English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
flight sister U افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
combat cargo officer U افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
embarkation officer U افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
claims officer U افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
releasing officer U افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
officer on duty U افسر مسئول
officer in charge U افسر مسئول
officer in charge U افسر مسئول اجرا
courier transfer officer U افسر مسئول پیک
range officer U افسر مسئول میدان تیر
detail officer U افسر مسئول گروه بیگاری
interceptor controller U افسر مسئول پست استراق سمع
courier transfer officer U افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
aircraft guide U مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
tactical air controler U افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
drill sergeant U گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
flag rank U افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
field grade U افسر ارشد درجه افسر ارشدی
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
dystrohpy U تغذیه معیوب یاناقص نقص تغذیه
action agent U مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
class a agent officer U افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
control officer U افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
friction feed U تغذیه کاغذ توسط گیر دادن یک ورقه کاغذ میان دو غلطک تغذیه کاغذ تک
hygienics U بهداشت
hygiene U بهداشت
health U بهداشت
landing gear U چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن انراتحمل میکند
approach end U نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
altitude sickness U حال به هم خوردگی در اثرارتفاع هواپیما مرض ناشی از زیاد شدن ارتفاع هواپیما
mental health U بهداشت روانی
bill of health U گواهی بهداشت
mental hygiene U بهداشت روانی
certificate of health U گواهی بهداشت
insanitation U فقدان بهداشت
social hygiene U بهداشت اجتماعی
hygeist U متخصص بهداشت
hygeist U بهداشت دان
health insurance U بیمه بهداشت
hygienically U مطابق بهداشت
hygienist U متخصص بهداشت
hygienics U علم بهداشت
sanitarily U از لحاظ بهداشت
sanitary engineering U مهندسی بهداشت
health certificate U گواهی بهداشت
social health U بهداشت اجتماعی
public health U بهداشت همگانی
The Physics of Radiation Protection U بهداشت پرتوی
Health physics U فیزیک بهداشت
The Physics of Radiation Protection U فیزیک بهداشت
Health physics U بهداشت پرتوی
hygiene U علم بهداشت
touchdown U تماس هواپیما با زمین سینه مال رفتن هواپیما
touchdowns U تماس هواپیما با زمین سینه مال رفتن هواپیما
barometric leveling U تراز کردن هواپیما از نظرفشار جو تعادل بارومتری هواپیما
aircraft scrambling U دستور پرواز هواپیما ازوضعیت اماده باش زمینی صدور فرمان درگیری هواپیما با هدف
The health authorities . U مقامات اداره بهداشت
world health organization U سازمان بهداشت جهانی
pedology U مبحث بهداشت کودکان
aft U قسمت انتهایی هواپیما بطرف عقب هواپیما
plane director U نفر هدایت کننده هواپیما هادی هواپیما
air mileage indicator U کیلومتر شمار هواپیما مسافت سنج هواپیما
aircraft arresting barrier U وسیله بازدارنده هواپیما ازحرکت مهار هواپیما
sanitation U مراعات اصول بهداشت بهسازی
clean bill of health U گواهی نامه بهداشت کشتی
to keep one's health U موافب بهداشت خود بودن
spoiler U صفحه دراز و باریک روی سطح بالایی هواپیما که برای کاستن سرعت یا اوج گرفتن هواپیما بلند میشود
space charter U اختصاص جا در هواپیما رزرو کردن جا در هواپیما
screwpropeller U پروانه هواپیما ملخ کشتی یا هواپیما
sanitarian U کارشناس بهداشتی جانبدار بهداشت همگانی
constitutionalize U برای بهداشت مزاج گردش کردن
coordinated turn U دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
hygeian U وابسته به دارگونهء تندرستی مربوط به رب النوع صحت بهداشت
moments U ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
moment U ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
holding point U نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
arresting gear U دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
roll in point U نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
azimuth indicator U شاخص سمتی هواپیما وسیله نشان دهنده زاویه سمتی هواپیما
transition altitude U ارتفاع استاندارد هواپیما ارتفاع هواپیما طبق جداول فنی پرواز
aircraft cross servicing U سرویسهای متقابله دستگاههای هواپیما سرویس جنبی دستگاههای هواپیما
apron U محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
aprons U محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
troop space U جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
goldie U علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
clear way U محوطه بالاکشیدن هواپیما محوطه کندن هواپیما از زمین
frankpledge U مسئول
answerable U مسئول
warden U مسئول
in charge <adj.> U مسئول
accountable U مسئول
liable U مسئول
responsible <adj.> U مسئول
responsive U مسئول
responsible U مسئول
wagon master U مسئول واگن
in charge <idiom> U مسئول بودن
to hold responsible U مسئول قراردادن
issue commissary U مسئول توزیع
liable for damages U مسئول خسارات
custodians U مسئول سرپرست
custodian U مسئول مرموزات
custodian U مسئول سرپرست
cupola tender U مسئول کوره
data administrator U مسئول داده ها
custodians U مسئول مرموزات
cryptographer U مسئول رمز
lineman's plier U انبردست مسئول خط
to hold responsible U مسئول کردن
authoring system U سیستم مسئول
helmsmen U مسئول سکان
account U مسئول بودن
undertaking U جواب گو مسئول
helmsman U مسئول سکان
accountable U مسئول حساب
furnace man U مسئول کوره
That's not my province. U من مسئول آن نیستم.
