Perdic | اشکار مشخص | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (4 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	signal U	اشکار مشخص
	signaled U	اشکار مشخص
	signalled U	اشکار مشخص

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	disruptive pattern U	اشکار سازنده هدف استتارشده وسیله اشکار ساختن هدف استتار شده روی صفحه رادار
	manifesting U	اشکار اشکار ساختن
	manifests U	اشکار اشکار ساختن
	manifested U	اشکار اشکار ساختن
	manifest U	اشکار اشکار ساختن
	algorithm U	قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
	algorithms U	قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
	cells U	جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
	cell U	جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
	quartz clock U	بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
	descriptor U	کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
	plainest U	اشکار
	patented U	اشکار
	apparent U	اشکار
	patent U	اشکار
	plains U	اشکار
	plain U	اشکار
	crying U	اشکار
	plainer U	اشکار
	patenting U	اشکار
	semblable U	اشکار
	outed U	اشکار
	flagrant U	اشکار
	clears U	:اشکار
	clearest U	:اشکار
	clearer U	:اشکار
	clear U	:اشکار
	out- U	اشکار
	burning disgrace U	اشکار
	evident U	اشکار
	out U	اشکار
	patents U	اشکار
	uncovered U	اشکار
	open U	اشکار
	open and shut U	اشکار
	explicit U	اشکار
	inapparent U	نا اشکار
	obvious U	اشکار
	inevidence U	اشکار
	open-and-shut U	اشکار
	conspicuous U	اشکار
	overt U	اشکار
	opened U	اشکار
	opens U	اشکار
	bared U	ساده اشکار
	barer U	ساده اشکار
	revealed U	اشکار کردن
	bares U	ساده اشکار
	baring U	ساده اشکار
	reveals U	اشکار کردن
	barest U	ساده اشکار
	bare U	ساده اشکار
	visible U	مرئی اشکار
	revealed preference U	ترجیح اشکار
	detected U	اشکار کردن
	detecting U	اشکار کردن
	detects U	اشکار کردن
	revealed preference U	رجحان اشکار
	self-explanatory U	واضح اشکار
	explicit cost U	هزینه اشکار
	explicit behavior U	رفتار اشکار
	overt behavior U	رفتار اشکار
	reveal U	اشکار کردن
	evident to any one U	نزدهمه اشکار
	decryption U	اشکار سازی
	let out U	اشکار ساختن
	explicit U	اشکار صاف
	avowals U	افهار اشکار
	avowal U	افهار اشکار
	notoriously U	بطور اشکار
	patently U	بطور اشکار
	market overt U	بازار اشکار
	manifest need U	نیاز اشکار
	manifestative U	اشکار سازنده
	lay open U	اشکار کردن
	undisguised U	اشکار بی تلبیس
	decrypt U	اشکار ساختن
	manifestation U	اشکار سازی
	manifestations U	اشکار سازی
	amende honorable U	عذرخواهی اشکار
	it will manifest it self U	اشکار خواهد شد
	frequency demodulation U	اشکار ساختن
	kithe U	اشکار ساختن
	conspicuous defect U	عیب اشکار
	roundly U	بی پرده اشکار
	manifester U	اشکار کننده
	revealer U	اشکار کننده
	detection U	اشکار سازی
	opens U	ازاد اشکار
	opened U	ازاد اشکار
	open U	ازاد اشکار
	axiom U	حقیقت اشکار
	self explaining U	واضح اشکار
	visible balance U	تراز اشکار
	detect U	اشکار کردن
	transpicuous U	روشن اشکار
	known U	اشکار ساختن
	to reveal itself U	اشکار شدن
	to make known U	اشکار ساختن
	flagrantly U	باوقاحت اشکار
	to lay open U	اشکار ساختن
	axioms U	حقیقت اشکار
	public U	عامه اشکار
	unfolds U	اشکار کردن
	displayed U	اشکار کردن
	self evident U	خود اشکار
	unfolding U	اشکار کردن
