English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 132 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
foundation school U اموزشگاه موقوف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
almamater U اموزشگاه
school U اموزشگاه
education center U اموزشگاه
schools U اموزشگاه
school report U گزارش اموزشگاه
hedge school U اموزشگاه پست
interscholastic competition U مسابقه اموزشگاه ها
nongraded school U اموزشگاه بی دانشپایه
parochial school U اموزشگاه کلیسایی
principal of a school U مدیر اموزشگاه
special school U اموزشگاه استثنایی
private school U اموزشگاه خصوصی
head master U مدیر اموزشگاه
night school U اموزشگاه شبانه
night schools U اموزشگاه شبانه
private schools U اموزشگاه خصوصی
preparatory school U اموزشگاه امادگی
preparatory schools U اموزشگاه امادگی
academies U دانشگاه اموزشگاه
dominie U رئیس اموزشگاه
dogo U اموزشگاه جودو
technical school U اموزشگاه فنی
truants U از اموزشگاه گریززدن
comprehensive schools U اموزشگاه جامع
comprehensive school U اموزشگاه جامع
schoolmistresses U مدیره اموزشگاه
schoolmistress U مدیره اموزشگاه
truant U از اموزشگاه گریززدن
training school U اموزشگاه حرفهای
vocational school U اموزشگاه حرفهای
lockup U تعطیل کردن اموزشگاه
manege U اموزشگاه اسب سواری
schoolhouses U ساختمان یاعمارت اموزشگاه
schools U پیروان یک مکتب اموزشگاه
boarding school U اموزشگاه شبانه روزی
schoolhouse U ساختمان یاعمارت اموزشگاه
school U پیروان یک مکتب اموزشگاه
school fee U ماهیانه یا شهریه اموزشگاه
school pence U پول هفتگی اموزشگاه
boarding schools U اموزشگاه شبانه روزی
lockups U تعطیل کردن اموزشگاه
school slang U اصطلاح ویژه اموزشگاه
conservatoire U اموزشگاه هنرهای زیبا
to play the truant U از رفتن به اموزشگاه طفره زدن
industrial school U اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
interscholastic U واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
suppressed U موقوف
proscriptive U موقوف
consecrated U موقوف
sacred to U موقوف به
ragged school U اموزشگاه مجانی برای بچههای بینوا
school doctor U استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
full timer U بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
cesser U موقوف شدن
break off U موقوف کردن
suppressive U موقوف سازنده
desuetude U موقوف شدگی
beneficiary of an endowment U موقوف علیه
drop track U تعقیب موقوف
Shut up ! dont inter fere . U فضولی موقوف !
suppressor U موقوف کننده
suppressor U موقوف سازنده
to bring to a stop U موقوف کردن
sacred to god U موقوف بخدا
to do away with U موقوف کردن
to fall in to d. U موقوف شدن
to put an end to U موقوف کردن
insuppresible U موقوف نشدنی
to wipe out U موقوف کردن
to put a stop to U موقوف کردن
to break off U موقوف کردن
contingent U موکول یا موقوف به
ceases U موقوف شدن
ceases U موقوف کردن
ceasing U موقوف کردن
beneficiary U موقوف علیه
ceasing U موقوف شدن
suppress U موقوف کردن
suppresses U موقوف کردن
ceased U موقوف کردن
ceased U موقوف شدن
contingents U موکول یا موقوف به
beneficiaries U موقوف علیه
avoid U موقوف کردن
avoided U موقوف کردن
avoiding U موقوف کردن
avoids U موقوف کردن
cease U موقوف شدن
cease U موقوف کردن
suppressing U موقوف کردن
sacred U خاص موقوف
suppressed U موقوف شده
overthrew U موقوف کردن
overthrow U موقوف کردن
overthrown U موقوف کردن
overthrows U موقوف کردن
overthrowing U موقوف کردن
suppression U موقوف سازی
abolishable U موقوف شدنی
mixed school U اموزشگاه مختلط اموزشگاهی که پسران ودختران با هم درس می خوانند
prefectoral U مبنی براداره اموزشگاه بدست مشتی ازشاگردان یامبصران
brown major U براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
verthrow U موقوف سازی انقراض
hands-off U دست زدن موقوف
subvert U برانداختن موقوف کردن
hands off U دست زدن موقوف
subverting U برانداختن موقوف کردن
subverts U برانداختن موقوف کردن
subverted U برانداختن موقوف کردن
to phase out something U به تدریج موقوف کردن چیزی
suspend U موقوف الاجرا کردن معلق
suspending U موقوف الاجرا کردن معلق
suspends U موقوف الاجرا کردن معلق
prebend U محل پرداخت موقوف یا عواید کلیسا موقوفه کلیسایی
prebendal U محل پرداخت موقوف یا عواید کلیسا موقوفه کلیسایی
to ring the knell of anything U موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
skip it U در رهگیری هوایی یعنی تک راقطع کنید یا تک نکنید یارهگیری موقوف
fee tail U تقسیم تناصفی اراضی از طرف مالک ملک موقوف یا حبس شده
brown minor U براون کهتر یا ان براون که زودتر به اموزشگاه امده است
neutralize track U هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
zero supperssion U موقوف کردن صفرها جایگزینی صفرهای ماقبل یک عدد با جای خالی به طوریکه صفرها در موقعیت چاپ عددفاهر نشوند
docked U جاخالی کردن موقوف کردن
insupressive U پامال نشدنی موقوف نشدنی
docks U جاخالی کردن موقوف کردن
to mend or end U اصلاح کردن یا موقوف کردن
to make an end of U موقوف کردن تمام کردن
dock U جاخالی کردن موقوف کردن
discontinues U بس کردن موقوف کردن
discontinuing U بس کردن موقوف کردن
discontinue U بس کردن موقوف کردن
discontinued U بس کردن موقوف کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com