English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to be a dead duck U امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
edlin U در DOS-MS امکان سیستمی که به کاربر امکان می ددهد تغییرات را خط به خط در هر لحظه بر فایل اعمال کند
scheduler U امکان نرم افزاری که به کاربر امکان مدیریت جلسات , قرار ملاقاتها یا استفاده از منابع میدهد.
Winsock U امکان نرم افزاری برای کنترل مودم هنگام اتصال به اینترنت تحت DOS-MS یا ویندوز که به کامپیوتر امکان ارتباط تحت پروتکل TCP/IP میدهد
Windows Explorer U امکان نرم افزاری در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده پرونده ها و فایل ها روی دیسک سخت فلاپی دیسک , ROM-CD , و هر درایو اشتراکی شبکه را میدهد
wanted U نداشتن
lackvt U نداشتن
want U نداشتن
lacks U نداشتن
lacked U نداشتن
lack U نداشتن
freedom from evil record U نداشتن پیشینه بد
disliked U دوست نداشتن
errorless U نداشتن خطا
to be in the wrong U حق نداشتن زورگفتن
sit out U شرکت نداشتن در
powerlessly U با نداشتن نیرو
to be at a loss for an answer U پاسخی نداشتن
clean record U نداشتن پیشینه بد
misses U نداشتن فاقدبودن
disinterest U علاقه نداشتن
miss U نداشتن فاقدبودن
missed U نداشتن فاقدبودن
dislikes U دوست نداشتن
disliking U دوست نداشتن
dislike U دوست نداشتن
to sit out U شرکت نداشتن در
stone-broke <idiom> U آه دربساط نداشتن
To know no bounds. U حد وحصر نداشتن
out of favor with someone <idiom> U حسن نیت نداشتن
not a leg to stand on <idiom> U مدرک کافی نداشتن
intestacy U نداشتن وصیت نامه
inertness U نداشتن زورجنبش یا ایستادگی
inapprehension U نداشتن بیم یا نگرانی
out of step <idiom> U هم آهنگ وتوازن نداشتن
make no bones about something <idiom> U هیچ رازی نداشتن
to make no doubt U مطمئن بودن شک نداشتن
not have two pennies to rub together <idiom> U دیناری در بساط نداشتن
diffidently U با نداشتن اعتماد بخود
to paddle one's own canoe U کار بکسی نداشتن
to get the key of the street U جای شب ماندن نداشتن
to foel U حال درستی نداشتن
thriftessness U نداشتن عقل معاش
wanted U نیازمند بودن به نداشتن
To be between the devil and the deep blue sea. U راه پس وپیش نداشتن
to not feel hungry [to not like having anything] U اصلا اشتها نداشتن
not have a penny to one's name <idiom> U آهی در بساط نداشتن
distrusts U سوء فن اعتماد نداشتن
inefficiently U با نداشتن قابلیت بیفایده
distrusted U سوء فن اعتماد نداشتن
distrusting U سوء فن اعتماد نداشتن
disconnection U قطع نداشتن رابطه
distrust U سوء فن اعتماد نداشتن
want U نیازمند بودن به نداشتن
upbeat U موفق
prosperous U موفق
successful <adj.> U موفق
lucrative U موفق
successful U موفق
throve U موفق شد
to dislike somebody [something] U دوست نداشتن کسی [چیزی]
to play a poor game U ناشی بودن مهارت نداشتن
forlackof shoes U بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
to act independently of others U کاری به کار دیگران نداشتن
Nothing to declare U همراه نداشتن کالاهای گمرکی
out of tune <idiom> U باهم خوب وسازش نداشتن
strapped for cash <idiom> U هیچ پولی دربساط نداشتن
in the dark <idiom> U هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
loses U نداشتن چیزی دیگر پس از این
lose U نداشتن چیزی دیگر پس از این
not have a bean <idiom> U حتی یک شاهی هم پول نداشتن
(can't) stand <idiom> U تحمل نکردن،دوست نداشتن
sure-fire U حتما موفق
attains U موفق شدن
attaining U موفق شدن
have it made <idiom> U موفق بودن
attained U موفق شدن
to make a shift U موفق شدن
wow U موفق شدن
make a hit <idiom> U موفق شدن
arriving U موفق شدن
arrived U موفق شدن
go over well <idiom> U موفق بودن
fall short (of one's expectations) <idiom> U موفق نشدن
arrive U موفق شدن
come off <idiom> U موفق شدن
wows U موفق شدن
wowing U موفق شدن
arrives U موفق شدن
I made good my escape . U موفق به فرار شد
wowed U موفق شدن
fay U موفق شدن
hot hand U پرتاب موفق
to go wrong U موفق نشدن
to pull through U موفق شدن
to come through U موفق شدن
to fall through U موفق نشدن
attain U موفق شدن
window U تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
to have no prospects U هیچ چشم داشتی [امیدی ] نداشتن
caught short <idiom> U پول کافی برای پرداخت نداشتن
to knock about U سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
carry the day <idiom> U برنده یا موفق شدن
two-way U موفق در حمله و دفاع
manage to do it U موفق بانجام ان شدن
You've got me there! <idiom> U من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
