English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rascalism U اصول بی شرفی وحقه بازی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hockey U چوگان بازی با اصول فوتبال
raffishness U بی شرفی
ignobleness or ignobility U بی شرفی
outrageousness U بی شرفی
dishonour U ابروریزی بی شرفی
dishonoured U ابروریزی بی شرفی
dishonouring U ابروریزی بی شرفی
dishonours U ابروریزی بی شرفی
dishonor U ابروریزی بی شرفی
dishonors U ابروریزی بی شرفی
dishonoring U ابروریزی بی شرفی
dishonored U ابروریزی بی شرفی
sanitize U مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian U مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
Bureaucracy . Red tape . U کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
teachings U اصول
technic U اصول
teaching U اصول
principles U اصول
tenet U اصول
root U اصول
nitty-gritty U اصول
roots U اصول
ism U اصول
doctrine U اصول
ism U : اصول
doctrines U اصول
doctrine U اصول حکمت
tenets U اصول مسلم
relativity principles U اصول نسبیت
rational principle U اصول عقلیه
grimaced U ادا و اصول
mutualism U اصول همکاری
naziism U اصول نازی
nazism U اصول نازی
kinesiology U اصول مکانیزم
modernism U اصول امروزی
principles of religion U اصول مذهب
system U روش اصول
monopolism U اصول انحصار
roots and branches U اصول وفروع
grimace U ادا و اصول
grimacing U ادا و اصول
system U اصول وجود
systems U روش اصول
systems U اصول وجود
neodoxy U اصول نوین
doctrines U اصول حکمت
mormonism U اصول mormon ها
monopolosm U اصول انحصار
prineipal parts U اصول فعل
dogma U اصول عقاید
tenet U اصول مرام
grimaces U ادا و اصول
denial measures U اصول ممانعت
economic principles U اصول اقتصادی
abolitionist U اصول بردگی
chung shin U اصول تکواندو
methodologies U علم اصول
constitutionalism U اصول مشروطیت
accounting principles U اصول حسابداری
copernician system U اصول کپرنیک
theories U اصول نظری
theory U اصول نظری
creationism U اصول افرینش
methodology U علم اصول
politics U اصول سیاسی
technics U اصول فنی
functional U اصول مبادی
principles of economics U اصول اقتصاد
dogmas U اصول عقاید
technological U اصول فنی
technologically U اصول فنی
banking principles U اصول بانکداری
general principles U اصول کلی
communism U اصول اشتراکی
principles of economy U اصول اقتصاد
to do v to one's principles U برخلاف اصول خودرفتارکردن
anomie U بی توجهی به اصول دین
gradualism U رعایت اصول تدریج
code of procedure U قانون اصول محاکمات
fascism U اصول عقاید فاشیست
naturalistic U موافق با اصول طبیعی
unparliamentary U برخلاف اصول پارلمانی
modernism U اصول تجدد نوگرایی
civil procedure U اصول محاکمات حقوقی
anomy U بی توجهی به اصول دین
to pull a wry face U اداو اصول دراوردن
anticonstitutional U مخالف اصول مشروطیت
asceticism U اصول ریاضت و مرتاضی
counter current principle U اصول جریان متقابل
mutualist U طرفدار اصول همدستی
musically U مطابق اصول موسیقی
democratism U اصول حکومت ملی
scientifically U موافق اصول علمی
individualism U اصول استقلال فردی
probity U پیروی دقیق از اصول
ex post facto U شامل اصول گذشته
sail close to the wind U اندکی از اصول تجاوزکردن
Euclid's Elements U اصول اقلیدس [ریاضی]
image shearing principle U اصول برش تصویر
fourteen points U اصول چهارده گانه
liberalism U اصول ازادی خواهی
hedonics U اصول خوشی ولذت
hierarchism U اصول سلسله مراتب
household art U اصول خانه داری
principled U دارای اصول وعقاید
moralist U معتقد به اصول اخلاق
Catholicism U اصول مذهب کاتولیکی
monarchism U اصول سلطنت مستقل
rationale U توضیح اصول عقاید
revivalism U اصول بیداری مذهبی
mouths U ادا و اصول در اوردن
mouthing U ادا و اصول در اوردن
mouthed U ادا و اصول در اوردن
mouth U ادا و اصول در اوردن
economization U رعایت اصول اقتصادی
manichaeanism U اصول فلسفه مانی
Euclid's Elements U اصول اقلیدس [ریاضی]
telephone switching technique U اصول اتصالات تلفنی
moralists U معتقد به اصول اخلاق
technically U مطابق اصول فنی
principle of civil litigation U اصول محاکمات مدنی
planning principles U اصول برنامه ریزی
psychologism U پیروی از اصول روانی
Protestantism U اصول ایین پروتستانت
principles of economics U اصول علم اقتصاد
pauli U اصول مذهبی پولس
principle of criminal procedure U اصول محاکمات جزائی
unnaturally U بر خلاف اصول طبیعت
unnatural U بر خلاف اصول طبیعت
principles of islamic economics U اصول اقتصاد اسلامی
ethics U اصول اخلاقی اخلاقیات
sanitation U مراعات اصول بهداشت بهسازی
illiberal U متعصب مخالف اصول ازادی
syndicalism U پیروی از اصول اتحادیه صنفی
vigilantism U پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
feudalist U طرفدار اصول ملوک الطوایف
modernists U هوا خواه اصول امروزی
unmorality U عدم مراعات اصول اخلاقی
encyclopaedism U اصول نویسندگان دایره المعارف
evolutionism U اصول ترقی و تکامل تدریجی
techniques U اصول مهارت روش فنی
revivalist movement U جنبش اصول بیداری مذهبی
kinesiological principle U اصول حرکت شناختی بدن
literacy U فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
independency U اصول استقلال کلیساهای محلی
inartistic U فاقد اصول هنری بی هنر
modernist U هوا خواه اصول امروزی
moral philosophy U اصول اخلاق ایین رفتار
moralism U رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
sansculottism U پیروی از اصول انقلاب افراطی
technique U اصول مهارت روش فنی
democratically U بر طبق اصول حکومت ملی
the low of criminal procedure U قانون اصول محاکمات جزایی
spiritualist U طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
collectivism U اجرای اصول اشتراکی درزندگی
spiritualists U طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
collectivist U هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
anglicanism U اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
principled U اصولی پای بند اصول
they are t of their doctrines U موافب اصول خودمی باشند
accidence U حادثه اصول صرف و نحو
they are t of their doctrines U اصول خودرامحکم نگاه می دارند
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
legitimist U هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
to preach moral principles U اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
trade unionism U پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
feudalism U سیستم اقطاعداری اصول ملوک الطوایفی
convictism U اصول گماشتن گناهکاران بکارهای سخت
toryism U اصول وعقاید حزب محافظه کار
essenism U اصول یازندگی راهبان قدیم یهود
fusionist U هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
presbyteral U طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
ground U بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
one of the [basic] fundamental tenets of democracy U یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
prettyism U اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
idols of the theatre U اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
accounting U اصول حسابداری برسی اصل و فرع
insurrectionism U اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
physico theology U حکمت الهی موافق اصول طبیعی
individualism U اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
feudality U تصرف بشرط خدمت اصول ملوک الطوایفی
methodize U در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com