English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
correct U اصلاح کردن تادیب کردن
correcting U اصلاح کردن تادیب کردن
corrects U اصلاح کردن تادیب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
disciplining U تادیب کردن
disciplines U تادیب کردن
discipline U تادیب کردن
amerce U تادیب کردن
to dress down U تادیب کردن
schools U تادیب یا تربیت کردن
school U تادیب یا تربیت کردن
revise U اصلاح کردن اصلاح نمودن
revising U اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises U اصلاح کردن اصلاح نمودن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
ameliorates U اصلاح کردن چاره کردن
improves U بهتر کردن اصلاح کردن
rectify U یکسو کردن اصلاح کردن
improved U بهتر کردن اصلاح کردن
remedying U اصلاح کردن جبران کردن
remedy U اصلاح کردن جبران کردن
improvement U اصلاح کردن بهترسازی کردن
ameliorated U اصلاح کردن چاره کردن
modifying U اصلاح کردن مناسب کردن
improve U بهتر کردن اصلاح کردن
modify U اصلاح کردن مناسب کردن
rectifies U یکسو کردن اصلاح کردن
remedied U اصلاح کردن جبران کردن
ameliorate U اصلاح کردن چاره کردن
modifies U اصلاح کردن مناسب کردن
remedies U اصلاح کردن جبران کردن
to mend or end U اصلاح کردن یا موقوف کردن
reclaims U مرمت کردن اصلاح کردن
ameliorating U اصلاح کردن چاره کردن
righted U درست کردن اصلاح کردن
bunt U الک کردن اصلاح کردن
reclaim U مرمت کردن اصلاح کردن
dulcify U ملایم کردن اصلاح کردن
right U درست کردن اصلاح کردن
righting U درست کردن اصلاح کردن
reclaimed U مرمت کردن اصلاح کردن
reclaiming U مرمت کردن اصلاح کردن
rectified U یکسو کردن اصلاح کردن
improving U بهتر کردن اصلاح کردن
improvements U اصلاح کردن بهترسازی کردن
rectified U اصلاح کردن
altered U اصلاح کردن
alter U اصلاح کردن
modifying U اصلاح کردن
altering U اصلاح کردن
modifies U اصلاح کردن
alters U اصلاح کردن
modify U اصلاح کردن
amended U اصلاح کردن
amending U اصلاح کردن
amend U اصلاح کردن
filed U اصلاح کردن
emending U اصلاح کردن
to sct aright U اصلاح کردن
rectify U اصلاح کردن
accommodates U اصلاح کردن
accord U اصلاح کردن
emend U اصلاح کردن
accorded U اصلاح کردن
accords U اصلاح کردن
meliorate U اصلاح کردن
revises U حک و اصلاح کردن
emended U اصلاح کردن
accommodated U اصلاح کردن
rectifies U اصلاح کردن
revising U حک و اصلاح کردن
redress U اصلاح کردن
accommodate U اصلاح کردن
file U اصلاح کردن
redressed U اصلاح کردن
emends U اصلاح کردن
accomodate U اصلاح کردن
redresses U اصلاح کردن
revise U حک و اصلاح کردن
touch up <idiom> U اصلاح کردن تغییرات
To get a haitcut. U اصلاح کردن (موی سر )
interbreed U اصلاح نژاد کردن
linebreed U اصلاح نژادی کردن
reform U اصلاح اساسی کردن یا شدن
To get a shave. U اصلاح کردن ( ریش تراشیدن )
reforms U اصلاح اساسی کردن یا شدن
retrieves U اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieve U اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieved U اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
He cut himself while shaving. U موقع تراشیدن ( اصلاح کردن ) صورتش را برید
to mend matters U کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
righted U شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
righting U شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
right U شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
rezone U محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
modification kit U جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
discipline U تادیب
disciplines U تادیب
disciplining U تادیب
crackdown U تادیب
chastisement U تادیب
crackdowns U تادیب
correction U تادیب
trimmer U تادیب کننده
self-discipline U تادیب نفس
self castigation U تادیب نفس
self discipline U تادیب نفس
disciplining U تادیب ترتیب
disciplines U تادیب ترتیب
discipline U تادیب ترتیب
bridewell U تادیب گاه
self correcting U خود بخود اصلاح شونده اصلاح کننده نفس خود
correctives U تادیب کننده اصلاحی
correction U غلط گیری تادیب
corrective U تادیب کننده اصلاحی
self discipline U انضباط نفس تادیب
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
undisciplined U تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com