English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6476 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
horizon U افق فکری بوسیله افق محدود کردن
horizons U افق فکری بوسیله افق محدود کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
parochialism U محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
individualism U فلسفه اصالت فردیت روش فکری که معتقد به ازاد گذاشتن فرد درجمیع امور و شئون است بدون انکه مصالح جمع این ازادی را محدود کند
To dismiss something from ones thoughtl . U فکری را از سر خود بیرون کردن
masterminding U دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminds U دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminded U دارای نبوغ فکری ابداع کردن
mastermind U دارای نبوغ فکری ابداع کردن
illmitable U محدود نکردنی محدود نشدنی
To work on someone کسی را پختن [از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
weapons tight U جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
curbed U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
peg down U محدود کردن
restricting U محدود کردن
qualifies U محدود کردن
qualify U محدود کردن
restricts U محدود کردن
abounds U محدود کردن
abounding U محدود کردن
abounded U محدود کردن
set out U محدود کردن
abound U محدود کردن
stint U محدود کردن
stints U محدود کردن
restriction U محدود کردن
straiten U محدود کردن
containment U محدود کردن
restrictions U محدود کردن
limit U محدود کردن
restrict U محدود کردن
delimitate U محدود کردن
banding U روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
osmose U نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
bound U خیز محدود کردن مقید کردن بستن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
narrowest U محدود باریک کردن
narrowed U محدود باریک کردن
narrower U محدود باریک کردن
compass U محدود کردن فهمیدن
narrow U محدود باریک کردن
narrow U محدود کردن کوته فکر
restrictive trade practices U روشهای محدود کردن تجارت
impale U محدود کردن میله کشیدن
terminate U محدود کردن خاتمه یافتن
narrowed U محدود کردن کوته فکر
grid current limiting U محدود کردن جریان شبکه
narrower U محدود کردن کوته فکر
terminates U محدود کردن خاتمه یافتن
terminated U محدود کردن خاتمه یافتن
territorialization U محدود کردن بیک ناحیه
impaling U محدود کردن میله کشیدن
impales U محدود کردن میله کشیدن
impaled U محدود کردن میله کشیدن
narrowest U محدود کردن کوته فکر
limitation clause U شرط محدود کردن مسئوولیت
clip someone's wings <idiom> U محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
fire restriction U محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
gags U پوزه بند بستن محدود کردن
gagging U پوزه بند بستن محدود کردن
gag U پوزه بند بستن محدود کردن
gagged U پوزه بند بستن محدود کردن
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
to scrape down U تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
ratten U بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
quick count U کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
confining U محدود کردن منحصر کردن
confine U محدود کردن منحصر کردن
limit U محدود کردن تعیین کردن حد
wiping U خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wipe U خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wipes U خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wiped U خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
withholds U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withheld U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withhold U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholding U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
baptising U بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptized U بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptize U بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptizing U بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptizes U بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptised U بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptises U بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
chafe U بوسیله اصطکاک گرم کردن
chafing U بوسیله اصطکاک گرم کردن
chafes U بوسیله اصطکاک گرم کردن
wet down U بوسیله اب پاشی خیس کردن
electrotype U بوسیله برق چاپ کردن
shields U بوسیله سپر حفظ کردن
latches U بوسیله کلون محکم کردن
step down U کم کردن ولتاژجریان بوسیله ترانسفورماتور
hyphenate U بوسیله خط دارای فاصله کردن
shield U بوسیله سپر حفظ کردن
instantiate U معرفی کردن بوسیله کنسرت
semaphore U بوسیله پرچم مخابره کردن
latch U بوسیله کلون محکم کردن
exchange control U جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
elastic banding U روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
thermostat U :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
thermostats U :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
to shield U بوسیله سپر [پوشش] حفظ کردن
vectorial U شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
to file a petition U بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
faradize U بوسیله القای برق معالجه کردن
vectors U شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
to proclaim meetings U بوسیله اگهی اجتماعات راقدغن کردن
gravitated U بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
postcards U بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن
latensify U بوسیله مواد شیمیایی تقویت کردن
gravitates U بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
electrolyze U تجزیه کردن بوسیله جریان برق
whet U عمل تیز کردن بوسیله مالش
gravitate U بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
roentgenize U بوسیله اشعه مجهول معالجه کردن
vector U شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
postcard U بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن
gravitating U بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
photoengrave U بوسیله عکاسی گراور سازی کردن
polices U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
police U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
policed U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
damming U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
fanning U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
scalded cream U سر شیری که بوسیله گرم کردن شیر بگیرند
percutaneous perspiration U عرق کردن بوسیله پوست تعرق جلدی
talk out U بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to file an application to somebody U از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
psychanalyze U بوسیله تجزیه وتحلیل روانی معالجه کردن
labiovelar U تلفظ شده بوسیله گرد کردن لبها
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
lixiviate U تجزیه کردن بوسیله شستشو باقلیا یا ماده حلالی
seams U درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
seam U درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
pyrogravure U نقشهای که بوسیله داغ کردن چوب روی ان می اندازند
maieutics U فن زنده کردن فکر نهایی شخص بوسیله پرسش وپاسخ
barff's precess U حفافت اهن در مقابل زنگ زدن بوسیله اکسیده کردن
manual U عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
to walk the chalk U بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
sifting U روشی از مرتی کردن داخلی که بوسیله ان رکوردهاحرکت داده می شوند تا ورودرکوردهای دیگر را مجازسازند
lifemanship U متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
clamper U مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
reflectional U فکری
intellectual U فکری
braininess U فکری
conceptual U فکری
notional U فکری
intellectuals U فکری
excogitative U فکری
inconsiderateness U بی فکری
cerebral U فکری
incogitancy U بی فکری
incogitance U بی فکری
irreflection U بی فکری
mental U فکری
heartsease U اسایش فکری
infantilism of thought U کوته فکری
provincialism U کوته فکری
insularism U کوته فکری
captivity U گفتاری فکری
provinciality U کوته فکری
sentience U زندگی فکری
mechanical U غیر فکری
narrow minddedness U کوتع فکری
enlightenment U روشن فکری
visualization U تجسم فکری
head work U کار فکری
perspicuity U روش فکری
prudery U کوته فکری
notions U ادراک فکری
obsession U وسواس فکری
caprice U تمایل فکری
ideological war U جنگ فکری
brain work U کار فکری
caprices U تمایل فکری
indoctrination U تلقین فکری
perspective U جنبه فکری
perspectives U جنبه فکری
ideo motor U فکری- حرکتی
reflective U فکری بازتابی
ideational shield U سپر فکری
obsessions U وسواس فکری
dyslogia U گفتارپریشی فکری
intellectual capital U سرمایه فکری
notion U ادراک فکری
obsessive rumination U نشخوار فکری
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1confinement factor
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com