Perdic | الکترود فرمان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	control electrode U	الکترود فرمان

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	ctrl break U	در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
	magna charta U	فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
	magna carta U	فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
	sound off U	فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
	controlled stick steering U	دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
	stand fast U	فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
	steering U	فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
	forward march U	فرمان قدم رو فرمان پیش
	guide on me U	فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
	electrode U	الکترود
	adherent electrode U	الکترود
	electrodes U	الکترود
	input electrode U	الکترود ورودی
	contact bar U	الکترود جوشکاری
	welding electrode U	الکترود جوشکاری
	battery electrode U	الکترود باتری
	contour electrode U	الکترود پروفیلی
	precipitate electrode U	الکترود رسوبی
	reference electrode U	الکترود مبنا
	reference electrode U	الکترود مرجع
	collector electrode U	الکترود کلکتور
	auxiliary electrode U	الکترود کمکی
	zinc electrode U	الکترود روی
	anode U	الکترود مثبت
	metallic electrode U	الکترود فلزی
	membrance electrode U	الکترود غشایی
	main electrode U	الکترود اصلی
	indicator electrode U	الکترود شاخص
	image plate U	الکترود تصویر
	accelerating electrode U	الکترود شتاب ده
	gate electrode U	الکترود دریچهای
	focusing electrode U	الکترود تمرکزده
	electron collector U	الکترود گرداور
	accelerating electrode U	الکترود شتابده
	fluxed electrode U	الکترود شناور
	dipped electrode U	الکترود شناور
	inert electrode U	الکترود بی اثر
	internal electrode U	الکترود داخلی
	instenifier electrode U	الکترود تشدیدکننده
	glass electrode U	الکترود شیشهای
	anodes U	الکترود مثبت
	input electrode U	الکترود اولیه
	drilling electrode U	الکترود مته کاری
	standard electrode potential U	پتانسیل استاندارد الکترود
	standard electrode potential U	پتانسیل الکترود استاندارد
	glass membrance electrode U	الکترود شیشه غشایی
	precipitate electrode U	الکترود حالت جامد
	gas sensing membrance electrode U	الکترود غشایی گاز حس کن
	spot welding electrode U	الکترود جوشکاری نقطهای
	specific ion electrode U	الکترود یون ویژه
	covered electrode U	الکترود پوشش دار
	soild state electrode U	الکترود حالت جامد
	high potential electrode U	الکترود فشار قوی
	ignition electrode U	الکترود اتش زنه
	liquid membrance electrode U	الکترود مایع غشایی
	selective ion electrode U	الکترود یون گزین
	collective electrode U	الکترود جمع کننده
	sheathed electrode U	الکترود روکش دار
	craters U	زیر یک الکترود در جریان جوشکاری
	crater U	زیر یک الکترود در جریان جوشکاری
	pentode U	لامپ خلاء با پنج الکترود و سه شبکه
	cold plug U	شمعی با الکترود عایق شده کوتاه
	close interval U	فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
	close ranks U	فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
	computer controlled machine U	دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
	guide left U	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
	triode U	شیر ترمویونیک یا لامپ خلاء دارای سه الکترود کاتد اند وشبکه کنترل
	cancel check firing U	فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
