English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
outdoor relief U اعانه بمردمی که بیرون ازبنگاه اعانه زندگی می کنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
subvention U اعانه تخصیص اعانه
Most home helps prefer to live out. U بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
subsidy U اعانه
handout U اعانه
relief U اعانه
handout U اعانه
handouts U اعانه
pauper relief U اعانه
contribution U اعانه
contributions U اعانه
bounty U اعانه شهامت
subscriber U اعانه دهنده
subscribers U اعانه دهنده
money-boxes U صندوق اعانه
contributors U اعانه دهنده
fund-raising U گردآوری اعانه
contributor U اعانه دهنده
benefited U احسان اعانه
grant in aid U اعانه ملی
relief fund U وجوه اعانه
money-box U صندوق اعانه
contributed U اعانه دادن
benefit U احسان اعانه
poor box U صندوق اعانه
money box U صندوق اعانه
contributes U اعانه دادن
contributing U اعانه دادن
benefiting U احسان اعانه
subescription U پول اعانه
contribute U اعانه دادن
benefiting U اعانه سود بردن
grants U کمک دولتی اعانه
benefited U اعانه سود بردن
benefit U اعانه سود بردن
grant U کمک دولتی اعانه
granted U کمک دولتی اعانه
subsoription U پول یاوجه اعانه
to go on the parish U اعانه محلی گرفتن
relieving officer U مامور اعانه فقرا
community chest U صندوق اعانه برای امورخیریه
pauperism U اعانه بگیری گروه گدایان
pauper list U صورت گدایان یا اعانه بگیران
sustentation fund U اعانه برای روحانیون بی نوا
benefiting U نمایش برای جمع اوری اعانه .
benefit U نمایش برای جمع اوری اعانه .
benefited U نمایش برای جمع اوری اعانه .
subvention U اعانه نقدی دولت به بنگاه عام المنفعه
out relief U دستگیری مردمی که در بنگاه اعانه بودباش ندارند
casual poor U کسیکه گاه گاهی نیازمند اعانه میشود
contribution U جبران ضرر وارده به یکی ازشرکا به وسیله سایرین اعانه دادن
contributions U جبران ضرر وارده به یکی ازشرکا به وسیله سایرین اعانه دادن
to send round the hat U برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
They live abroad for the greater part of the year. U آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
to live out of town U در بیرون از شهر زندگی کردن
to live out [British E] U در بیرون از شهر زندگی کردن
to live outside Tehran U بیرون از تهران زندگی کردن
an out match U مسابقهای که بیرون از زمین بازی خانگی برپا کنند
to turn out U بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
colony U گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند [زیست شناسی]
colleger U دانشجویی که ازبنگاه خیریه دانشکده بهرمند میشود
Pashtan U قبایل پشتو [که در افغانستان و پاکستان زندگی می کنند و فرش های آن بنام های درانی، گلیزائی، هفت بالا و شیرخانی در بازار معروف می باشند.]
salor U سالور [از قدیمی ترین ایل های ترکمن که به قرن چهارم هجری شمسی باز می گردند. عده ای هم در افغانستان زندگی می کنند. نگاره خاص فرش های آنها گل های هشت ضلعی است.]
