English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
capacities U انجام دادن هر مقدار کار که ممکن است
capacity U انجام دادن هر مقدار کار که ممکن است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
boolean operation U یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
sets U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
The culpable action may be done wilfully or by negligence. U عمل قابل مجازات ممکن است آگاهانه یا با سهل انگاری انجام شود.
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
perpetuting testtimony U تاسیسی که به وسیله ان شهادتی که ممکن است بعدا" به ان استناد لازم شود و در عین حال ممکن است بعدا" ممکن الحصول نباشد حفظ میشود
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
workload U مقدار کارهایی که شخص یا کامپیوتر انجام داده اند
workloads U مقدار کارهایی که شخص یا کامپیوتر انجام داده اند
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
maximises U به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
maximised U به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
maximize U به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
maximising U به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
maximized U به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
maximizing U به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
maximizes U به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
initialize U مقدار اولیه دادن
setting up U مقدار دادن به یک بیت
sets U مقدار دادن به یک بیت
set U مقدار دادن به یک بیت
elegant U یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
effectuate U انجام دادن صورت دادن
wake up U تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
assignment U معادل قرار دادن یک متغیر با یک مقدار یا رشته یا حرف
faceted code U یات یک موضوع را بیان میکند با انتساب دادن به هر یک یک مقدار
assignments U معادل قرار دادن یک متغیر با یک مقدار یا رشته یا حرف
stepped motor U دستگاه مکانیکی که بهنگام پالس دادن به ان مقدار ثابتی می چرخد
write protect U غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
to carry through U انجام دادن
implement U انجام دادن
to carry into execution U انجام دادن
to do a thing the right way U انجام دادن
furnish U انجام دادن
perform U انجام دادن
to make good U انجام دادن
fulfill U انجام دادن
implemented U انجام دادن
put into practice U انجام دادن
fulfit U انجام دادن
to go through U انجام دادن
go through U انجام دادن
to follow out U انجام دادن
furnishes U انجام دادن
to bring to effect U انجام دادن
stand to U انجام دادن
effect U انجام دادن
effected U انجام دادن
effecting U انجام دادن
carry out U انجام دادن
cover U انجام دادن
put inpractice U انجام دادن
covers U انجام دادن
make out <idiom> U انجام دادن
coverings U انجام دادن
chare U انجام دادن
performs U انجام دادن
performed U انجام دادن
parform U انجام دادن
to bring to an issve U انجام دادن
make a reality U انجام دادن
fulfill [American] U انجام دادن
implementing U انجام دادن
paying U انجام دادن
bring into being U انجام دادن
execute U انجام دادن
put into effect U انجام دادن
put on U انجام دادن
administer انجام دادن
chars U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
fulfilling U انجام دادن
fulfilled U انجام دادن
fulfills U انجام دادن
fulfil U انجام دادن
fulfils U انجام دادن
implements U انجام دادن
pays U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
accomplishes U انجام دادن
accomplishing U انجام دادن
do up U انجام دادن
pay U انجام دادن
make something happen U انجام دادن
carry into effect U انجام دادن
bring inbeing U انجام دادن
put ineffect U انجام دادن
implement U انجام دادن
carry ineffect U انجام دادن
carry out U انجام دادن
to put through U انجام دادن
furnishing U انجام دادن
char U انجام دادن
actualize U انجام دادن
charring U انجام دادن
actualise [British] U انجام دادن
manipulate U با دست انجام دادن
to carry out a transaction U معامله ای انجام دادن
redo U دوباره انجام دادن
redid U دوباره انجام دادن
go the whole hog <idiom> U بطورکامل انجام دادن
on the beam <idiom> U خوب انجام دادن
redoes U دوباره انجام دادن
redoing U دوباره انجام دادن
redone U دوباره انجام دادن
lurk U در خفا انجام دادن
alternate U بنوبت انجام دادن
alternated U بنوبت انجام دادن
alternates U بنوبت انجام دادن
reworks U دوباره انجام دادن
dashes U بسرعت انجام دادن
dashed U بسرعت انجام دادن
dash U بسرعت انجام دادن
performed U انجام دادن خوب یا بد
reworking U دوباره انجام دادن
to do by halves U ناقص انجام دادن
to toss off U زود انجام دادن
To carry out to the letter . To do something very meticulously . U موبه مو انجام دادن
to a one's object U مقصودخودرا انجام دادن
performs U انجام دادن خوب یا بد
rework U دوباره انجام دادن
top U خوب انجام دادن
perform U انجام دادن خوب یا بد
completion of a contract U انجام دادن قرارداد
to bring through U خوب انجام دادن
reworked U دوباره انجام دادن
overdid U بیش از حد انجام دادن
manipulate U بامهارت انجام دادن
serves U خدمت انجام دادن
manipulated U بامهارت انجام دادن
served U خدمت انجام دادن
lurked U در خفا انجام دادن
lurking U در خفا انجام دادن
put across U خوب انجام دادن
repeats U دوباره انجام دادن
lurks U در خفا انجام دادن
serve U خدمت انجام دادن
overdoing U بیش از حد انجام دادن
repeat U دوباره انجام دادن
misdo U ناصحیح انجام دادن
manipulates U بامهارت انجام دادن
overdoes U بیش از حد انجام دادن
overdo U بیش از حد انجام دادن
out act U بهتر انجام دادن از
solemnize U باتشریفات انجام دادن
To do something on ones own . U سر خود کاری را انجام دادن
do U انجام دادن کفایت کردن
To take ones time over something . to do something with deliberation U کاری را سر صبر انجام دادن
do something rash <idiom> U بی فکر کاری را انجام دادن
redid U انجام دادن مجدد چیزی
deliberated U عمدا انجام دادن عمدی
speculate U معاملات پرخطر انجام دادن
deliberates U عمدا انجام دادن عمدی
redo U انجام دادن مجدد چیزی
take the plunge <idiom> U بادروغ کاری را انجام دادن
To do something hurriedly . U کاری را با عجاله انجام دادن
(have the) cheek to do something <idiom> U با گستاخی کاری را انجام دادن
redoing U انجام دادن مجدد چیزی
redoes U انجام دادن مجدد چیزی
speculating U معاملات پرخطر انجام دادن
plod U بازحمت کاری را انجام دادن
plodded U بازحمت کاری را انجام دادن
speculates U معاملات پرخطر انجام دادن
in the groove <idiom> U حداکثر کار را انجام دادن
plodding U بازحمت کاری را انجام دادن
heat treat U انجام دادن عملیات حرارتی
plods U بازحمت کاری را انجام دادن
deliberate U عمدا انجام دادن عمدی
redone U انجام دادن مجدد چیزی
speculated U معاملات پرخطر انجام دادن
deliberating U عمدا انجام دادن عمدی
to go to U رسیدگی کردن انجام دادن
to serve one's term U خدمت خودرا انجام دادن
to shuffle throuch shun U بدشواری انجام دادن پرهیزکردن از
administering U انجام دادن اعدام کردن
to stand to one's duty U وفیفه خودرا انجام دادن
terrorize U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorising U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorises U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com