English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (52 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pickup U انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sealsking U نوار پوست سگ ماهی زیرچوب اسکی تورینگ برای جلوگیری از سر خوردن بعقب
disgorger U وسیله بیرون اوردن قلاب ازدهان ماهی
to turn out U بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
hawking U شکارباباز سرفه برای بیرون اوردن خلط
put and take fishing U انداختن ذخیره ماهی به اب برای امادگی ماهیگیری درفصل
extravasate U ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejecting U بیرون راندن بیرون انداختن
ejected U بیرون راندن بیرون انداختن
ejects U بیرون راندن بیرون انداختن
eject U بیرون راندن بیرون انداختن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
backs U بعقب رفتن بعقب بردن
back U بعقب رفتن بعقب بردن
to clear out U بیرون اوردن
to bring out U بیرون اوردن
clear out U بیرون اوردن
unweave U بیرون اوردن
to set forth U بیرون اوردن
clear-out U بیرون اوردن
unthread U نخ بیرون اوردن از
fire out U بیرون انداختن
excretes U بیرون انداختن
expulse U بیرون انداختن
throw out U بیرون انداختن
extruding U بیرون انداختن
to fire out U بیرون انداختن
to throw out U بیرون انداختن
excreting U بیرون انداختن
excrete U بیرون انداختن
expelled U بیرون انداختن
extrudes U بیرون انداختن
out with U بیرون انداختن
expel U بیرون انداختن
expels U بیرون انداختن
extrude U بیرون انداختن
expelling U بیرون انداختن
extruded U بیرون انداختن
excreted U بیرون انداختن
unship U از کشتی بیرون اوردن
to put forth leaves U برگ بیرون اوردن
release U ازگرو بیرون اوردن
to take out U بیرون اوردن بردن
releases U ازگرو بیرون اوردن
to fish out U بیرون اوردن فهمیدن
dry sail U بیرون اوردن قایق از اب
released U ازگرو بیرون اوردن
bring out U از اختفا بیرون اوردن
belched U بشدت بیرون انداختن
blurt U از دهان بیرون انداختن
eructate U باشدت بیرون انداختن
belches U بشدت بیرون انداختن
belching U بشدت بیرون انداختن
belch U بشدت بیرون انداختن
discommon U ازدسترس عموم بیرون اوردن
belching U مانند اروغ بیرون اوردن
de peg U بیرون اوردن میخ کوهنوردی
belched U مانند اروغ بیرون اوردن
finishes U بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
belches U مانند اروغ بیرون اوردن
belch U مانند اروغ بیرون اوردن
demythologize U از صورت افسانه بیرون اوردن
scoops U بقدر یک چمچه بیرون اوردن
finish U بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
scooped U بقدر یک چمچه بیرون اوردن
prostatectomy U بیرون اوردن غده پروستات
scoop U بقدر یک چمچه بیرون اوردن
scooping U بقدر یک چمچه بیرون اوردن
hysterectomies U بیرون اوردن زهدان یارحم
hysterectomy U بیرون اوردن زهدان یارحم
protrude U بیرون انداختن پیش امدن
sputtered U باخشم اداکردن بیرون انداختن
protruded U بیرون انداختن پیش امدن
to protrude one's tongue U زبان خودرا بیرون انداختن
protruding U بیرون انداختن پیش امدن
sputter U باخشم اداکردن بیرون انداختن
to chuck out U بیرون انداختن کسی ازجایی
protrudes U بیرون انداختن پیش امدن
sputters U باخشم اداکردن بیرون انداختن
to gouge out a persons eye U چشم کسیرابا انگشت بیرون اوردن
refresh U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshes U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshed U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to turn off U خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
horse U اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
to set in motion U بجریان انداختن به جنبش اوردن
bounces U مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounce U مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounced U مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
gather shot U ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
demobilize U ازحالت بسیج بیرون اوردن بحالت صلح دراوردن دموبیلیزه کردن
disafforest U ازحال جنگلی بیرون اوردن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
cultivation U جلب محبت برای استفاده درکسب اطلاعات دانه پاشیدن تماس برای جلب و به دام انداختن افراد
game fish U ماهی مجاز برای صیادی
bass bug U حشره برای گرفتن ماهی خاردار
purse seine U تور کیسهای برای ماهی گیری
kiddle U بند توردار برای ماهی گیری
gig U نیزه چنگالی برای گرفتن ماهی
gigs U نیزه چنگالی برای گرفتن ماهی
horn socket [وسیله ای که از آن برای صید ماهی استفاده می شود]
to step out U برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
Are you going out tonight? U امشب میروید بیرون [برای گردش] ؟
grilse U ماهی ازادکوچک که برای نخستین بارازدریابرودخانه امده باشد
tags U جسمی براق در انتهای قلاب برای جلب ماهی
eye-form U [شکل کیسه ماهی برای عبور نازک نور]
tag U جسمی براق در انتهای قلاب برای جلب ماهی
ungear U از دنده بیرون انداختن بی دنده کردن
jeheemy U جرثقیل سنگین برای بیرون کشیدن قایقها از گل
bailer U سوراخی در عقب قایق برای بیرون ریختن اب
to give reasons for a thing U دلیل برای چیزی اوردن