	thermionic tube U	لوله الکترونی که دران الکترون بوسیله حرارت دادن به الکترود منتشر میشود لوله گرمایونی
	at my command U	به فرمان من
	hest U	فرمان
	MD U	فرمان D
	MDs U	فرمان D
	handle bar U	فرمان
	for U	فرمان FOR
	precept U	فرمان
	precepts U	فرمان
	if U	فرمان IF
	drives U	فرمان
	worded U	فرمان
	word U	فرمان
	indocile U	نا فرمان
	mark time U	فرمان در جا
	edicts U	فرمان
	charter U	فرمان
	chartered U	فرمان
	chartering U	فرمان
	charters U	فرمان
	decree U	فرمان
	decreed U	فرمان
	decreeing U	فرمان
	decrees U	فرمان
	commission U	فرمان
	commissioning U	فرمان
	rescript U	فرمان
	handlebar U	فرمان
	edict U	فرمان
	assize U	فرمان
	firman U	فرمان
	commissions U	فرمان
	steering U	فرمان
	sanction U	فرمان
	drive U	فرمان
	institutes U	فرمان
	commands U	فرمان
	sanctioned U	فرمان
	sanctioning U	فرمان
	control U	فرمان
	controlling U	فرمان
	rudder bar U	فرمان
	ship will adjust U	فرمان
	chdir U	فرمان CD
	insubordinate U	نا فرمان
	pipes U	فرمان
	ordinance U	فرمان
	instituted U	فرمان
	by order of U	فرمان
	institute U	فرمان
	bugle call U	فرمان
	commanded U	فرمان
	controls U	فرمان
	sanctions U	فرمان
	mkdir U	فرمان D
	commandment U	فرمان
	commandments U	فرمان
	instituting U	فرمان
	ordinace U	فرمان
	command U	فرمان
	ordinances U	فرمان
	Rd U	فرمان RD
	chcp U	فرمان CHCP
	cls U	فرمان CLS
	control characteristic U	مشخصه فرمان
	cease fire U	فرمان اتش بس
	control switch U	کلید فرمان
	advance march U	فرمان پیش
	control system U	سیستم فرمان
	control surface U	سطح فرمان
	attrib U	فرمان اتریب
	channel command U	فرمان کانال
	control cubicle U	ایستگاه فرمان
	at or within call U	اماده فرمان
	chkdsk U	فرمان CHKDSK
	control circuit U	مدار فرمان
	subordination U	فرمان برداری
	control panel U	تابلوی فرمان
	control pannel U	تابلوی فرمان
	command language U	زبان فرمان
	at call U	اماده فرمان
	command key U	کلید فرمان
	command unit U	واحد فرمان
	control lever U	اهرم فرمان
	control ratio U	نسبت فرمان
	commanding U	فرمان دهنده
	control grid U	شبکه فرمان
	command signal U	علامت فرمان
	backup U	فرمان BACKUP
	battalia U	فرمان جنگ
	automatic controller U	دستگاه فرمان
	at ease U	فرمان ازاد
	decretal U	فرمان پاپ
	subsumption U	فرمان بردار
	in the saddle <idiom> U	تحت فرمان
	steering lever U	اهرم فرمان
	xcopy U	فرمان XCOPY
	word of command U	فرمان انتصاب
	word of command U	فرمان نظامی
	ver U	فرمان VER
	transient command U	فرمان ناپایدار
	ten commandments U	ده فرمان موسی
	tent striking U	فرمان ضد استقرار
	tatoo U	فرمان خاموشی
	streeing column U	میل فرمان
	streeing column U	ستون فرمان
	steering worm sector U	تاج فرمان
	steering swivel U	مفصل فرمان
	steering shaft U	محور فرمان
	subordination U	فرمان بردار
	suborder U	فرمان بردار
	submission U	فرمان بردار
	postponement U	فرمان بردار
	hypotaxis U	فرمان بردار
	teleguidance U	فرمان از دور
	remote control unit U	فرمان از دور
	remote control U	فرمان از دور
	clicker [coll.] U	فرمان از دور
	channel changer [rare for: remote control] U	فرمان از دور
	steering mechanism U	مکانیزم فرمان
	steering gear U	جعبه فرمان
	steering gear U	دنده فرمان
	left oblique march U	فرمان میل به چپ رو
	left flank march U	فرمان سمت چپ رو
	irade U	حکم فرمان
	internal command U	فرمان درونی
	instrument board U	تخته فرمان
	handle escutcheon U	روقفلی فرمان
	handle bar arm U	دسته فرمان
	god's ordinace U	فرمان خدا
	give way U	فرمان پاروها با هم
	fire order U	فرمان اتش