Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
proceed with deliberations
U
اقدام به مذاکره
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tractate
U
مذاکره
negotiation
U
مذاکره
negotiations
U
مذاکره
bargain
U
مذاکره
bargained
U
مذاکره
discussions
U
مذاکره
bargains
U
مذاکره
bargaining
U
مذاکره
discussion
U
مذاکره
interviewing
U
مصاحبه مذاکره
interviews
U
مصاحبه مذاکره
negotiate
U
مذاکره کردن
negotiators
U
مذاکره کننده
interviewed
U
مصاحبه مذاکره
interview
U
مصاحبه مذاکره
negotiates
U
مذاکره کردن
parleyed
U
مذاکره کردن
parleying
U
مذاکره کردن
parleys
U
مذاکره کردن
negotiator
U
مذاکره کننده
negotiating
U
مذاکره کردن
negotiated
U
مذاکره کردن
negotiable
U
قابل مذاکره
parley
U
مذاکره کردن
conferences
U
گفتگو مذاکره
debate
U
مذاکره کردن
discuss
U
مذاکره کردن
consultation
U
مذاکره همفکری
consultations
U
مذاکره همفکری
beginning of negotiations
U
شروع مذاکره
tractarian
U
مقاله مذاکره
negotiant
U
مذاکره کننده
plateform
U
سطح مذاکره
renegotiation
U
مذاکره مجدد
invitation to treat
U
دعوت به مذاکره
conference
U
گفتگو مذاکره
conversed
U
مذاکره کردن امیزش
symposiums
U
مجلس مذاکره دوستانه
symposia
U
مجلس مذاکره دوستانه
talks
U
مذاکره حرف زدن
talked
U
مذاکره حرف زدن
talk
U
مذاکره حرف زدن
renegotiate
U
دوباره مذاکره کردن
conversing
U
مذاکره کردن امیزش
symposium
U
مجلس مذاکره دوستانه
converse
U
مذاکره کردن امیزش
converses
U
مذاکره کردن امیزش
talk out
U
مطرح مذاکره قرار دادن
in treaty
U
مشغول مذاکره و عقد پیمان
parleying
U
مذاکره درباره صلح موقت
to collapse
U
درهم شکستن
[مذاکره یا فرضیه]
parleys
U
مذاکره درباره صلح موقت
parley
U
مذاکره درباره صلح موقت
to collapse
U
بهم خوردن
[مذاکره یا فرضیه]
to collapse
U
موفق نشدن
[مذاکره یا فرضیه]
parleyed
U
مذاکره درباره صلح موقت
treater
U
مذاکره کننده طرف گفتگو
emprise
U
اقدام
procedure
U
اقدام
actionless
U
بی اقدام
intervention
U
اقدام
interventions
U
اقدام
ploy
U
اقدام
enterprise
U
اقدام
ploys
U
اقدام
moved
U
اقدام
actions
U
اقدام
action
U
اقدام
enforcement
U
اقدام
esteem
U
اقدام
enterprises
U
اقدام
proceeding
U
اقدام
moves
U
اقدام
move
U
اقدام
sales talk
U
مذاکره وبازار گرمی برای فروش
proceed
U
اقدام کردن
protective measure
U
اقدام حمایتی
under way
U
دردست اقدام
regular procedure
U
اقدام قانونی
proceeded
U
اقدام کردن
operation immediate
U
اقدام سریع
deal
U
اقدام کردن
in hand
U
در دست اقدام
initial movement
U
نخستین اقدام
intercommunion
U
اقدام مشترک
precautions
U
اقدام احتیاطی
it wasprologue to the nextmove
U
اقدام بعدبود
legal action
U
اقدام قانونی
measure of prevention
U
اقدام احتیاطی
precaution
U
اقدام احتیاطی
social action
U
اقدام اجتماعی
start out
U
اقدام کردن
measure
U
درجه اقدام
expediency
U
اقدام مهم
preparation
U
اقدام مقدماتی
preparations
U
اقدام مقدماتی
enterprise
U
اقدام کردن
counter-measures
U
اقدام متقابل
counter-measure
U
اقدام متقابل
to take steps
U
اقدام کردن
to take of a
U
اقدام کردن
to take measures
U
اقدام کردن
deals
U
اقدام کردن
to bend effort
U
اقدام کردن
the needful
U
اقدام لازم
double action
U
اقدام دوجانبه
deal with
U
اقدام کردن
countermeasure
U
اقدام متقابل
action
U
کار اقدام
counteraction
U
اقدام متقابل
enterprise
U
قدرت اقدام
action statement
U
دستورالعمل اقدام
action for cancellation
U
اقدام به ابطال
action for cancellation
U
اقدام به لغو
appropriate action
U
اقدام مقتضی
action at low
U
اقدام قانونی
actions
U
کار اقدام
actions
U
فعل اقدام
action
U
فعل اقدام
demarche
U
اقدام سیاسی
enterprises
U
اقدام کردن
enterprises
U
قدرت اقدام
emprize
U
اقدام کردن
expedience
U
اقدام مهم
bring up
<idiom>
U
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
It is in progress. It is under way.