furnace attendant U مسئول کوره
Not my department. <idiom> U من مسئول نیستم.
supplies officer U مسئول مواد
undertaker U جواب گو مسئول
purchasing officer U مسئول خرید
undertakers U جواب گو مسئول
operations detachment U قسمت مسئول عملیات
corespondent U مسئول جواب گویی
captain of the top U مسئول گروه کار
irresponsible U غیر مسئول نامعتبر
data base administrator U مسئول پایگاه داده ها
demolition firing party U گروه مسئول تخریب
demolition firing party U گروه مسئول انفجارخرج
anchor detail U نفرات مسئول لنگر
cryptoguard U مسئول حفافت رمز
shipment sponsor U مسئول ارسال کالاها
ambulanceman U راننده یا مسئول آمبولانس
irresponsibly U بطور غیر مسئول
tallyman U مسئول کنترل محموله
be to blame <idiom> U مسئول کارزشت بودن
have a hand in <idiom> U مسئول کاری شدن
altitude height U سطح مبنای اندازه گیری ارتفاع هواپیما ارتفاع هواپیما از سطح مبنا
command speed U سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
go around mode U روش کنترل مخصوص کندن هواپیما از زمین روش کنترل صعود هواپیما
officers U افسر
commissioned officers U افسر
coronate U افسر
commissioned officer U افسر
sub-lieutenant U افسر جز
jemadar U افسر
line officer U افسر صف
coronae australis U افسر
officer U افسر
pretorian U افسر
pretor U افسر
sub-lieutenants U افسر جز
corona australis U افسر
brakeman U مسئول ترمز در تیم لوژسواری
make one's bed and lie in it <idiom> U مسئول انجام کاری بودن
finger in the pie <idiom> U دست داشتن ،مسئول بودن
blast furnaceman U مسئول یا متصدی کوره بلند
harbour master U مسئول بندر متصدی لنگرگاه
communication security custodian U مسئول وسایل تامین مخابراتی
company secretary U مسئول مالی و حقوقی شرکت
tipstaff U مامور مسئول زندانیان دردادگاه
shipment unit U یکان مسئول ارسال کالاها
every man is a for his action U هرکس مسئول کردارخویش است
establishing authority U مقام مسئول نیروهای اب خاکی
aircraft block speed U سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
flight control U دستگاه کنترل پرواز هواپیما کنترل هواپیما
apparent altitude U ارتفاع فاهری هواپیما ارتفاع عملی هواپیما
warrant officers U افسر یار
flying officer U افسر پرواز
flying officer U افسر خلبان
supply officer U افسر تدارکات
subofficer U افسر جزء
espial officer U افسر تجسس
navigators U افسر سکان
navigators U افسر راه
navigator U افسر راه
navigator U افسر سکان
cable officer U افسر لنگر
regular officer U افسر کادر
reserve officer U افسر وفیفه
reserve officer U افسر احتیاط
executive officer U افسر اجراییات
senior officer U افسر ارشد
forward air controller U افسر نافرمقدم
subassembly officer U افسر جزء
flag officer U افسر پرچم
flag officer U افسر دریایی
detail officer U افسر مشاغل
war horse U افسر یاسربازدامپزشک
police officer U افسر پلیس
runners U افسر پلیس
war horses U افسر یاسربازدامپزشک
finance officer U افسر مالی
police officers U افسر پلیس
finance officer U افسر دارایی
police officers U افسر شهربانی
detail officer U افسر کارگزینی
disbursing officer U افسر عامل
runner U افسر پلیس
The officer on night duty. U افسر کشیک شب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com