English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
miscalculate U اشتباه حساب کردن
miscalculated U اشتباه حساب کردن
miscalculates U اشتباه حساب کردن
miscalculating U اشتباه حساب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
discrepancy U تفاوت اشتباه در حساب
i am & out U پنج لیره اشتباه حساب کردم
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
range error U اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
To cook the books. U حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
glitches U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitch U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
out of place <idiom> U درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
trip up <idiom> U اشتباه کردن
slip U اشتباه کردن
fumbled U اشتباه کردن
fumbles U اشتباه کردن
to goof up [American E] U اشتباه کردن
slipped U اشتباه کردن
slips U اشتباه کردن
blunder U اشتباه کردن
blunders U اشتباه کردن
mistook U اشتباه کردن
misconstrue U اشتباه کردن
misconstrued U اشتباه کردن
mistake U اشتباه کردن
misconstrues U اشتباه کردن
misconstruing U اشتباه کردن
miscue U اشتباه کردن
goofed U اشتباه کردن
goof U اشتباه کردن
slip-ups U اشتباه کردن
slip-up U اشتباه کردن
slip up U اشتباه کردن
to make an error U اشتباه کردن
to make a mistake U اشتباه کردن
goofing U اشتباه کردن
fumble U اشتباه کردن
goofs U اشتباه کردن
blundering U اشتباه کردن
mistaking U اشتباه کردن
make a mistake <idiom> U اشتباه کردن
blundered U اشتباه کردن
mistakes U اشتباه کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.] U این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.]
to stumble in one's speech U درسخنرانی اشتباه کردن
miscalculating U اشتباه محاسبه کردن
miscalculates U اشتباه محاسبه کردن
misthink U اشتباه فکر کردن
miscalculated U اشتباه محاسبه کردن
miscalculate U اشتباه محاسبه کردن
bobble U پی درپی اشتباه کردن
confuse U باهم اشتباه کردن
bobbles U پی درپی اشتباه کردن
confuses U باهم اشتباه کردن
to believe wrong U اشتباه گمان کردن
privilege U دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
To pay off someone. To settle old scores with someone. U با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
refuting U اشتباه کسی را اثبات کردن
miscarrying U صدمه دیدن اشتباه کردن
refutes U اشتباه کسی را اثبات کردن
refuted U اشتباه کسی را اثبات کردن
miscarry U صدمه دیدن اشتباه کردن
To lead someone astray. U کسی رادچار اشتباه کردن
hallucinating U هذیان گفتن اشتباه کردن
eat humble pie <idiom> U پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
miscarries U صدمه دیدن اشتباه کردن
hallucinates U هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinated U هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinate U هذیان گفتن اشتباه کردن
refute U اشتباه کسی را اثبات کردن
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
to count up U حساب کردن
figuring U حساب کردن
to figure up U حساب کردن
account U حساب کردن
minculculate U بد حساب کردن
undercharge U کم حساب کردن
cyphers U حساب کردن
figure U حساب کردن
misreckon U بد حساب کردن
sum U حساب کردن
to cast up U حساب کردن
calculates U حساب کردن
sums U حساب کردن
calculated U حساب کردن
count U حساب کردن
cipher U حساب کردن
numerate U حساب کردن
computed U حساب کردن
miscalculate U بد حساب کردن
counts U حساب کردن
computes U حساب کردن
miscalculated U بد حساب کردن
ciphers U حساب کردن
counting U حساب کردن
compute U حساب کردن
miscalculates U بد حساب کردن
counted U حساب کردن
figures U حساب کردن
miscalculating U بد حساب کردن
calculate U حساب کردن
to blame somebody for something U کسی را مسئول کارناقص [اشتباه ] کردن
eat crow <idiom> U مجبور کردن کسی به اشتباه وشکست
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
check out U تصفیه حساب کردن
tallied U با چوب خط حساب کردن
overcharges U زیاد حساب کردن
miscast U حساب غلط کردن
recalculate U دوباره حساب کردن
overcharged U زیاد حساب کردن
tallied U باچوبخط حساب کردن
settles U تصفیه حساب کردن
settle U تصفیه حساب کردن
overcharge U زیاد حساب کردن
overcharging U زیاد حساب کردن
miscast U غلط حساب کردن
tallies U باچوبخط حساب کردن
tally U با چوب خط حساب کردن
tallying U باچوبخط حساب کردن
tally U باچوبخط حساب کردن
tallying U با چوب خط حساب کردن
tallies U با چوب خط حساب کردن
to put any one down for a fool U کسیرااحمق حساب کردن
to make a typing error [mistake] U اشتباه تایپ کردن [صفحه کلید یا تلفن]
foul up <idiom> U با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] U اشتباه تایپ کردن صفحه [کلید یا تلفن]
to make a typo [American E] U اشتباه تایپ کردن [صفحه کلید یا تلفن]
put two and two together <idiom> U حساب کتاب کردن ،دو دوتا کردن
score U حساب کردن بحساب اوردن
tallying U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
ponies U ریز تسویه حساب کردن
pony U ریز تسویه حساب کردن
tallied U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallies U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tally U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
compute U حساب کردن تخمین زدن
scored U حساب کردن بحساب اوردن
to pay up U حساب پس از افت را تصفیه کردن
scores U حساب کردن بحساب اوردن
poney U ریز تسویه حساب کردن
computes U حساب کردن تخمین زدن
computed U حساب کردن تخمین زدن
To gauge the situation and act accordingly. U حساب کار خود را کردن
misreckon U بد شمردن حساب غلط کردن
to make [commit] a faux pas U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
fluffing U نرم کردن اشتباه کردن
fluffs U نرم کردن اشتباه کردن
fluff U نرم کردن اشتباه کردن
fluffed U نرم کردن اشتباه کردن
to call to account U بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
i reckon U روی دوستی کسی حساب کردن
to cross-check the result with a calculator U حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
zones U محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
zone U محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
scores U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
count one's chickens before they're hatched <idiom> U روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
scored U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
To sell at coast price . U مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
miscount U بد حساب کردن بد تعبیر کردن
rack up U بازی کردن- حساب کردن
malfunction U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctions U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctioned U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
account U حساب صورت حساب
no year oppropriation U حساب تامین اعتبار باز حساب باز
digital computer U ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
he calcn lates with a U اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
datum error U اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
to verify the accounts رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
delivery error U اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
fumbled U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbles U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumble U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
deletion U روشی برای دوباره ایجاد کردن فایلهای حذف شده وقتی فایلی حذف میشود سکتورهای دیسک نگهداری می شوند چون ممکن است حذف با اشتباه صورت گرفته باشد
false <adj.> U اشتباه
mistakes U اشتباه
fumbles U اشتباه
snafu U اشتباه
discrepancy U اشتباه
barratry U اشتباه
to put one in the wrong U اشتباه
goof U اشتباه
wrong U اشتباه
goofed U اشتباه
goofing U اشتباه
wronging U اشتباه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com