English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
contaminate U الوده یا کثیف کردن
contaminated U الوده یا کثیف کردن
contaminates U الوده یا کثیف کردن
contaminating U الوده یا کثیف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
befoul U کثیف کردن الوده کردن
Other Matches
defiles U الوده کردن
contaminating U الوده کردن
contaminate U الوده کردن
imbrue U الوده کردن
smutch U الوده کردن
contaminated U الوده کردن
defiling U الوده کردن
envenom U الوده کردن
defile U الوده کردن
contamination U الوده کردن
muck U الوده کردن
contaminates U الوده کردن
defiled U الوده کردن
infects U الوده کردن
infecting U الوده کردن
infect U الوده کردن
to imbrue with blood U الوده بخون کردن
to imbrue in blood U الوده بخون کردن
tainting U رنگ کردن الوده شدن
taints U رنگ کردن الوده شدن
fly blow U الوده به تخم مگس کردن
taint U رنگ کردن الوده شدن
bedraggle U کثیف کردن
slub U کثیف کردن
splodge U کثیف کردن
bemire U کثیف کردن
slubber U کثیف کردن
besmear U کثیف کردن
dirtier U کثیف کردن
to [make] muddy U کثیف کردن
dirtied U کثیف کردن
splodges U کثیف کردن
soil U کثیف کردن
dirtying U کثیف کردن
dirty U کثیف کردن
smutch U کثیف کردن
soiling U کثیف کردن
soils U کثیف کردن
dirties U کثیف کردن
dirtiest U کثیف کردن
messes U :شلوغ کاری کردن الوده کردن
mess U :شلوغ کاری کردن الوده کردن
contaminate U الوده
in for U الوده
smeary U الوده
contaminated U الوده
unclean U الوده
spotty U الوده
contaminates U الوده
contaminating U الوده
bedraggled U الوده
miry U الوده
contaminative U الوده کننده
unchaste U الوده دامن
polluter U الوده کننده
septic U گندیده الوده
smutchy U الوده وکثیف
red-handed U بخون الوده
sully U الوده شدن
slimy U لجن الوده
contaminants U جسم الوده
contaminant U جسم الوده
pollutants U الوده کننده
bitten with U الوده دچار
soilure U الوده سازی
sullies U الوده شدن
pollutant U الوده کننده
sludgy U لجن الوده
sullying U الوده شدن
polluters U الوده کننده
sullied U الوده شدن
contaminants U ملوث الوده کننده
bacterize U بامیکرب الوده شدن
erythroid U الوده یامایل بخونریزی
smutty U با سیاهک الوده شده
smuttiest U با سیاهک الوده شده
flyblown U الوده بتخم حشرات
red handed U دست بخون الوده
smuttier U با سیاهک الوده شده
contaminant U ملوث الوده کننده
smoggy U پوشیده از مه غلیظ الوده با دود
smog U هوای الوده به دود وبخار
dirty U کثیف
bedrabbled U کثیف
scabione U کثیف
dirtying U کثیف
soapless U کثیف
scabbiness U کثیف
grimy U کثیف
squalid U کثیف
dauby U کثیف
dirtiest U کثیف
amiss U بد کثیف
dirtied U کثیف
snotty U کثیف
dirtier U کثیف
smeary U کثیف
lousy U کثیف
dirties U کثیف
mucky U کثیف
filthy U کثیف
filthiest U کثیف
filthier U کثیف
nasty U کثیف
nasties U کثیف
nastier U کثیف
draggy U کثیف
wild and woolly U کثیف
scabious U کثیف
nastiest U کثیف
mussy U کثیف
sloppy U کثیف
bedraggled U کثیف
sloppily U کثیف
smoochy U کثیف
trichinize U با کرم گوشت خوک الوده شدن
slopping U ادم کثیف
pigsties U جای کثیف
messy U کثیف شلوغ
impure U کثیف ناصاف
pigpen U جای کثیف
pigpens U جای کثیف
piggeries U جای کثیف
sludge U کثیف شدن
piggery U جای کثیف
sordid U کثیف دون
smutch U لکه کثیف
slop U ادم کثیف
slopped U ادم کثیف
slums U محله کثیف
slum U محله کثیف
piggy wiggy U بچه کثیف
in mourning U کثیف سیاه
grotty U ارزان و کثیف
bugger U کثیف وفاسد
sumps U استخراب کثیف
scall U سعفه کثیف
buggers U کثیف وفاسد
buggering U کثیف وفاسد
pigsty U جای کثیف
sump U استخراب کثیف
grubbier U کثیف شلخته
grubby U کثیف شلخته
grubbiest U کثیف شلخته
ragamuffins U ادم کثیف و بی سر وپا
grimily U بطور سیاه و کثیف
slummer U ساکن محلات کثیف
ragamuffin U ادم کثیف و بی سر وپا
off-color <idiom> U بد مزه ،کثیف ،بیادب
litterbugs U آدم کثیف وآشغال پاش
litterbug U آدم کثیف وآشغال پاش
How dirty the house is ! U چقدر خانه کثیف است
sludge U جای کثیف ولجن الود
draggle tail U دارای دامن کثیف والوده
wallow course U خندق مخصوص ضدعفونی خودروهایی که به مواد ش م ر الوده شده اند
scullery U جای شستن فروف کثیف اشپزخانه
Dont be upset . Dont lose your temper . Keep calm(cool). U خونت را کثیف نکن ( خونسرد باش )
sculleries U جای شستن فروف کثیف اشپزخانه
patina U [جرم، کبره و کثیف شدن الیاف پشم در اثر مرور زمان]
hot spots U نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
hot spot U نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
flybelt U منطقه الوده به حشره تسه تسه
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
slob U ادم نامرتب وکثیف ادم کثیف وژولیده
slobs U ادم نامرتب وکثیف ادم کثیف وژولیده
gunk U ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
quarantining U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantine U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com