English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
departmentalism U اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
provincialism U اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
devolution U تفویض اختیارات
state affairs U امور مملکتی
exchange of full powers U رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
centralism U سیستم تمرکز در اداره مملکت
decentralism U سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
administrations U اداره امور یکانها
tax administration U اداره امور مالیات
administration U اداره امور یکانها
presswork U اداره مطبعه امور چاپخانه
deficit financing U اداره امور مالی با کسرموازنه
deck department U قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
isocratic U دارای اختیارات برابر که دران اختیارات سیاسی همه کس یکسان است
shipping U امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
police state U اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police states U اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
concentrating U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrate U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrates U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
assistant chief of staff,g(civil affair U معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
business U کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
businesses U کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
social contract U اعتقاد به این مسئله که تفویض قدرت به دولتها ناشی از نوعی قرارداد است که ضمن ان فردقسمتی از حقوق خود را به دولت تفویض میکند ومتقابلا" از وجود دولت برخوردار میشود
concentrations U تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentration U تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
flag day U هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
Open-plan <adj.> U سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
To wriggle out of a responsibility. U مسئولین را از سر خود باز کردن
letters of administration U حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
emergency addressee مسئولین اعلام خبر در موارد ضروری
constitutionalism U اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
civil works U امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
departmental LAN U شبکه محلی کوچک برای اتصال گروه افرادی که در سازمان یا اداره یکسان کار می کنند و اجازه میدهد به کاربران تا از فایلها
reason of state U مصالح مملکتی
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
division U تقسیمات
divisions U تقسیمات
budgetary control U کنترل اجرای بودجه در واحدهای مملکتی
azimuth resolution U تقسیمات سمتی
moom towng boun U تقسیمات بدن
sinking fund U ذخیره مخصوص پرداخت دیون ملی و مملکتی
extraterritorial U واقع درخارج قلمرو داخلی خارج مملکتی
grand division U تقسیمات بزرگ طبله
underpart U تقسیمات جز بخش فرعی
administration U تقسیمات جزء وزارتخانه ها درشهرها
repartition U توزیع مجدد وابسته به تقسیمات
administrations U تقسیمات جزء وزارتخانه ها درشهرها
subregion U یکی از تقسیمات اولیه ناحیه بخش
yamen U اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
medical regulator U تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
Burundi U کشور بروندی در مرکز خاوری افریقا و شرق کشور زئیر
secession U تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
extradited U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
compartment marking U تقسیمات علامت گذاری شده داخل هواپیمای باری یاترابری
phratry U درتاریخ یونان واحد قومیت یکی از تقسیمات سه گانه قبیله
subsidy U مالیات فوق العادهای که درمواقع اضطرار و برای امورمهم و غیر مترقبه مملکتی اخذ میشود
authorizations U اختیارات
in power U دارای اختیارات
full powers U اختیارات تام
full power U اختیارات تام
delegation of authority U دادن اختیارات
limited power U اختیارات محدود
excathedra U طبق اختیارات محوله
mandatory powers U اختیارات دولت قیم
power of the keys U اختیارات کلیسای پاپ
fully empovered U دارای اختیارات تام
ultra vires U تجاوز از حدود اختیارات
deed of assignment U سند واگذاری اختیارات
To have full powers. U اختیارات کامل داشتن
straw boss U [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
deprive someone of his power U از کسی سلب اختیارات کردن
ultra vires U بیش از حدود اختیارات قانونی
divest someone of his power U از کسی سلب اختیارات کردن
ultra vires U خارج از حدود اختیارات قانونی