to provoke somebody until a row breaks out <idiom> U کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
multiprocessing system U سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
multiprocessor U تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
noncompatibility U دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
When brothers quarrel, only fools believe. <proverb> U برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
mode U حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
modes U حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
it is impossible to live there U نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
collision detection U پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
to strain at a gnat U ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
MMU U مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
CSMA CD U پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
witjout U بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. U ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
extravasate U ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejected U بیرون راندن بیرون انداختن
ejects U بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting U بیرون راندن بیرون انداختن
eject U بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion U بیرون اندازی بیرون امدگی
outward bound U عازم بیرون روانه بیرون
companding U دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
off one's hands U بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
he is well spoken of U از او تعریف می کنند
they mingle their tears U با هم گریه می کنند
PRI U پشتیبانی کنند
he warned them to obey U اطاعت کنند
lives of great men U زندگی
existence U زندگی
habitance U زندگی
habitancy U زندگی
living U زندگی
eau de vie U اب زندگی
lifeline U خط زندگی
lifelines U خط زندگی
vita U زندگی
wile a U در زندگی
togetherness U زندگی با هم
existences U زندگی
lives U زندگی
vivification U زندگی
life U زندگی
i hear him complain U میشنوم که شکایت می کنند
they make much noise U خیلی صدا می کنند
compatible U با هم درست کار می کنند
had it trans ted U بدهید ترجمه کنند
charnel house U مردگان راتوده می کنند
they make much noise U زیاد شلوق می کنند
Murray code U - بیت استفاده می کنند
daisy chain U سومین را و... فراخوانی می کنند
the trumpets blows U شیپورها صدا می کنند
they dispute about nothing U درسرهیچ نزاع می کنند
My feet hurt. U پاهایم درد می کنند.
single life U زندگی مجردی
sequestered life U زندگی مجرد
sentience U زندگی فکری
eremitic life U زندگی زاهدانه
easy circumstances U زندگی راحت
taedium vitae U بیزاری از زندگی
soldiering U زندگی سربازی
temporal life U زندگی موقت
standards of living U معیار زندگی
evening of life U شام زندگی
scheme of life U نقشه زندگی
biography U تاریخچه زندگی
life insurance U بیمه زندگی
vitalize U زندگی دادن
concubinage U زندگی بطورصیغه
joie de vivre U نشاط زندگی
lifestyle U شیوهی زندگی
lifestyles U شیوهی زندگی
life expectancies U امید به زندگی
pied-a-terre U جای زندگی
vital energy U نیروی زندگی
eremitism U زندگی زاهدانه
biographies U تاریخچه زندگی
cohabitation U زندگی باهم
uterine life U زندگی زهدانی
afterlife U زندگی پس از مرگ
country life U زندگی روشنایی
pieds-a-terre U جای زندگی
married life U زندگی زناشویی
symbiosis U زندگی تعاونی
happy life U زندگی باخوشدل
livable U قابل زندگی
live forever U زندگی ابدی
happy life U زندگی اسوده
enliven U زندگی بخشیدن
liveable U قابل زندگی
living area U منطقه زندگی
living cost U هزینه زندگی
living expenses U هزینه زندگی
living death U زندگی مرگبار
cost of living U هزینه زندگی
lifeway U طرز زندگی
life style U سبک زندگی
intravitam U در زمان زندگی
intravital U در زمان زندگی
incertitude U ناپایداری زندگی
level of living U سطح زندگی
living standard U سطح زندگی
life chance U مجال زندگی
life cycle U دوره زندگی
life experiences U تجارب زندگی
life history U تاریخچه زندگی
hutment U زندگی در کلبه
life instinct U غریزه زندگی
life motto U شعار زندگی
he lives on air U زندگی میکند
fireside U زندگی خانگی
firesides U زندگی خانگی
standards of living U سطح زندگی
larks U روش زندگی
life sustenance U گذران زندگی
lark U روش زندگی
public life U زندگی در سیاست
public life U زندگی سیاسی
redivivus U زندگی نویافته
going U مشی زندگی
standards of living U استاندارد زندگی
renascence U زندگی مجدد
ever lasting life U زندگی جاویدان
rurality U زندگی روستایی
planetary life U زندگی دربدر
enlivened U زندگی بخشیدن
enlivening U زندگی بخشیدن
marriage life U زندگی زناشویی
monandry U زندگی با یک شوهر
bane U مخرب زندگی
monkery U زندگی راهبی
standard of living U سطح زندگی
standard of living U استاندارد زندگی
enlivens U زندگی بخشیدن
parasitism U زندگی طفیلی
standard of living U معیار زندگی
scheme of life U رویه زندگی
modus vivendi U روش زندگی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com