English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
electron acceptor U الکترون پذیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ascendable U تفوق پذیر فراز پذیر
ascendible U تفوق پذیر فراز پذیر
educable U تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable U تربیت پذیر تعلیم پذیر
mixable U امیزش پذیر امتزاج پذیر
repairable U اصلاح پذیر تعمیر پذیر
reparable U اصلاح پذیر تعمیر پذیر
adaptable organism U موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel U چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
electron U الکترون
negatron U الکترون
traces U رد الکترون
electron donor U الکترون ده
trace U رد الکترون
isoelectronic U هم الکترون
traced U رد الکترون
electrons U الکترون
coelectron U هم الکترون
electron beam U شعاع الکترون
odd electron U الکترون منفرد
initiating electron U الکترون اغازگر
electron acceleration U شتاب الکترون
valence electron U الکترون رسانایی
electron acceptor U پذیرنده الکترون
electron beam U باریکه الکترون
electron capture U الکترون گیراندازی
electron beam U اشعه الکترون
electron avalanche U بهمن الکترون
lone electron U الکترون تنها
electron beam U پرتو الکترون
electron affinity U الکترون خواهی
antibonding electron U الکترون ضد پیوندی
high energy electron U الکترون پر انرژی
photo electron U الکترون نوری
outer shell electron U الکترون بیرونی
nuclear electron U الکترون هسته
nonbonding electron U الکترون ناپیوندی
photo electron U فوتو الکترون
concentration of electron U چگالی الکترون
charge of the electron U بار الکترون
mass of the electron U جرم الکترون
bound electron U الکترون بسته
secondary electron U الکترون ثانوی
isoelectronic ions U یونهای هم الکترون
density of electron U چگالی الکترون
inner shell electron U الکترون درونی
valence electron U الکترون والانس
conduction electron U الکترون رسانایی
outer shell electron U الکترون رسانایی
electron charge U بار الکترون
free electron U الکترون ازاد
electron spin U اسپین الکترون
electron spin U تنیدگی الکترون
electron shell U پوسته الکترون
electron recoil U بازگشت الکترون
valence electron U الکترون فرفیت
electron pair U زوج الکترون
electron orbit U مسیرگردش الکترون
electron multiplier U افزاینده الکترون
electron mass U جرم الکترون
electron jump U پرش الکترون
electron trajectory U مسیر الکترون
electron transition U انتقال الکترون
free electron U الکترون غیرپیوندی
primary electron U الکترون اولیه
electrophile U الکترون دوست
electroneutrality U الکترون خنثایی
electron volt U الکترون ولت
electron tube U لوله الکترون
electron transition U عبور الکترون
electron injector U الکترون افکن
electron concentration U غلظت الکترون
conduction electron U الکترون رسانش
electron donor U دهنده الکترون
electron distribution U پخش الکترون
electron diffraction U خمیدگی الکترون
emission U صدور الکترون
emissions U صدور الکترون
electron deceleration U دیرکرد الکترون
electron decay U اضمحلال الکترون
electron decay U تجزیه الکترون
electron conduction U هدایت الکترون
electronic concentration U غلظت الکترون
electron drift U رانش الکترون
electron emission U صدور الکترون
electron focusing U تمرکز الکترون
electron flow U سیلان الکترون ها
electron flow U فلوی الکترون
electron exchange U تبادل الکترون
electron energy U انرژی الکترون
electron energy U کارمایه ی الکترون
electron emmission U انتشار الکترون
electron emitter U منبع الکترون
electron transfer mechanism U مکانیسم انتقال الکترون
unpaired electron U الکترون جفت نشده
secondary electron emission U پیل ثانویه الکترون
transmission electron micrograph U ریزنگار انتقال الکترون
supressor grid U شبکه الکترون بند
rest mass of the electron U جرم ساکن الکترون
electron orbit U مدار گردش الکترون
electron pair U زوج الکترون حفره
electron pair bond U پیوند زوج الکترون
electron pairing U زوج شدن الکترون
electron paramagnetic resonance U رزونانس پارامغناطیسی الکترون
electron spin resonance U رزونانس اسپین الکترون
electron transit time U زمان عبور الکترون
electroosmotic effect U اثر الکترون اسمزی
electrophilic addition U افزایش الکترون دوستی
electrophilic attack U حمله الکترون دوستی
electrophilic reagent U واکنشگر الکترون دوست
free electron model U الگوی الکترون ازاد
electron multiplier U فزون ساز الکترون
electron gun U لوله پرتاب الکترون
electron deficient molecules U مولکولهای با کمبود الکترون
bonding electron pair U زوج الکترون پیوندی
outer shell electron U الکترون لایه بیرونی
