English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
declare martial U اعلان حالت زمان جنگ
proclamation of martial law U اعلان حالت زمان جنگ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to declare a state of emergency U اعلان کردن حالت اضطراری
state of martial law U حالت زمان جنگ
on application U در زمان [حالت] درخواست
warm-up U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-ups U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
the i U [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
mode U قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes U قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
signboards U تخته اعلان اعلان
signboard U تخته اعلان اعلان
advertiser U اعلان کننده اعلان
advertisers U اعلان کننده اعلان
reads U مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read U مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
symmetrical compression U سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
foreground U سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
squares U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogues U ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squared U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analog U سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squaring U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
vitrifying U تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
analogue U ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
convertor U وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
oblique case U حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
printed U کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print U کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints U کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
alternate U تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
devitrify U از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
state of rest U حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternated U تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternates U تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
plebeianism U حالت عوام یا مردم پست حالت توده
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
plasticity U حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive U حالت مالکیت حالت مضاف الیه
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
uart U قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
spectrality U حالت طیفی حالت شبحی
spectralness U حالت طیفی حالت شبحی
cold forming U حالت دهی در حالت سرد
transitoriness U حالت ناپایداری حالت بی بقایی
marginal case U حالت نهائی حالت حدی
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
seek time U زمان جستجو زمان طلب
presents U زمان حاضر زمان حال
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
present U زمان حاضر زمان حال
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
presented U زمان حاضر زمان حال
presenting U زمان حاضر زمان حال
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
poster U اعلان
posters U اعلان
advertising U اعلان
advertisement U اعلان
announcement U اعلان
advertisements U اعلان
notice U اعلان
declarations U اعلان
notices U اعلان
proclamations U اعلان
denunciation of treaty U اعلان
noticed U اعلان
announcements U اعلان
proclamation U اعلان
assertion U اعلان
noticing U اعلان
declaration U اعلان
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
signposts U تابلو اعلان
notice to mariner U اعلان دریایی
play bill U اعلان نمایش
affiche U اعلان دیواری
declared U اعلان شده
advertize U اعلان کردن
dot prompt U نقطه اعلان
playbill U اعلان نمایش
playbills U اعلان نمایش
declaration of war U اعلان جنگ
signpost U تابلو اعلان
vendition U اعلان فروش
announcer U اعلان کننده
announcers U اعلان کننده
macro declaration U درشت اعلان
give out U اعلان کردن
declare U اعلان کردن
publishment U اشاعه اعلان
gazette U اعلان و اگهی
throwaway U ورقهی اعلان
advertise اعلان کردن
declaring U اعلان کردن
Over and out! U پایان اعلان !
billsticker U اعلان چسبان
indigitation U اعلان شمارش
dos prompt U اعلان DOS
fly bill U اعلان دستی
they proclaimed him sovereign U اعلان کردند
proclaiming U اعلان کردن
declares U اعلان کردن
To stick (put,fix)up a notice (poster). U اعلان زدن
proclamation of the republic U اعلان جمهوریت
proclaims U اعلان کردن
proclamation of independence U اعلان استقلال
proclaimed U اعلان کردن
system prompt U اعلان سیستم
array declaration U اعلان ارایه
procedure declaration U اعلان رویه
proclaim U اعلان کردن
declaration of bankruptcy U اعلان ورشکستگی
proclamation of the republic U اعلان جمهوری
declaration of neutrality U اعلان بیطرفی
bans U اعلان ازدواج در کلیسا
declaration U افهار افهارنامه اعلان
declaration of war U اعلان جنگ دادن
denouncement U اعلان قطع رابطه
to proclaim war U اعلان جنگ دادن
banning U اعلان ازدواج در کلیسا
denunciation U اعلان الغاء یا خاتمه
denunciations U اعلان الغاء یا خاتمه
dimension statement U حکم اعلان بعد
ban U اعلان ازدواج در کلیسا
declare martial U اعلان حکومت نظامی
proclamation of martial law U اعلان حکومت نظامی
audible alarm U اعلان خطر سمعی
declarations U افهار افهارنامه اعلان
placards U اعلامیه رسمی اعلان
alarmed U اعلان خطر اخطار
show bill U تابلو اعلان نمایش
alarmingly U اعلان خطر اخطار
placard U اعلامیه رسمی اعلان
posters U اعلان نصب کردن
to file for bankruptcy U اعلان ورشکستگی کردن
poster U اعلان نصب کردن
alarm U اعلان خطر اخطار
alarms U اعلان خطر اخطار
To stick a poster on the wall. U اعلان به دیوار چسباندن
crude U حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
advertised U اعلان کردن انتشار دادن
advertises U اعلان کردن انتشار دادن
Hereby I declare ... U بدین وسیله اعلان می کنم که...
to declare oneself bankrupt U خود را ورشکست اعلان کردن
to declare something well-founded U چیزی را مستدل اعلان کردن
to declare war upon a nation U اعلان جنگ به ملتی دادن
leafleted U اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleting U اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leaflet U اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leaflets U اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare a divident U سود سهام را اعلان کردن
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
signposts U تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to off negotiations U اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
signpost U تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to declare something solemnly [publicly] U چیزی را رسما [علنا ] اعلان کردن
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
to put a notice on a door U اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
top billing U بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
real mode U حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
billboard U هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
billboards U هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
cold strength U استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
obituarian U کسیکه در گذشتهای تازه راباشرح حال درگذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
universal U قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
obituarist U کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
banns U اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
prompt U کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompted U کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompts U کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time U زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tenser U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses U زمان فعل تصریف زمان فعل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com