English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
filament saturation U اشباع افروزه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wicks U افروزه
wick U افروزه
filaments U افروزه
filament U افروزه
squirted filament U افروزه جهیده
metallic filament U افروزه فلزی
flashed filament U افروزه تابدیده
filament voltage U ولتاژ افروزه
filament rheostat U رئوستای افروزه
tungsten filament U افروزه تنگستنی
filament current U جریان افروزه
filament circuit U مدار افروزه
filament switch U کلید افروزه
anchored filament U افروزه مهار شده
filament winding U سیم پیچ افروزه
carbon filament lamp U لامپ با افروزه کربنی
impregnation U اشباع
satiation U اشباع
saturation U اشباع
concentrations U اشباع
concentration U اشباع
saturated U اشباع
suffusion U اشباع
voltage saturation U اشباع اند
voltage saturation U اشباع ولتاژی
unsaturated U اشباع نشده
color saturation U اشباع رنگ
filament saturation U اشباع دمایی
degree of saturation U درجه اشباع
zine of saturation U منطقه اشباع
plate saturation U اشباع اند
current saturation U اشباع اند
anode saturation U اشباع اند
impregnant U اشباع شده
neural satiation U اشباع عصبی
saturated zone U منطقه اشباع
saturation capacity U گنجایش اشباع
saturation current U جریان اشباع
saturation factor U ضریب اشباع
saturation state U رژیم اشباع
saturator U اشباع کننده
subsaturation U شبه اشباع
saturant U اشباع شده
saturable U اشباع شدنی
temperature saturation U اشباع دمایی
ingraft U اشباع کردن
magnetic saturation U اشباع اهن
magnetic saturation U اشباع مغناطیسی
unsaturate U اشباع نشده
overfull employment U اشباع اشتغال
pervasivenness U قوه اشباع
satiable U اشباع شدنی
satiable U قابل اشباع
subsaturated U نزدیک به اشباع
imbued U اشباع کردن
satiated U اشباع شدن
satiate U اشباع شدن
saturating U اشباع شدن
saturating U اشباع کردن
saturates U اشباع شدن
imbuing U اشباع کردن
saturates U اشباع کردن
saturate U اشباع شدن
saturate U اشباع کردن
imbue U اشباع کردن
satiates U اشباع شدن
steepest U اشباع کردن
saturated U اشباع شده
imbues U اشباع کردن
sodden U اشباع شده
satiating U اشباع شدن
imbibing U اشباع کردن
imbibes U اشباع کردن
imbibed U اشباع کردن
waterlogged U ازاب اشباع
imbibe U اشباع کردن
steep U اشباع کردن
chroma U درجه اشباع رنگ
suffusing U پوشاندن اشباع کردن
chalk-line U [ریسمان اشباع شده با گچ]
pervasiveness U قوه سرایت یا اشباع
under szturated rock U سنگ زیر اشباع
unsaturated fat U چربی اشباع نشده
suffuses U پوشاندن اشباع کردن
unsaturated U ترکیب اشباع نشده
suffused U پوشاندن اشباع کردن
unsaturate U ترکیب اشباع نشده
suffuse U پوشاندن اشباع کردن
subsaturated U نیمه اشباع شده
saturated transistor U ترانزیستور اشباع شده
indoctrinated U اغشتن اشباع کردن
indoctrinates U اغشتن اشباع کردن
collector saturation voltage U ولتاژ اشباع کلکتور
indoctrinating U اغشتن اشباع کردن
saturant U بحد اشباع رسیده
indoctrinate U اغشتن اشباع کردن
saturated fat U چربی اشباع شده
saturated fats U چربی اشباع شده
saturated soil paste U خمیر خاک اشباع
saturated air U هوای اشباع شده
ethylene U هیدرو کربن اشباع نشده
soaks U بوسیله مایع اشباع شدن
soak U بوسیله مایع اشباع شدن
polyunsaturated U دارای حلقههای اشباع نشده
poly unsaturated fat U پلی چربی اشباع نشده
geraniol U الکل اشباع شده مایع و معطر
acetylene U هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
inundate U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundating U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundated U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundates U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
oilite bushing U بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
condensation shock U چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
age hardening U سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
zero air voids unit weight U وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
imbrue U مرطوب کردن اشباع کردن
chroma U اندازه رنگ کم رنگ و اشباع
impregnating U لقاح کردن اشباع کردن
impregnates U لقاح کردن اشباع کردن
impregnate U لقاح کردن اشباع کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com