U
دردست اقدام است
counter-measures
U
اقدام جبران کننده
counter-measure
U
اقدام جبران کننده
with measured step
U
با اقدام مناسب
[سنجیده]
memorandums
U
اقدام به یادداشت کند
memorandum
U
اقدام به یادداشت کند
ventures
U
اقدام بکارمخاطره امیز
ventures
U
اقدام یا مبادرت کردن به
venturing
U
اقدام بکارمخاطره امیز
ventured
U
اقدام یا مبادرت کردن به
ventured
U
اقدام بکارمخاطره امیز
venture
U
اقدام یا مبادرت کردن به
venture
U
اقدام بکارمخاطره امیز
memoranda
U
اقدام به یادداشت کند
enterprise
U
امرخطیر اقدام مهم
enterprises
U
امرخطیر اقدام مهم
measure
U
اندازه اقدام پیشگیری
venturing
U
اقدام یا مبادرت کردن به
to put in hand
U
دایرکردن اقدام کردن
proceed
U
اقدام کردن پرداختن به
originators
U
اقدام کننده پیام
it was an incorrect procedure
U
یک اقدام غلطی بود
action for avoidance
U
اقدام برای لغو
originator
U
اقدام کننده پیام
proceeded
U
اقدام کردن پرداختن به
to start out to do something
U
اقدام بکاری کردن
adventurism
U
اقدام به کاری کردن
greenlight
U
اجازه حرکت و اقدام
to talk out a bill
U
مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
enterprises
U
اقدام به اجرای قوانین کردن
enterprise
U
اقدام به اجرای قوانین کردن
pushful
U
متهور در اقدام بکارهای مهم
do the necessary
U
اقدام لازم بعمل اورید
to proceed against a person
U
اقدام بر علیه کسی زدن
execution for debt
U
اقدام برای طلب وصول
exigent
U
محتاج به اقدام یا کمک فوری
to play at
U
خواهی نخواهی اقدام کردن
how shall we proceed
U
چگونه باید اقدام کرد
emergency
U
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergencies
U
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
to act in self-defence
U
دفاع از خود اقدام
[حرکت]
کردن
zction for dammages
U
اقدام برای دریافت خسارت وارده
emergencies
U
پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergency
U
پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
cross that bridge when you come to it
<idiom>
U
[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
dilettantism
U
اقدام به کاری از روی تفنن وبطورغیر حرفهای
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct.
U
برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
to take action to prevent
[stop]
such practices
U
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
prohibition
U
حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
full power
U
اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
pourparley
U
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler
U
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
to join in
[on]
a conversation
U
واسطه شدن
[میانجی شدن]
در مذاکره ای
demarche
U
بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
exquatur
U
اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
telephone conversation
U
گفتگوی تلفنی مذاکره تلفنی
launching
U
شروع کردن اقدام کردن
launches
U
شروع کردن اقدام کردن
launched
U
شروع کردن اقدام کردن
launch
U
شروع کردن اقدام کردن
action agent
U
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
enlisted section
U
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
accelerationists
U
شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com