Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
acerbic
<adj.>
U
انتقاد هوشندانه و در عین حال نسبتا ظالمانه از کسی یا چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
comparatively
U
نسبتا
relatively
U
نسبتا"
sort of
U
نسبتا
rather
U
نسبتا
semiarid
U
نسبتا کم اب
wettish
U
نسبتا تر
thickish
U
نسبتا ضخیم
andante
U
نسبتا اهسته
thickly
U
نسبتا ضخیم
somedeal
U
اندکی نسبتا
coolish
U
نسبتا خنک
considerably
U
نسبتا"زیاد
hypothermal
U
نسبتا گرم
lightish
U
نسبتا سبک
lightish
U
نسبتا روشن
strongish
U
نسبتا قوی
subaquatic
U
نسبتا ابزی ا
thinnish
U
نسبتا لاغر
tallish
U
نسبتا بلند
widish
U
نسبتا وسیع
modest
U
معتدل نسبتا کم
darkish
U
نسبتا تاریک
andante
U
نسبتا ملایم
goodish
U
نسبتا خوب
nowhere near
U
نسبتا دور
smallish
U
نسبتا کوچک
yellowy
U
نسبتا زرد
biggish
U
نسبتا بزرگ
oldish
U
نسبتا پیر
largish
U
نسبتا بزرگ
stiffish
U
نسبتا سخت
youngish
U
نسبتا جوان
poorish
U
نسبتا فقیر
poorish
U
نسبتا ضعیف
prettyish
U
نسبتا زیبا
slowish
U
نسبتا کند
partly
U
نسبتا دریک جزء
fairs
U
نسبتا خوب متوسط
sweetish
U
چیز نسبتا شیرین
enough
U
باندازهء کافی نسبتا
flattish
U
نسبتا خنک یابیمزه
heavy-set
U
چهارشانه و نسبتا چاق
fair
U
نسبتا خوب متوسط
fairer
U
نسبتا خوب متوسط
fairest
U
نسبتا خوب متوسط
deprossion
U
منطقهای با فشار بارومتری نسبتا کم
large scale
U
نسبتا زیاد بمعیار وسیع
large-scale
U
نسبتا زیاد بمعیار وسیع
good
U
معتبر موجه نسبتا" زیاد
clothesline
U
ضربه نسبتا"مستقیم نزدیک زمین
orthocephalic
U
دارای سر نسبتا کوتاه وصورت پهن
gallinipper
U
حشره گزنده نسبتا بزرگ سرخک
gambusia
U
ماهی ابنوس قسمتهای نسبتا گرمسیر
wind shadow
U
منطقه اب نسبتا راکد در سمت پناهگاه قایق از باد
critique
U
فن انتقاد
critic
U
انتقاد
critics
U
انتقاد
criticalness
U
انتقاد
reviewal
U
انتقاد
censuring
U
انتقاد
censures
U
انتقاد
censured
U
انتقاد
censure
U
انتقاد
critique
U
انتقاد
criticism
U
انتقاد
criticisms
U
انتقاد
critiques
U
فن انتقاد
animadversion
U
انتقاد
critiques
U
انتقاد
fustigation
U
انتقاد
anthracite
U
زغال سنگ نسبتا خالص که حاوی تاحدود 59% کربن میباشد
reviewing
U
انتقاد کردن
reviews
U
انتقاد کردن
reviewed
U
انتقاد کردن
criticising
U
انتقاد کردن
review
U
انتقاد کردن
criticises
U
انتقاد کردن
criticized
U
انتقاد کردن
criticised
U
انتقاد کردن
dish out
<idiom>
U
انتقاد کوبنده
criticizes
U
انتقاد کردن
criticize
U
انتقاد کردن
raillery
U
سرزنش انتقاد
criticizing
U
انتقاد کردن
put down
<idiom>
U
انتقاد کردن
critic
U
انتقاد کننده
diatribes
U
انتقاد تلخ
hypercriticism
U
افراط در انتقاد
hypercritical
U
مفرط در انتقاد
criticizable
U
انتقاد پذیر
criticizable
U
قابل انتقاد
critically
U
از روی انتقاد
censurable
U
انتقاد امیز
book review
U
انتقاد از کتاب
hatchet job
U
انتقاد غرضآمیز
critics
U
انتقاد کننده
tear down
<idiom>
U
انتقاد کردن
diatribe
U
انتقاد تلخ
slashing criticism
U
انتقاد سخت
gaff
U
انتقاد نفرین
verbalism
U
انتقاد لفظی
self criticism
U
انتقاد از خود
hatchet jobs
U
انتقاد غرضآمیز
criticises
U
مورد انتقاد قراردادن
criticised
U
مورد انتقاد قراردادن
criticize
U
مورد انتقاد قراردادن
pull to pieces
U
سخت انتقاد کردن
criticising
U
مورد انتقاد قراردادن
review
U
بازدید انتقاد کردن
reviewed
U
بازدید انتقاد کردن
reviewing
U
بازدید انتقاد کردن
reviews
U
بازدید انتقاد کردن
self critical
U
انتقاد کننده از خود
criticized
U
مورد انتقاد قراردادن
flogs
U
انتقاد سخت کردن
flog
U
انتقاد سخت کردن
fustigate
U
کوبیدن انتقاد کردن
sacred cows
U
شخص مصون از انتقاد
hypercritically
U
از روی انتقاد و مفرط
criticizing
U
مورد انتقاد قراردادن
hypercritic
U
انتقاد سخت وموشکافی
flogged
U
انتقاد سخت کردن
renouncer
U
سرزنش و انتقاد کننده
draw fire
<idiom>
U
مورد انتقاد قرارگرفتن
sacred cow
U
شخص مصون از انتقاد
criticizes
U
مورد انتقاد قراردادن
ectoplasm
U
طبقه خارجی سیتوپلاسم که بدون دانه و نسبتا سفت است برون مایه
to incur a criticism
U
مورد انتقاد واقع شدن
run down
<idiom>
U
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
to be under fire
U
سخت مورد انتقاد قراردادن
critic report
U
گزارش نتیجه جلسه انتقاد
to be vulnerable
[exposed]
to criticism
U
خود را در معرض انتقاد گذاشتن
critiques
U
جلسه انتقاد بعد ازعملیات
critique
U
جلسه انتقاد بعد ازعملیات
pick to pieces
U
سخت مورد انتقاد قرار دادن
descants
U
اواز زیر خواندن ازادانه انتقاد کردن
lower criticism
U
انتقاد نسبت به مندرجات متن کتاب مقدس
descant
U
اواز زیر خواندن ازادانه انتقاد کردن
If you criticize him, it's like a red rag to a bull.
U
اگر از او
[مرد]
انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
textualism
U
اهمیت دادن به لفظ یا معنی فاهر انتقاد لفظی
chrome dyes
U
کرم یا گروهی از رنگینه های شیمیایی که به همراه دی کرومات پتاسیم در رنگرزی پشم به کار رفته و رنگ نسبتا پایداری بوجود می آورند
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
p channel mos
U
تکنولوژی نیمه هادی اکسیدفلزی نسبتا" قدیمی برای دستگاههایی که با تکنولوژی LSI ساخته شده اند
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
jijim
[cicim]
U
جاجیم
[دست بافته های نسبتا زبر که به شاه سون نیز شناخته شده و بصورت راه راه و پود نما بافته می شود.]
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com