stabling siding U دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding U دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
parking siding U دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
siding [railway] U دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
parking siding U دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
siding [railway] U دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
to pick on U برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
to make a study of something U برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
putt U ضربه برای انداختن به سوراخ
putted U ضربه برای انداختن به سوراخ
putts U ضربه برای انداختن به سوراخ
hemostat U اسباب یا دارویی برای بند اوردن خونریزی
water dog U سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
land hunger U از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
cupidity U حرص واز برای بدست اوردن مال
to have a bone to pick U بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
keepers U ریسمان کوچک وصل به بالای کمان ماهی بزرگ و مجاز برای سید
keeper U ریسمان کوچک وصل به بالای کمان ماهی بزرگ و مجاز برای سید
holeable U گوی اسان برای به سوراخ انداختن
raise the wind U پول برای مقصودی راه انداختن
get hold of (someone) <idiom> U (برای صحبت)به گیر انداختن شخص
to cause trouble for oneself U برای خود دردسر راه انداختن
horizontal clock system U طریقه هواسنجی برای به دست اوردن جهت باد
to take out a patent U حق ثبت شده برای استفاده ازاختراعی بدست اوردن
offense U توپ اندازی وتلاش برای انداختن میله
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
block the plate U موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
pockets U کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
pocket U کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
windlasses U ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
mezereum U پوست ماذریون که در داروسازی برای اوردن خوی و پیشاب میدهند
windlass U ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
poke check U فشار اوردن به گوی با چوب برای دور کردن ان از حریف
drop ball U انداختن توپ بین دو بازیگر برای شرع مجدد
rearwards U بعقب
retroverted U بعقب برگشته
resupine U بعقب برگشته
sternway U حرکت بعقب
pomfret U یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
sea horse U موجود افسانهای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده گراز ماهی
heck U ماهی بند:بندی که ماهی رادررودخانه نگاه میدارد
warping U پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
cruise control U کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
austempering U تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
foreground processing U اجرای خودکار برنامههای کامپیوتر که برای به انحصاردر اوردن امکانات کامپیوترطراحی شده اند
escolar U نوعی ماهی فلس دارخشن بنام لاتین ruvettuspretiosus که شبیه ماهی خال مخالی است
reversion U برگشتگی بعقب عود
untread U بعقب گام برداشتن
receded U دور شدن بعقب سرازیرشدن
receding U دور شدن بعقب سرازیرشدن
snowplow U توقف با بردن پاشنه ها بعقب
recede U دور شدن بعقب سرازیرشدن
undercuts U ضربه قوسدار با چرخش بعقب
backcross U چند پشت بعقب برگشتن
wavy U جنبش بعقب و جلو متموج
undercut U ضربه قوسدار با چرخش بعقب
recedes U دور شدن بعقب سرازیرشدن
backspin U چرخش و غلطیدن گوی بعقب
red herrings U شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring U شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
retards U درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retarding U درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
slots U شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slotting U شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slot U شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
retard U درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
technical escort U پرسنل فنی متخصصی که همراه یک وسیله برای نصب یا اموزش یا کار انداختن ان حرکت می کنند
retroflex U خمیده بعقب قفا رفتن زبان
guppies U ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
mackerel U ماهی خال مخالی ماهی اسقومری
fishes U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fish U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
guppy U ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
haddock U ماهی روغن کوچک قسمی ماهی
fished U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
to strain at a gnat U ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
kick out U وزن خود را بعقب تخته موج بردن
countered U چرخش از جلو بعقب وبعکس یا ساختن سه دایره مماس
counter U چرخش از جلو بعقب وبعکس یا ساختن سه دایره مماس
three turn U چرخش از جلو بعقب و بعکس با تغییر لبه اسکیت
countering U چرخش از جلو بعقب وبعکس یا ساختن سه دایره مماس
witjout U بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
in irons U نقص در تعیین سمت حرکت که در نتیجه قایق بعقب بر می گردد
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com