English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
radical U افراطی افراط گرا ریشهای
radicals U افراطی افراط گرا ریشهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
extremism U افراط کاری عقیده افراطی
radicalism U گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
chauvinism U افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
fibriform U ریشهای
fibrillar U ریشهای
thematic U ریشهای
fibrinous U ریشهای
fibroid U ریشهای
string U ریشهای
filamentary U ریشهای
filamentous U ریشهای
comate U ریشهای
rooty U ریشهای
root segment U قطعه ریشهای
root graft U پیوند ریشهای
cube commpression strenght U استحکام ریشهای
filomentose U ریشهای میله دار
out and outer U افراطی
extrimist U افراطی
extremists U افراطی
extremist U افراطی
extreme U افراطی
extravagant U افراطی
intemperate U افراطی
radical <adj.> U افراطی
extreme <adj.> U افراطی
rigorous <adj.> U افراطی
far out U افراطی
drastic <adj.> U افراطی
go to extreme U افراطی شدن
highflyer U ادم افراطی
highflier U ادم افراطی
hardliner U آدم افراطی
hardliners U آدم افراطی
schwarmerei U احساسات افراطی
overgeneralization U تعمیم افراطی
overreaction U واکنش افراطی
radical behaviorism U رفتارگرایی افراطی
ultra individualism U فردگرایی افراطی
ultra U ماورای افراطی
sansculotte U انقلابی افراطی
ultranationalism U ملت پرستی افراطی
young turk U افسر جوان افراطی
spread eagle U میهن پرستی افراطی
go overboard <idiom> U افراطی عمل کردن
chauvinism U میهن پرستی افراطی شوونیسم
radicals U اصل سیاست مدار افراطی
radical U اصل سیاست مدار افراطی
sansculottism U پیروی از اصول انقلاب افراطی
ultranationalism U عقاید ناسیونالیزم خیلی افراطی
lunatic fringe U افراد افراطی وتندرو گروههای حزبی
far-right extremist scene U صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
[extreme] right-wing scene U صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
radicalism U اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
mc carthyism U سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
fulsomeness U افراط
self indulgence U افراط
extremeness U افراط
exorbitance U افراط
excessiveness U افراط
overindulgence U افراط
excessive use U افراط
intemperance U افراط
inordinacy U افراط
inordinateness U افراط
excess U افراط
frills U افراط
frill U افراط
extravagances U افراط
excesses U افراط
extravagance U افراط
superfluity U افراط
indulging U افراط کردن
indulge U افراط کردن
hypercriticism U افراط در انتقاد
indulges U افراط کردن
indulged U افراط کردن
excess U افراط بی اعتدالی
wanton U افراط کردن
ultraism U افراط کاری
outrageousness U تجاوز افراط
excesses U افراط بی اعتدالی
overindulge U افراط ورزیدن
to run to extremes U افراط وتفریطکردن
to carry to excess U افراط کردن در
hard line U افراط آمیز
extremity U افراط و تفریط
extremities U افراط و تفریط
excessively U بحد افراط
enormously U بحد افراط
self indulgent U افراط کار
self-indulgent U افراط کار
scrupulously U بحد افراط
extremism U افراط گرایی
distemperate U افراط کار
intemperate U افراط کار
exorbitance U زیادی افراط
extravagantly U با افراط زیاد
extravagantly U با افراط کاری
indulgence U زیاده روی افراط
religiose U دیندار بحط افراط
indulgences U زیاده روی افراط
supererogation U افراط در انجام وفیفه
take an extreme course U افراط یا تفریط کردن
indulgences U از راه افراط بخشیدن
indulgence U از راه افراط بخشیدن
to take an extreme course U افراط یاتفریط کردن
carouses U در مشروب افراط کردن
potation U جرعه افراط در شرب
carouse U در مشروب افراط کردن
carousing U در مشروب افراط کردن
go to extreme U افراط و تفریط کردن
wasteful U افراط کار متلف
overbuy U در خرید افراط کردن
cachinnate U در خنده افراط کردن
caroused U در مشروب افراط کردن
oxyopia U تزئینی بحد افراط
golden mean U برکناری از افراط و تفریط
intemperately U ازروی افراط با زیاده روی
overnice U دقت گیر بحد افراط
overmuch U بحد افراط بمقدار زیاد
plethora U ازدیاد خون در یک نقطه افراط
profit cannibalism U افراط در تخفیف و ارزان فروشی
purism U افراط در استعمال صحیح الفاظ
ultra individualism U اعتقاد به اصالت فرد در حد افراط
flag-waving U میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag waving U میهن پرستی بحد افراط وجنون
prudishness U نمایش عفت یااداب بحد افراط
overacts U در ایفای نقش خود افراط کردن
overact U در ایفای نقش خود افراط کردن
overacting U در ایفای نقش خود افراط کردن
boozing U مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
boozes U مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
blase U بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
boozed U مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
booze U مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
overacted U در ایفای نقش خود افراط کردن
red tapery U رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
overtrading U بیش ازحد معامله کردن افراط در داد و ستد
conspicuious consumption U مصرف افراطی مصرفی که هدفش خودنمائی به دیگران است این اصطلاح اولین بار بوسیله تورستین وبلن اقتصاددان امریکائی
acnerosacea U ورم و سرخی صورت وبینی در اثر افراط در صرف مشروبات الکلی
hyper U پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
hyper- U پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
legalism U رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
bureaucreacy U رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
bummed U ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bums U ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bum U ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bumming U ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
overspend U زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
overcapitalization U سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
lavishing U ولخرجی کردن افراط کردن
lavishes U ولخرجی کردن افراط کردن
lavished U ولخرجی کردن افراط کردن
lavish U ولخرجی کردن افراط کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com