	self explanatory U	واضح اشکار
	unfolded U	اشکار کردن
	unfold U	اشکار کردن
	displaying U	اشکار کردن
	glaring U	اشکار مشهور
	displays U	اشکار کردن
	transpicuous U	فرا اشکار
	display U	اشکار کردن
	open to the public U	اشکار در نزد همه
	it is obvious that U	اشکار یا بدیهی است که
	apparent electromotive force U	نیروی برقرانی اشکار
	to make public U	اشکار یا علنی کردن
	obviously U	بطور اشکار یا معلوم
	manifest dream content U	محتوای اشکار رویا
	palpable U	قابل لمس اشکار
	palpably U	بطور محسوس یا اشکار
	manifest anxiety scale U	مقیاس اضطراب اشکار
	the secret will open to me U	ان راز بمن اشکار
	revelations U	اشکار سازی افشاء
	manifesting U	صورت بار اشکار
	revelation U	اشکار سازی افشاء
	manifest U	صورت بار اشکار
	manifested U	صورت بار اشکار
	self revelation U	خود اشکار سازی
	plain text U	متن واضح و اشکار
	overt homosexuality U	همجنس خواهی اشکار
	manifests U	صورت بار اشکار
	untold U	بی حساب اشکار نشده
	unfolded U	فاش کردن اشکار شدن
	quarries U	اشکار کردن معدن سنگ
	unfold U	فاش کردن اشکار شدن
	peeping U	جوانه زدن اشکار شدن
	quarry U	اشکار کردن معدن سنگ
	quarrying U	اشکار کردن معدن سنگ
	peeped U	جوانه زدن اشکار شدن
	peeps U	جوانه زدن اشکار شدن
	oscillation U	تفکیک امواج اشکار سازی
	to breathe one's simplicity U	بسادگی کسی اشکار شدن
	taylor manifest anxiety scale U	مقیاس اضطراب اشکار تیلور
	unfolds U	فاش کردن اشکار شدن
	peep U	جوانه زدن اشکار شدن
	oscillations U	تفکیک امواج اشکار سازی
	unfolding U	فاش کردن اشکار شدن
	locates U	تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
	locate U	تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
	locating U	تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
	located U	تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
	to speak one's mind U	اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
	noise U	اختلال در سیگنال به علت اشکار در مدتهای زمانی کوتاه
	cold fault U	نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
	noises U	اختلال در سیگنال به علت اشکار در مدتهای زمانی کوتاه
	ultrasonic inspection U	متد تست غیرمخرب که در انهاترکها توسط ناپیوستگی انتشار امواج نوسانات مکانیکی در فلز اشکار میشود
	federal privacy act U	قانون فدرال که از اشکار شدن پرونده پرسنلی افراد توسط عوامل دولتی یا طرفهای قرارداد ان جلوگیری میکند
	highlighted U	مشخص
	highlight U	مشخص
	kenspeckle U	مشخص
	distinguished U	مشخص
	marked U	مشخص
	distinctive U	مشخص
	specific code U	کد مشخص
	specific U	مشخص
	signate U	مشخص
	pronounced U	مشخص
	highlights U	مشخص
	named U	مشخص
	physiognomonic U	مشخص
	distinct U	مشخص
	indistinctive U	نا مشخص
	specifics U	مشخص
	it was publicly known U	همه میدانستند در نظر همه اشکار بود
	earmarking U	مشخص کردن
	discriminant U	مشخص کننده
	delineating U	مشخص کردن
	denote U	مشخص کردن
	ditinct U	روشن مشخص
	defining U	مشخص کردن
	define U	مشخص کردن
	defined U	مشخص کردن
	delineated U	مشخص کردن
	delineates U	مشخص کردن
	delineate U	مشخص کردن
	denoted U	مشخص کردن
	denotes U	مشخص کردن
	distinctive U	فرق مشخص
	indicating U	مشخص کننده
	distinctly U	بطور مشخص
	defines U	مشخص کردن
	targeting U	هدف مشخص
	targets U	هدف مشخص
	targetted U	هدف مشخص
	targetting U	هدف مشخص
	specified U	مشخص شده
	distinguishing U	مشخص اختصاصی