innocent passage U مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
intercoastal U رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
To exceed ones authority. U ازحدود اختیارات خود فراتر رفتن
proconsul U افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی
assigment U تفویض
conferment U تفویض
handing over U تفویض
investitures U تفویض
investiture U تفویض
submission U تفویض
titular charge daffaires U کاردارسفارتخانه در حالی که اختیارات خاص داشته باشد
I have a free hand in this matter. U دراینکار دستم باز است ( اختیارات دارم )
lagate a latere U نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
the bill defined his powers U حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
vouchsafe U تفویض کردن
submission U واگذاری تفویض
conferrable U قابل تفویض
lodge U تفویض کردن
lodges U تفویض کردن
judicial delegation U تفویض قضایی
lodged U تفویض کردن
turn over U تفویض کردن
hand over U تفویض کردن
vouchsafing U تفویض کردن
vouchsafes U تفویض کردن
give over U تفویض کردن
consignable U قابل تفویض
vouchsafed U تفویض کردن
Delegation of Authority U تفویض اختیار
surrending the centre U تفویض مرکز
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
isocracy U حکومتی که اختیارات سیاسی همه دران یکسان است
resignation U کناره گیری تفویض
resignations U کناره گیری تفویض
scotland yard U اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
resign U کناره گرفتن تفویض کردن
abdicated U تفویض کردن ترک گفتن
abdicate U تفویض کردن ترک گفتن
abdicates U تفویض کردن ترک گفتن
abdicating U تفویض کردن ترک گفتن
resigns U کناره گرفتن تفویض کردن
rogatory letters U نامه محتوی تفویض نیابت قضایی
submitting U واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submits U واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submit U واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitted U واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
nonaligned U کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
vasty U وسیع
champaign U وسیع
large U وسیع
larger U وسیع
largest U وسیع
far reaching U وسیع
roomier U وسیع
roomiest U وسیع
vast U وسیع
roomy U وسیع
of a wide scope U وسیع
far-reaching U وسیع
extensive U وسیع
capacious U وسیع
immense U وسیع
captious U وسیع
panoramic U وسیع
spacious U وسیع
ample U وسیع
abroad وسیع
headquarters U اداره کل اداره مرکزی
widish U نسبتا وسیع
latitudinarianism U وسیع نظری
widest U نامحدود وسیع
latifundia U املاک وسیع
wide U فراخ وسیع
wide U نامحدود وسیع
comprehensive U وسیع محیط
wider U فراخ وسیع
widest U فراخ وسیع
to cover much ground U وسیع بودن
superhighway U جاده وسیع
room U وسیع تر کردن
heavy advertising U تبلیغات وسیع
gums U وسیع کردن
capaciously U بطور وسیع
wider U نامحدود وسیع
immensely U بطور وسیع
plausive U وسیع محتمل
rooms U وسیع تر کردن
vastly U بطور وسیع
extensive cultivation U زراعت وسیع
gum U وسیع کردن
superhighways U جاده وسیع
extensive agriculture U کشاورزی وسیع
gumming U وسیع کردن
gummed U وسیع کردن
broadly U بطور وسیع
broad minded U دارای فکر وسیع
steppes U جلگه وسیع بی درخت
steppe U جلگه وسیع بی درخت
large minded U دارای فکر وسیع
personnel U کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
ground swell U طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
large scale U نسبتا زیاد بمعیار وسیع
enlarge U توسعه دادن وسیع کردن
large scale production method U روش تولیدبه مقیاس وسیع
avenuse U خیابان وسیع راهرو باغ
large-scale U نسبتا زیاد بمعیار وسیع
broadcasts U توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
broadloom U ساخته شده درکارگاه وسیع
broadcast U توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
enlarged U توسعه دادن وسیع کردن
enlarges U توسعه دادن وسیع کردن
enlarging U توسعه دادن وسیع کردن
garden design U طرح باغی [با تقسیمات مستطیلی بصورت باغچه ها و چهارباغ و حوض و آبروها. این طرح از قرن بازدم میلادی مشاهده شد و جلوه ای از حیاط خانه ها و کاخ ها را نشان می دهد.]
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule U یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
crown green bowls U بولینگ بین دو بازیگر در چمن وسیع
region U محوطه بسیار وسیع وبی انتها
regions U محوطه بسیار وسیع وبی انتها
hidden momentum of population growth U به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
widget U آلت کوچک [ابزار ] [اسباب مکانیکی کوچک]
centralisation U تمرکز
centralization U تمرکز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com