English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 127 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
filament saturation U اشباع دمایی
temperature saturation U اشباع دمایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
thermal U دمایی
isothermal annealing U بازپخت هم دمایی
psychrometer U نمسنج دمایی
isothermal holding furnace U کوره هم دمایی
thermanesthesia U بی حسی دمایی
temperature correction U تصحیح دمایی
thermoregulation U تنظیم دمایی
thermoreceptor U گیرنده دمایی
rankin temperature scale U اشل دمایی رانکین
centigrade temperature scale U اشل دمایی سانتیگراد
temperature stress U تنش حرارتی یا دمایی
kelvin temperature scale U اشل دمایی کلوین
varite U مقاومتی با ضریب دمایی منفی
reaumur temperature scale U اشل دمایی در سیستم غیرمتریک
decalescence point U دمایی که در ان تغییر شکل کریستالی در فولاد صورت میگیرد
cloud point U دمایی که در ان مایع سردشونده شروع به کدر ومات شدن میکند
virtual temperature U دمایی که ذرهای از هوا داراخواهد بود اگر فاقد بخار اب باشد
reversal temperature U دمایی که در ان خطوط طیفی گاز برافروخته در مقابل طیف جسم سیاه ناپدیدمیشوند
braze welding U جوشکاری در دمایی بالاتر از 054درجه سانتی گراد و پایین تراز نقطه ذوب قطعات
impregnation U اشباع
satiation U اشباع
saturation U اشباع
suffusion U اشباع
concentrations U اشباع
saturated U اشباع
concentration U اشباع
saturator U اشباع کننده
degree of saturation U درجه اشباع
color saturation U اشباع رنگ
saturation state U رژیم اشباع
saturated U اشباع شده
plate saturation U اشباع اند
subsaturated U نزدیک به اشباع
current saturation U اشباع اند
anode saturation U اشباع اند
subsaturation U شبه اشباع
filament saturation U اشباع افروزه
saturation factor U ضریب اشباع
satiable U قابل اشباع
satiable U اشباع شدنی
saturant U اشباع شده
steepest U اشباع کردن
pervasivenness U قوه اشباع
overfull employment U اشباع اشتغال
saturated zone U منطقه اشباع
neural satiation U اشباع عصبی
magnetic saturation U اشباع مغناطیسی
magnetic saturation U اشباع اهن
zine of saturation U منطقه اشباع
satiating U اشباع شدن
saturation capacity U گنجایش اشباع
ingraft U اشباع کردن
waterlogged U ازاب اشباع
impregnant U اشباع شده
saturation current U جریان اشباع
saturable U اشباع شدنی
steep U اشباع کردن
saturates U اشباع شدن
saturates U اشباع کردن
saturate U اشباع شدن
saturate U اشباع کردن
imbuing U اشباع کردن
imbues U اشباع کردن
imbued U اشباع کردن
imbue U اشباع کردن
unsaturated U اشباع نشده
voltage saturation U اشباع ولتاژی
voltage saturation U اشباع اند
saturating U اشباع کردن
imbibed U اشباع کردن
sodden U اشباع شده
imbibing U اشباع کردن
imbibes U اشباع کردن
unsaturate U اشباع نشده
satiates U اشباع شدن
imbibe U اشباع کردن
satiated U اشباع شدن
satiate U اشباع شدن
saturating U اشباع شدن
chalk-line U [ریسمان اشباع شده با گچ]
chroma U درجه اشباع رنگ
saturated air U هوای اشباع شده
saturant U بحد اشباع رسیده
unsaturated fat U چربی اشباع نشده
saturated soil paste U خمیر خاک اشباع
saturated transistor U ترانزیستور اشباع شده
unsaturate U ترکیب اشباع نشده
subsaturated U نیمه اشباع شده
unsaturated U ترکیب اشباع نشده
indoctrinates U اغشتن اشباع کردن
saturated fats U چربی اشباع شده
indoctrinating U اغشتن اشباع کردن
collector saturation voltage U ولتاژ اشباع کلکتور
indoctrinated U اغشتن اشباع کردن
pervasiveness U قوه سرایت یا اشباع
indoctrinate U اغشتن اشباع کردن
under szturated rock U سنگ زیر اشباع
suffusing U پوشاندن اشباع کردن
suffuses U پوشاندن اشباع کردن
suffused U پوشاندن اشباع کردن
suffuse U پوشاندن اشباع کردن
saturated fat U چربی اشباع شده
soaks U بوسیله مایع اشباع شدن
soak U بوسیله مایع اشباع شدن
polyunsaturated U دارای حلقههای اشباع نشده
poly unsaturated fat U پلی چربی اشباع نشده
ethylene U هیدرو کربن اشباع نشده
inundate U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundated U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundates U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundating U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
acetylene U هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
geraniol U الکل اشباع شده مایع و معطر
oilite bushing U بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
condensation shock U چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
age hardening U سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
zero air voids unit weight U وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
impregnate U لقاح کردن اشباع کردن
chroma U اندازه رنگ کم رنگ و اشباع
impregnating U لقاح کردن اشباع کردن
imbrue U مرطوب کردن اشباع کردن
impregnates U لقاح کردن اشباع کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com