English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
augmentation U افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
p force U نیروی جلوبرنده یاپرت کننده
auxiliary forces U نیروی کمکی
afforce U نیروی کمکی فرستادن به
build up U نیروی کمکی تقویت نیروها
build-up U نیروی کمکی تقویت نیروها
build-ups U نیروی کمکی تقویت نیروها
retardation U [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
sheet feeder U جلوبرنده ورق
center of thrust U امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
auxiliary storage U حافظه کمکی ذخیره سازی کمکی
topic sentence U جمله سرسطر جمله عنوان
auxiliary operation U عملیات کمکی عملکرد کمکی
increases U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increased U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increase U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
physiatrics U درمان امراض باوسایل طبیعی
scuba dive U فرورفتن غواص به زیر اب باوسایل
expressage U حمل یافرستادن باوسایل تندرو
accretion U افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
bulking U افزایش حجم مصالح ریزدانه ناشی از افزایش اب
spin casting U پرتاب قلاب ماهیگیری باوسایل چرخان
spinning U پرتاب نخ و قلاب ماهیگیری باوسایل چرخان
mechanical sweep U مین جمع کنی باوسایل مکانیکی
bleach U سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
bleaches U سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
bleached U سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
latifundium U ملک کشاورزی باوسایل اولیه که برده ها در ان کارمیکرده اند
wagners law U براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
multiplier principle U اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
auxiliary machinery U دستگاههای کمکی ماشینهای فرعی ماشینهای کمکی
magneto electricity U نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
blue water school U انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
reenforceŠetc U نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
torque U نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f U force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernaut U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
expeditionary U نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army U پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
visual interceptor U هواپیمای رهگیر بصری هواپیمایی که باوسایل بصری رهگیری میکند
electromotive force U نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
sales promotion U افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
buoyancy U نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force U نیروی دشمن نیروی مخالف
attack force U نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
malthusian law of population U نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
self propulsion U حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force U نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
inclusive of <prep.> U از جمله
termed U جمله
sentences U جمله
sentence U جمله
terming U جمله
comprising <prep.> U از جمله
amongst U از جمله
sentence U جمله
outrightly U جمله
outright U جمله
among the rest U از ان جمله
mongst U از جمله
term U جمله
sentencing U جمله
including <prep.> U از جمله
naval aviation U قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
allocated manpower U نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
geomagnetism U نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
free gyroscope U نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
verbiage [American English] U جمله بندی
one word sentence U جمله تک واژهای
proviso U جمله شرطی
middling U جمله مشترک
provisos U جمله شرطی
double talk U جمله دو پهلو
clause U جزئی از جمله
diction U جمله بندی
executable statement U جمله اجرایی
clauses U جزئی از جمله
sentence fragment U جمله جزء
sentence adverb قید جمله ای
parenthesis U جمله معترضه
error term U جمله خطا
loose sentence U جمله بیربط
statement label U برچسب جمله
stochastic term U جمله تصادفی
term U جمله [ریاضی]
totals U جمله سرجمع
totalling U جمله سرجمع
totalled U جمله سرجمع
totaling U جمله سرجمع
totaled U جمله سرجمع
total U جمله سرجمع
compound statement U جمله مرکب
mathematical term U جمله [ریاضی]
an involed sentence U جمله پیچدار
wording U جمله بندی
periods U جمله کامل
termed U جمله عبارت
residual term U جمله پسماند
period U جمله کامل
termed U جمله طیفی
assignment statement U جمله جایگزینی
control statement U جمله کنترلی
terming U جمله عبارت
declaration statement U جمله تعریفی
terming U جمله طیفی
definiens U جمله تعریفی
word choice U جمله بندی
residual term U جمله باقیمانده
wordage U جمله بندی
term U جمله عبارت
final term U جمله نهایی
choice of words U جمله بندی
term U جمله طیفی
auxiliaries U کمکی
auxiliary U کمکی
supplementary U کمکی
secondary U کمکی
ancillary U کمکی
subsidiaries U کمکی
subsidiary U کمکی
sentence completion test U ازمون تکمیل جمله
punch-lines U جمله اساسی واصلی
term symbol U نشانه جمله طیفی
job control statement U جمله کنترل کار
job control statement U جمله کنترل برنامه
colloquialism U جمله مرسوم درگفتگو
colloquialisms U جمله مرسوم درگفتگو
period U نقطه پایان جمله
periods U نقطه پایان جمله
impresa U نشانه جمله شعاری
monomial U دارای فقط یک جمله
full point U نقطه پایان جمله
parses U جمله راتجزیه کردن
subroutine reentry U ورود جمله به زیرروال
parsed U جمله راتجزیه کردن
punch line U جمله اساسی واصلی
reporter U جمله ساز نویسنده ناصادق
nonexecutable statement U جمله غیر اجرایی
punch-line U جمله اساسی واصلی
parse U جمله راتجزیه کردن
auxiliary operatich U عمل کمکی
accessory U لوازم کمکی
sabot U خرج کمکی
auxiliary operation U عمل کمکی
auxiliary electrode U الکترود کمکی
reserve accumulator U انباره کمکی
auxiliary storage U انباره کمکی
remedial measure U اندازه کمکی
coprocessor U پردازنده کمکی
relieving tackle U تاکل کمکی
auxiliary rotor U رتور کمکی
auxiliary storage U انبار کمکی
auxiliary memory U حافظه کمکی
auxiliaries U امدادی کمکی
interpole U قطب کمکی
auxiliary landing field U فرودگاه کمکی
auxiliary base line U باز کمکی
auxiliary equipment U وسائل کمکی
auxiliary forces U قوای کمکی
auxiliary charger U شارژکننده کمکی
auxiliary ego U خود کمکی
slack variable U متغیر کمکی
auxiliary equipment U وسایل کمکی
auxiliary equipment U تجهیزات کمکی
auxiliary U امدادی کمکی
auxiliary memory U حافظ کمکی
split pole motor U موتور کمکی
auxiliary target U هدف کمکی
auxiliary target U نقطه کمکی
interpoles U قطبهای کمکی
by pass valve U شیر کمکی
back up frequency U فرکانس کمکی
artificial aids U وسایل کمکی
utilitu program U برنامه کمکی
user interface U میانجی کمکی
prony motor U موتور کمکی
accommodator U کارگر کمکی
communicating pole U قطب کمکی
operating supplies U مواد کمکی
commutating pole U قطب کمکی
relieving arch U طاق کمکی
intermediate grid U شبکه کمکی
boostes transformer U ترانسفورماتور کمکی
dummy antenna U انتن کمکی
boostes pump U پمپ کمکی
artificial antenna U انتن کمکی
auxiliary view U نمای کمکی
booster pump U پمپ کمکی
booster magneto U دینام کمکی
phraseologist U جمله ساز نویسنده ناصادق
sign of aggregation U علائم مخصوص جمله جبری
predicatively U بطور غیرمستقیم در خبر جمله
the difference between the consecutive terms U اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
saw U لغت یا جمله ضرب المثل
armless <adj.> U بی بازو [در آخر جمله می آید]
restrictive U جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
saws U لغت یا جمله ضرب المثل
sawed U لغت یا جمله ضرب المثل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com