Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
supererogation
U
افراط در انجام وفیفه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the d. of duty
U
انجام وفیفه
harness
U
حین انجام وفیفه
to perform one's duty
U
انجام وفیفه کردن
functionate
U
انجام وفیفه کردن
neglect of duty
U
غفلت در انجام وفیفه
harnessed
U
حین انجام وفیفه
while on duty
U
حین انجام وفیفه
harnessing
U
حین انجام وفیفه
ready for duty
U
اماده انجام وفیفه
feasance
U
انجام وفیفه کردن
line of duty
U
نحوه انجام وفیفه
to stand to one's duty
U
وفیفه خودرا انجام دادن
supererogation
U
انجام کاری بیش از حد وفیفه
to play one's role
U
وفیفه خودرا انجام دادن
mistake while in discharge of duty
U
خطا در حین انجام وفیفه
taskwork
U
کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
pull through
U
در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
acquitting
U
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
to overrun one's duty
U
از انجام وفیفه شانه خالی کردن
acquits
U
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
slackers
U
کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
slacker
U
کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
to do ones endeavour
U
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
board of conciliation
U
هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
limit state
U
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
economic and social council
U
شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
extremeness
U
افراط
exorbitance
U
افراط
excessiveness
U
افراط
self indulgence
U
افراط
intemperance
U
افراط
excess
U
افراط
excesses
U
افراط
frill
U
افراط
frills
U
افراط
superfluity
U
افراط
fulsomeness
U
افراط
inordinacy
U
افراط
inordinateness
U
افراط
extravagances
U
افراط
extravagance
U
افراط
overindulgence
U
افراط
excessive use
U
افراط
failed
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
excess
U
افراط بی اعتدالی
excesses
U
افراط بی اعتدالی
intemperate
U
افراط کار
to carry to excess
U
افراط کردن در
indulging
U
افراط کردن
indulged
U
افراط کردن
indulges
U
افراط کردن
indulge
U
افراط کردن
hypercriticism
U
افراط در انتقاد
enormously
U
بحد افراط
scrupulously
U
بحد افراط
outrageousness
U
تجاوز افراط
extremity
U
افراط و تفریط
overindulge
U
افراط ورزیدن
extremities
U
افراط و تفریط
extremism
U
افراط گرایی
ultraism
U
افراط کاری
excessively
U
بحد افراط
self-indulgent
U
افراط کار
distemperate
U
افراط کار
extravagantly
U
با افراط زیاد
self indulgent
U
افراط کار
extravagantly
U
با افراط کاری
hard line
U
افراط آمیز
wanton
U
افراط کردن
to run to extremes
U
افراط وتفریطکردن
exorbitance
U
زیادی افراط
qui facit per alium facit perse
U
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water
[Idiom]
U
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automates
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
religiose
U
دیندار بحط افراط
go to extreme
U
افراط و تفریط کردن
potation
U
جرعه افراط در شرب
to take an extreme course
U
افراط یاتفریط کردن
carousing
U
در مشروب افراط کردن
indulgence
U
زیاده روی افراط
indulgences
U
زیاده روی افراط
indulgence
U
از راه افراط بخشیدن
golden mean
U
برکناری از افراط و تفریط
cachinnate
U
در خنده افراط کردن
carouses
U
در مشروب افراط کردن
carouse
U
در مشروب افراط کردن
oxyopia
U
تزئینی بحد افراط
indulgences
U
از راه افراط بخشیدن
wasteful
U
افراط کار متلف
caroused
U
در مشروب افراط کردن
overbuy
U
در خرید افراط کردن
take an extreme course
U
افراط یا تفریط کردن
failure
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
radicals
U
افراطی افراط گرا ریشهای
radical
U
افراطی افراط گرا ریشهای
intemperately
U
ازروی افراط با زیاده روی
plethora
U
ازدیاد خون در یک نقطه افراط
overmuch
U
بحد افراط بمقدار زیاد
overnice
U
دقت گیر بحد افراط
profit cannibalism
U
افراط در تخفیف و ارزان فروشی
extremism
U
افراط کاری عقیده افراطی
purism
U
افراط در استعمال صحیح الفاظ
ultra individualism
U
اعتقاد به اصالت فرد در حد افراط
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee
U
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
boozes
U
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
prudishness
U
نمایش عفت یااداب بحد افراط
blase
U
بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
overacts
U
در ایفای نقش خود افراط کردن
overacting
U
در ایفای نقش خود افراط کردن
overacted
U
در ایفای نقش خود افراط کردن
overact
U
در ایفای نقش خود افراط کردن
booze
U
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
boozed
U
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
boozing
U
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
radicalism
U
گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
flag waving
U
میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag-waving
U
میهن پرستی بحد افراط وجنون
red tapery
U
رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
overtrading
U
بیش ازحد معامله کردن افراط در داد و ستد
chauvinism
U
افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
acnerosacea
U
ورم و سرخی صورت وبینی در اثر افراط در صرف مشروبات الکلی
office
U
وفیفه
activities
U
وفیفه
functions
U
وفیفه
function
U
وفیفه
role
U
وفیفه
roles
U
وفیفه
activity
U
وفیفه
inofficious
U
بی وفیفه
responsibility
U
وفیفه
offices
U
وفیفه
taskwork
U
وفیفه
devoir
U
وفیفه
that is your duty and not mine
U
نه وفیفه من
functioned
U
وفیفه
responsibilities
U
وفیفه
work
U
وفیفه
serviced
U
وفیفه
tasks
U
وفیفه
service
U
وفیفه
worked
U
وفیفه
obligations
U
وفیفه
obligation
U
وفیفه
pensions
U
وفیفه
duty
U
وفیفه
sorb
U
وفیفه
pension
U
وفیفه
assignment
U
وفیفه
task
U
وفیفه
assignments
U
وفیفه
loyalty
U
وفیفه شناسی
the d. of duty
U
ادای وفیفه
seaman recruit
U
ناوی وفیفه
annuitant
U
وفیفه خور
sense of duty
U
حس وفیفه شناسی
lapse from duty
U
ترک وفیفه
stipendiaries
U
وفیفه خوار
laspe from duty
U
ترک وفیفه
loyalties
U
وفیفه شناسی
dutiful
U
وفیفه شناس
compulsory service
U
خدمت وفیفه
undutiful
U
وفیفه نشناس
functionery
U
وفیفه دار
reserve officer
U
افسر وفیفه
feal
U
وفیفه شناس
naval conscript
U
ناوی وفیفه
task management
U
مدیریت وفیفه
loyal
U
وفیفه شناس
irresponsible
U
وفیفه نشناس
religious duty
U
فرض وفیفه
burden of proof
U
وفیفه اثبات
functionally
U
ازلحاظ وفیفه
neurility
U
وفیفه اعصاب
tasks
U
امرمهم وفیفه
task
U
امرمهم وفیفه
breach of duty
U
ترک وفیفه
stipendiary
U
وفیفه خوار
conscription
U
نظام وفیفه
drafts
U
سرباز وفیفه
military service
U
نظام وفیفه
fealty
U
وفیفه شناسی
offices
U
کار وفیفه
dutifulness
U
وفیفه شناسی
conscripts
U
سرباز وفیفه
dereliction of duty
U
ترک وفیفه
beneficiary
U
وفیفه خوار
beneficiaries
U
وفیفه خوار
functions
U
وفیفه داشتن
fealties
U
وفیفه شناسی
staff duty
U
وفیفه ستادی
fun and games
<idiom>
U
وفیفه مشکل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com