش بریده
gasps
U
نفس بریده
ellipsis
U
بریده گویی
gasping
U
نفس بریده
to pant for breath
U
بریده دم زدن
bonnyclabber
U
شیر بریده
exploded view
U
منظره بریده
chop
U
پاس بریده
premorse
U
بریده شده
sawn joint
U
درز بریده
cluttering
U
بریده گویی
chop
U
ضربه بریده
chopped
U
ضربه بریده
chopped
U
پاس بریده
uncut
U
بریده نشده
intrenchant
U
بریده نشدنیentrench
gasp
U
نفس بریده
lumbers
U
تیر بریده
lumbering
U
تیر بریده
lumbered
U
تیر بریده
lumber
U
تیر بریده
the unruly
U
اندام سر کش
memberless
U
بی اندام
mayhen
U
اندام
members
U
اندام
dismemberment
U
اندام
organ
U
اندام
organs
U
اندام
member
U
اندام
cut back bitumens
U
قیرهای محلول پس بریده
paring
U
ناخن بریده شده
to fall off
U
سواشدن بریده شدن
parings
U
ناخن بریده شده
dissevere
U
جداشدن بریده شدن
brokenly
U
بطور شکسته یا بریده
shoot set
U
پاس تیز یا بریده
puny
U
ریزه اندام
flabellate
U
اندام بادبزنی
body-building
U
پرورش اندام
organography
U
اندام شناسی
golgy tendon organ
U
اندام گلژی
olfactory organ
U
اندام بویایی
organ of corty
U
اندام کورتی
hemialgia
U
دردنیمه اندام
flabelliform
U
اندام بادبزنی
body building
U
پرورش اندام
f. of uterus
U
اندام رحم
anthropometry
U
اندام سنجی
petite
U
ریزه اندام
largeof limb
U
درشت اندام
shape
U
ریخت اندام
effector
U
اندام مجری
electric organ
U
اندام برقزن
end organ
U
اندام انتهایی
extirpation
U
اندام برداری
extirpation
U
قطع اندام
organology
U
اندام شناسی
slimmed
U
باریک اندام
sense modality
U
اندام حسی
sense organ
U
اندام حسی
slimpsy
U
باریک اندام
limbs
U
اندام زیرین
svelt
U
باریک اندام
swimming bell
U
اندام شنا
organic
U
موثردرساختمان اندام
terminal organ
U
اندام پایانی
shapes
U
ریخت اندام
well set up
U
خوش اندام
limb
U
اندام زیرین
Lilliputian
U
ریزه اندام
svelte
U
باریک اندام
handsome
<adj.>
U
خوش اندام
mutilate
U
بی اندام کردن
mutilates
U
بی اندام کردن
phantom limb
U
اندام خیالی
plasticity
U
اندام پذیری
plastisity
U
اندام پذیری
prosthesis
U
اندام مصنوعی
lithe
U
لاغر اندام
slimmest
U
باریک اندام
mutilating
U
بی اندام کردن
slims
U
باریک اندام
slim
U
باریک اندام
slimming
U
باریک اندام
to turn sour
U
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
julienne
U
ابگوشت سبزیجات بریده شده
to go off
[ British E]
U
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
skive
U
قسمت بریده چرم نواره
skiving
U
قسمت بریده چرم نواره
skives
U
قسمت بریده چرم نواره
skived
U
قسمت بریده چرم نواره
to turn
U
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
paidle
U
اندام شنا پرک
slimsy
U
باریک اندام نحیف
handsomeness
U
تناسب اندام مطبوعیت
membered
U
دارای .....اندام یا عضو
tegument
U
جلد پوشش اندام
wolf hound
U
تازی درشت اندام
lachrymals
U
اندام های اشک
lachrymals
U
اندام های اشکی
slight
U
باریک اندام پست
body building
U
ورزش زیبایی اندام
statuettes
U
پیکره کوچک اندام
statuettes
U
تندیس ریزه اندام
slights
U
باریک اندام پست
slighted
U
باریک اندام پست
amputating
U
قطع اندام کردن
amputates
U
قطع اندام کردن
amputated
U
قطع اندام کردن
amputate
U
قطع اندام کردن
slighting
U
باریک اندام پست
slightest
U
باریک اندام پست
slighter
U
باریک اندام پست
body-building
U
ورزش زیبایی اندام
statuette
U
پیکره کوچک اندام
statuette
U
تندیس ریزه اندام
figurine
U
پیکره کوچک اندام
organic
U
اندام دار اساسی
midgets
U
ریز اندام ریزه
exairesis
U
برش اندام زیادی
figurines
U
پیکره کوچک اندام
midget
U
ریز اندام ریزه
hobbies
U
اسب کوچک اندام
hobby
U
اسب کوچک اندام
exploded view
U
منظره شکافته شده مدل بریده
sculpture in miniature
U
پیکر تراشی کوچک اندام
dismembered
U
اندام های کسی رابریدن
dismember
U
اندام های کسی رابریدن
slim jim
U
شبیه ادم لاغر اندام
sylphid
U
زن جوان وزیبا وباریک اندام
dismembering
U
اندام های کسی رابریدن
dismembers
U
اندام های کسی رابریدن
tortricid
U
پروانه بید درشت اندام
tortricidae
U
پروانه بید درشت اندام
tortrix
U
پروانه بید درشت اندام
to cut a figure
U
عرض اندام یاجلوه کردن
launce
U
سگ ماهی باریک اندام خاردار
to slit hide into thongs
U
پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
scraps
U
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapping
U
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapped
U
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrap
U
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
logjam
U
انباشتگی تنهی درختان بریده شده در رودخانه
limb
U
قطع کردن عضو اندام زبرین
limbs
U
قطع کردن عضو اندام زبرین
Give ( get , have ) somebody the shivers .
U
ترس ولرز بر اندام کسی انداختن
malfunction
U
[ اندام یا ماشین و غیره ]
درست کار نکردن
tiger moth
U
پروانه درشت اندام ودراز بال
slenderize
U
لاغر اندام شدن باریک کردن
rachis
U
اندام ساقهای یا محوری مهرههای پشت
dimension stone
U
سنگ ساختمانی که به ابعاد معین بریده شده است
The milk
[the wine]
has already turned
[gone off]
.
U
شیر
[شراب]
پیش از این بریده شده است.
cut brackets
U
[تکه ای از تخته ی بریده شده با تیر یک طرف گیردار]
scrap book
U
مجموعه عکس هاوقطعاتی که از کتابهای دیگر بریده باشند
willet
U
مرغ ساحلی درشت اندام شبیه لک لک یا ماهیخوار
mammila
U
اندام یا چیز دیگرکه مانند پستان باشد
scal away
U
ادم بی معنی جانور کوچک اندام یا لاغر
cutting angle
U
زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
to halve two timbers
U
دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
saury
U
ماهی باریک اندام ودراز منقار اقیانوس اطلس
x cut crystal
U
کریستالی که عمود بر محورایکس و بموازات محور سوم بریده شده است
stencilled
U
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencil
U
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciled
U
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencils
U
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciling
U
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilling
U
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
Those who play with edged tools must expect to be .
<proverb>
U
کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
click art
U
صفحهای از اشکال و تصاویرکه اماده بریده شدن هستند تادر اسناد کامپیوتری مورداستفاده قرار گیرند
flow diagram
U
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
selection
U
نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
flowchart
U
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
selections
U
نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
head-shrinker
U
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
head-shrinkers
U
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com