have half a mind <idiom> U احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
You've got me stumped. <idiom> U من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
Beats me! <idiom> U من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
to get sight of a person U موفق بدیدن کسی شدن
succeeds U موفق شدن نتیجه بخشیدن
connects U ضربه موفق در پایگاه دوم
god speed you U کامیاب شوید موفق باشید
succeed U موفق شدن نتیجه بخشیدن
succeeded U موفق شدن نتیجه بخشیدن
to f. in the pan U باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
I have no doubt that you wI'll succeed. U تردیدی ندارم که موفق می شوید
prospers U رونق یافتن موفق شدن
prospering U رونق یافتن موفق شدن
I could never make her understand . U هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
prospered U رونق یافتن موفق شدن
prosper U رونق یافتن موفق شدن
put across U باحقه بازی موفق شدن
nojoy U موفقیتی نیست موفق نشدم
converts U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converted U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
convert U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converting U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
to collapse U موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
connect U ضربه موفق در پایگاه دوم
to go places U موفق شدن [در زندگی یا شغل]
to come up in the world U موفق شدن [در زندگی یا شغل]
hit and miss U گاهی موفق وگاهی مغلوب
hit U جستجوی موفق در پایگاه داده
hits U جستجوی موفق در پایگاه داده
turn the trick <idiom> U درکاری که میخواست موفق شدن
hitting U جستجوی موفق در پایگاه داده
get to first base <idiom> U موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
throw up one's hands <idiom> U توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
smash hit <idiom> U نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
i managed to do it U موفق شدم که ان کار را انجام دهم
to get any ones speech U موفق بشنیدن نطق کسی شدن
Supposing we do not succeedd, then waht? U حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
fire capabilities U چارت امکان تیر توپخانه نمودار امکان تیر یکانهای توپخانه
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
deliver the goods <idiom> U موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
He'll never get anywhere. U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش]
You wI'll fail unless you work harder . U موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
failed U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
to score with a girl <idiom> U موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
He'll never amount to anything. <idiom> U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش] [اصطلاح روزمره]
It appears questionable whether he will manage to do that. U بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
byes U صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
walkover U برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
bye U صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
walkovers U برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
misses U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
rug condition U [وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
possibilities U امکان
possible U امکان
feasibility U امکان
eventualities U امکان
possibility U امکان
posses U امکان
posse U امکان
eventuality U امکان
to strike oil U کامیاب شدن موفق شدن
feasibility U امکان اجرا
conceivability U امکان پذیری
feasibility study U امکان سنجی
if possible U در صورت امکان
visibility U امکان دید
impossibility U امکان ناپذیری
credit line U حد امکان خریدنسیه
damping power U امکان استهلاک
financial feasibility U امکان مالی
defensibility U امکان مدافعه
feasibilty U امکان پذیری
asap U به محض امکان
achievable <adj.> U امکان پذیر
contrivable <adj.> U امکان پذیر
feasible U امکان عملی
manageable <adj.> U امکان پذیر
possible [doable, feasible] <adj.> U امکان پذیر
practicable <adj.> U امکان پذیر
facility U امکان وسیله
viability U امکان عملی
executable <adj.> U امکان پذیر
workable <adj.> U امکان پذیر
makable <adj.> U امکان پذیر
optimum U بهترین امکان
may U امکان داشتن
makeable <adj.> U امکان پذیر
conceivable U امکان پذیر
cans U امکان داشتن
canning U امکان داشتن
can U امکان داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com