Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
eat the ball
U
اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
spot bowler
U
بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunch
U
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunches
U
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
delivery groups
U
مکانیسم پرتاب موشک یا مهمات وسایل سیستم پرتاب
free drop
U
پرتاب وسایل و تدارکات بدون چتر پرتاب ازاد
one and one
U
جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
one plus one
U
جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
pentathlon
U
مسابقه پنجگانه شامل پرش طول و پرتاب نیزه و دو 002متر و پرتاب دیسک و دو0051 متر
pentathlons
U
مسابقه پنجگانه شامل پرش طول و پرتاب نیزه و دو 002متر و پرتاب دیسک و دو0051 متر
throw
U
ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
throwing
U
ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
throws
U
ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
ballistics
U
مبحث پرتاب گلوله واجسام پرتاب شونده
captive
U
اسیر
prisoners
U
اسیر
prisoner
U
اسیر
captives
U
اسیر
caitiff
U
اسیر
captor
U
اسیر کننده
slaving
U
زرخرید اسیر
captors
U
اسیر کننده
slave
U
زرخرید اسیر
prisoner of war
U
اسیر جنگی
captured
U
اسیر شده
to lead captive
U
اسیر کردن
to leadscaptive
U
اسیر کردن
captivate
U
اسیر کردن
captivated
U
اسیر کردن
captivates
U
اسیر کردن
prisoners of war
U
اسیر جنگی
enslaving
U
اسیر کردن
enslaves
U
اسیر کردن
enslaved
U
اسیر کردن
enslave
U
اسیر کردن
lead captive
U
اسیر کردن
to take prisoner
U
اسیر کردن
captures
U
اسیر کردن
capturing
U
اسیر کردن
capture
U
اسیر کردن
take captive
U
اسیر کردن
insnare
U
اسیر کردن
slaves
U
زرخرید اسیر
captives
U
اسیر کردن
captive
U
اسیر کردن
slaved
U
زرخرید اسیر
extradition
U
تسلیم اسیر یا زندانی
command ejection
U
پرتاب کابین خلبان با فرمان سیستم پرتاب خودکار کابین
to be enslave to a bad habit
U
اسیر خوی بدی شدن
provisional ball
U
گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
refire time
U
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
deathlon
U
مسابقه دهگانه شامل دو001 متر و دو 004 طول ودو 0051 متر و دو 011 متربا مانع و پرش طول و پرتاب دیسک و پرش با نیزه و پتاب نیزه و پرتاب وزنه و پرش ارتفاع
war crimes
U
اعمالی راگویند که اگر از سربازان یااتباع دشمن صادر شود درصورت اسیر شدن بخاطرارتکاب انها مجازات خواهندشد
per pro
U
بجای
lieu
U
بجای
in exchange for
U
بجای
instead of
U
بجای
vice-
U
بجای
vices
U
بجای
vice
U
بجای
in the room of
U
بجای
in return for
U
بجای
Instead of you
U
بجای تو
in payment of
U
بجای
in lieu of
U
بجای
in his stead
U
بجای او
vises
U
بجای
for
U
بجای از طرف
instead of
<conj.>
U
بجای
[بعوض]
to pass for
U
قلمدادشدن بجای
quid pro quos
U
بجای عوض
elsewhere
U
بجای دیگر
quid pro quo
U
بجای عوض
he succeeded his father
U
بجای پدرنشست
instead of celebrating
U
بجای جشن
in somebody's place
U
بجای کسی
stead
U
بجای بعوض
instead
U
بجای اینکه
in place of
U
بجای درعوض
delivery error
U
اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
on your marks
U
فرمان بجای خود
instead of vice versa
U
بجای برعکس این
impersonify
U
بجای شخص گرفتن
back to your seats
U
برگردید بجای خود
were i in his skin
U
اگر بجای او بودم
take your mirks
U
فرمان بجای خود
instead of the reverse
U
بجای وارونه این
instead of the other way around
U
بجای برعکس این
O.K.
U
اصط لاحی که بجای
hardwired connection
U
می بجای ورودی و سوکت
to pass for
U
پذیرفته یا شناخته شدن بجای
If I were in your place. . .
U
اگر بجای شما بودم …
push pass
U
پاس با فشارچوب بجای ضربه
instead of doing
U
بجای اینکه انجام بدهند
instead of working
U
بجای اینکه او کار بکند
I wI'll sign for him .