lone pair electron U زوج الکترون ناپیوندی
lone pair electron U زوج الکترون تنها
linear accelerator U شتابده خطی الکترون
delocalized electron U الکترون غیر مستقر
electron accelerator U شتاب دهنده الکترون
electron attachment U پیوستگی یا وابستگی الکترون
electron capture detector U اشکارساز الکترون گیراندازی
electron charge mass ratio U چگالی بار الکترون
electron deceleration U کندی حرکت الکترون
free electron gas U گاز الکترون ازاد
elementary charge U بار الکترون [فیزیک]
Electron paramagnetic resonance [EPR] U تشدید پارامغناطیس الکترون [فیزیک]
electron spin resonance [ESR] U تشدید پارامغناطیس الکترون [فیزیک]
picture U حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
pictured U حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
pictures U حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
picturing U حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
electrosensitive U چاپ با کاغذ حساس به الکترون
electrophilic aromatic substitution U استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
photon U تنها یک الکترون تابش شود
electron withdrawing substituent U گروه استخلافی الکترون کشنده
electron releasing substituent U گروه استخلافی الکترون دهنده
quasi free electron theory U نظریه الکترون شبه ازاد
beams U مجموعه باریکی از نور یا اشعه الکترون
beam U مجموعه باریکی از نور یا اشعه الکترون
left hand rule for electron flow U قاعده چپگرد برای جریان الکترون
electrostatic unit of charge [esu] U استت کولن [یکای الکترون] [فیزیک] [شیمی]
right hand rule for electron flow U قاعده راست گرد برای جریان الکترون
statcoulomb [statC] U استت کولن [یکای الکترون] [فیزیک] [شیمی]
franklin [Fr] U استت کولن [یکای الکترون] [فیزیک] [شیمی]
electron beam U رشته باریک الکترون با سرعت بالا در یک جهت
beam U حرکت اشعههای الکترون توسط CRT در صفحه نمایش
photoemission U خروج الکترون از فلز در اثرنیروی تابشی نور وغیره
hall effect U شرح تاثیر میدان مغناطیسی روی جریان الکترون ها
klystron U لوله الکترون نوسان ساز باسرعت مدوله شده
charges U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
line flyback U اشعه الکترون که از انتهای سکن به ابتدای بعدی می رود
beams U حرکت اشعههای الکترون توسط CRT در صفحه نمایش
inelastic U spectroscopy electrontunneling طیف بینی تونل زنی ناکشسان الکترون
photoemissive U مادهای که در اثر روشنایی یانور از خود الکترون تابش میکند
flyback U اشعه تصویر الکترون که از انتهای یک اسکن به ابتدای دیگری می رود
EBR U ضبط خروجی از کامپیوتر مستقیماگ روی میکروفیلم با استفاده از اشعه الکترون
i.e.t.s U tunneling inelasticelectron spectroscopy طیف بینی تونل زنی ناکشسان الکترون
phosphor U اندازه نور تولید شده در مقایسه با انرژی دریافتی از اشعه الکترون
phototude U لوله الکترون دارای کاتد و اندکه بترتیب فوتون تابش وجذب می کنند
antimatter U جسمی که حاوی مادهء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون
electronics U شاخهای از علم فیزیک که درباره صدوروحرکت و تاثیرات الکترون درخلا و گازهاوهمچنین استفاده ازدستگاههای الکترونی بحث میکند
electronics U دانش به کارگیری مط العه الکترون ها و خصوصیات آنهابرای محصولات تولید شده مثل یک قطعه یاکامپیوتر یا ماشنی حساب یا تلفن
cleavable U رخ پذیر
soluble U حل پذیر
solvable U حل پذیر
pliable U خم پذیر
pi acceptor U پی پذیر
thermionic tube U لوله الکترونی که دران الکترون بوسیله حرارت دادن به الکترود منتشر میشود لوله گرمایونی
electroluminescence U نور ارسال شده از نقط ه فسفری وقتی توسط الکترون یا قطعه شارژ شده پرشود
programmable read only memory U حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
feasible <adj.> U اجرا پذیر
practicable <adj.> U اجرا پذیر
doable <adj.> U اجرا پذیر
possible [doable, feasible] <adj.> U اجرا پذیر
achievable <adj.> U اجرا پذیر
executable <adj.> U اجرا پذیر
contrivable <adj.> U اجرا پذیر
workable <adj.> U اجرا پذیر
makeable <adj.> U اجرا پذیر
healable U درمان پذیر
workable <adj.> U انجام پذیر
makeable <adj.> U انجام پذیر
glass jaw U بوکسوراسیب پذیر
makable [spv. makeable] <adj.> U انجام پذیر
feasible <adj.> U انجام پذیر
improvable U بهبود پذیر
improvably U اصلاح پذیر
impressible U تاثیر پذیر
incompressible U تراکم نا پذیر
incondensable U ناچگال پذیر
generable U زایش پذیر
manageable <adj.> U انجام پذیر
executable <adj.> U انجام پذیر
workable <adj.> U صورت پذیر
executable <adj.> U صورت پذیر
workable <adj.> U امکان پذیر
executable <adj.> U امکان پذیر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com