U
من بجای اوامضاء خواهم کرد
foist
U
چیزی را بجای دیگری جا زدن
phraseography
U
نشان گذاری بجای عبارت
he could p for an englishman
U
بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
ghost-writer
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writers
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost writer
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
conscription of weath
U
گرفتن پول و مال بجای سرباز
enallage
U
بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
things have come to a pretty pass
U
کار بجای باریک رسیده است
to touch ground
U
بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
to take the fall for somebody
U
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
rational dress
U
نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
wick
U
چیزی که بجای فتیله بکار رود
ampersand
U
کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
i wish you would go
U
بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
wicks
U
چیزی که بجای فتیله بکار رود
recuperation
U
عمل برگرداندن لوله بجای خود
Ferdowsi left a good name behind.
U
نام نیکی از فردوسی بجای مانده
succedaneum
U
دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
cheats
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
to make one's mark
U
مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
persepolis
U
شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
ventriloquists
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ant
U
: پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
oafs
U
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
oaf
U
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
ants
U
: پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
cheat
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
grillage
U
شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
overstand
U
بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
whipping boy
U
بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
cheated
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
put the ball on the floor
U
به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
ventriloquist
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ventriloquistic
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
commodity money
U
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
He left a great name behid him .
U
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
pinsetter
U
وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
pinspotter
U
وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
ack
U
علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
scratch pads
U
یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
scratch pad
U
یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
order arms
U
فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
rickshaws
U
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaw
U
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
ricksha
U
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
mutual terms
U
شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
weapon delivery
U
پرتاب جنگ افزار یا وسیله پرتاب جنگ افزار
automatic toss
U
روش پرتاب خودکار بمب پرتاب خودکار بمب
interior label
U
بجای اینکه برچسب خارجی یا فیزیکی روی محفظه باشد
spot pass
U
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
hendiadys
U
عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
manrope
U
طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
mince pies
U
نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
the piping time
U
زمان صلح که بجای موزیک جنگی نی وسازهای دیگرمی نوازند
mince pie
U
نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
kinnikinnic
U
برگ وپوست برخی گیاهان که هندیهای امریکایی بجای تنباکوبکارمیبرند
hydroplaning
U
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplane
U
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
anti
U
:پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
light
U
هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
lighted
U
هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
wampun
U
خر مهرهای که هندیهای امریکای شمالی بجای زر وزیور بکار می برند
lightest
U
هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
designated hitter
U
بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
hydroplaned
U
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplanes
U
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
anth
U
:پیشوندهاییست بمعنی >ضد<و >مخالف < و >درعوض <و>بجای < و غیره مثل :ANTIchrist
Molotov cocktail
U
بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
Molotov cocktails
U
بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
rebounded
U
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
puncheon
U
ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
jelutong
U
ماده رزینی درخت شاهدانه ک ه بجای صمغ ادامس بکار میرود
grillage
U
شبکهای از تیرهای سنگین که در جاهای سست بجای پی ساختمان قرار میدهند
netball
U
بازی شبیه به والیبال با گرفتن و انداختن توپ بجای ضربه زدن
rebound
U
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds
U
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding
U
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
kauri
U
کاج بلند زلاند جدیدکه صمغ ان برای روغن جلاو بجای کهربابکارمیرود
antimatter
U
جسمی که حاوی مادهء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون
wampum
U
صدف براق و زیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
wampumpeag
U
صدف براق وزیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
hi
U
فریاد خوش امد مثل هالو وچطوری و همچنین بجای اهای بکار میرود
Use this command to send the output to a file instead of to the screen.
U
برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
ransoms
U
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransom
U
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
partial carry
U
فضای ذخیره سازی موقت تمام ارقام نقلی جمع کننده موازی بجای ارسال مستقیم
streamers
U
یک دسته نوار که بجای شروع و توقف در میان بلوکهای مجزای داده با سرعتی بالا ومستمر عمل میکند
streamer
U
یک دسته نوار که بجای شروع و توقف در میان بلوکهای مجزای داده با سرعتی بالا ومستمر عمل میکند
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
shyer
U
پرتاب
shy
U
پرتاب
shove
U
پرتاب
shies
U
پرتاب
shoved
U
پرتاب
shoves
U
پرتاب
throwing
U
پرتاب
shied
U
پرتاب
shoving
U
پرتاب
shyest
U
پرتاب
shying
U
پرتاب
throw
U
پرتاب
launch
U
پرتاب
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com