English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
light trap U اسبابی که حائل نور بوده ولوازم عکاسی دران حرکت کند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
compound bending U خمشی که دران لنگر پیچشی صفر بوده وتنشهای عمودی کششی وفشاری فاهر میشوند
imagery sortie U پرواز مخصوص عکاسی هواپیمای عکاسی ماموریت عکاسی هوایی
Dont move . Hold it. Keep stI'll. U بی حرکت ( در عکاسی وغیره )
coulisse U ناویا شیاری که دریچه بند اب دران حرکت میکند
crab angle U زاویه بین مسیر حرکت هواپیما و محور دوربین عکاسی
cluster mill U فرزی که متشکل از دو نوردمتحرک کوچک که هر کدام ازانها به وسیله یک جفت نوردبزرگ حائل و به حرکت درمی اید
tandem roller U نوعی قلطک که دارای چرخهای فلزی بوده وچرخها پشت سر هم حرکت میکند
continuous strip imagery U عکاسی متوالی از یک نوارزمین عکاسی مداوم از یک نوار
spectrozonal photography U عکاسی از اشیاء منتخب عکاسی از اشیای مخصوص
canards U رسانگر ایرودینامیکی که دران سطوح فرامین افقی لازم برای کنترل و تنظیم حرکت حول محور عرضی درجلوی سطوح اصلی برا قراردارند
canard U رسانگر ایرودینامیکی که دران سطوح فرامین افقی لازم برای کنترل و تنظیم حرکت حول محور عرضی درجلوی سطوح اصلی برا قراردارند
re attachment U در مورد کسی که قبلا" توقیف شده بوده وبه علتی بدون تعیین تاریخ دقیق ازاد شده بوده است die sine
Quchan U قوچان [شمال خراسان که از اوایل قرن یازدهم هجری قمری به بافت فرش مشغول بوده و بافندگان آن کردهای مهاجر کردستان می باشند.بیشتر فرش ها تماما پشم بوده و گره ترکی دارند.]
trimetrogon U عکاسی هوایی با استفاده ازسه بعد یا صفحه سه بعدی عکاسی سه بعدی هوایی
country cover diagram U دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
drencher U اسبابی که با ان دوابجانوران میخوارانند
lens distortion U خطای عدسی دوربین عکاسی انحراف عدسی دوربین عکاسی
phonendoscope U اسبابی که بوسیله ان صداهای کوچک
aeroscope U اسبابی که غباروذرات هواراجمع میکنند
myocardiograph U اسبابی که حرکات قلب راترسیم میکند
metronomes U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
inhalator U اسبابی که با ان بخاری رادرشش فرو برند
hemacytometer U اسبابی برای شمارش گویچههای خون
metronome U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
trigonometer U اسبابی که با ان سه گوشهای راست گوشه رامیسنجند
corer U اسبابی که سیب یامیوه دیگر راازتخمدان ان جدامیکند
turnspit U اسبابی که سیخ کباب را روی اتش میچرخاند
dichroscope U اسبابی برای ازمایش بلورهای دورنگ نما
pulper U اسبابی که دانههای قهوه رابان مغز می کنند
differential ailerons U ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
durometer U اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
fanner U غربال یا اسبابی که اشغال وکاه را بوجاری میکند بادبزن
dioptometer U اسبابی که قدرت تطابق وانکسار چشم را اندازه می گیرد
eidograph U اسبابی که بوسیله ان نقشه ایرابهرمقیاسی بخواهندبزرگ وکوچک میک
swing bell U اسبابی مانند دنبل برای تقویت عضلههای بازو و شانه
swing bar U اسبابی مانند دنبل برای تقویت عضلههای بازو و شانه
phonopore U اسبابی که بوسیله ان مخابرات تلفنی را ازتوی سیم تلگراف می گذراند
skiascope U اسبابی برای اندازه گیری قدرت انکسار نور در شبکیه
humidistat U اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
gimbals U اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نماوچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود
transmission U سرایت اسبابی که بوسیله ان نیروی موتور اتومبیل بچرخهامنتقل میشود
eudiometer U اسبابی که جهت اندازه گیری حجمی و تجزیه گازها بکارمیرود
transmissions U سرایت اسبابی که بوسیله ان نیروی موتور اتومبیل بچرخهامنتقل میشود
mechanizes U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
gimmick U اسبابی که در قمار بازی وسیله تقلب و بردن پول ازدیگران شود
gimbal ring U اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نما وچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود
panopticon U نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
respirators U اسبابی که به دهان و بینی می گذارند تا از استنشاق موادزیان اور جلوگیری کند
respirator U اسبابی که به دهان و بینی می گذارند تا از استنشاق موادزیان اور جلوگیری کند
gimmicks U اسبابی که در قمار بازی وسیله تقلب و بردن پول ازدیگران شود
delimiter U حائل
shutters U حائل
louvers U حائل
saddles U حائل
louvre U حائل
saddle U حائل
testudo U حائل
saddled U حائل
prop U حائل
shutter U حائل
interceptors U حائل
louver U حائل
interceptive U حائل
coaming U حائل
coamings U حائل
stay U حائل
stayed U حائل
fender U حائل
interceptor U حائل
delimiler U حائل
propped U حائل
stayer U حائل
propping U حائل
skidded U تیر حائل
stanchion U حائل نگهدار
skids U تیر حائل
retaining wall U دیوار حائل
skid U تیر حائل
skidding U تیر حائل
barrier-free U بدون حائل
bars U نرده حائل
interception U حائل شدن
buttressing U حائل نگهدار
buttresses U حائل نگهدار
buttressed U حائل نگهدار
buttress U حائل نگهدار
pellucid U حائل ماوراء
to i. light from anything U حائل نورشدن
false work U حائل موقت
bar U نرده حائل
fire guard U حائل اتش
fid U میله حائل
semidetached U دارای یک دیوار حائل
heel U پاشنه پی دیواره حائل یا سد
propped U حائل کردن یاشدن
heels U پاشنه پی دیواره حائل یا سد
propping U حائل کردن یاشدن
prop U حائل کردن یاشدن
flare wall U دیوار حائل خاکریز پل
buffer U ضربت خور حائل
pall U تابوت محتوی مرده حائل
intervene U فاصله خوردن حائل شدن
intervened U فاصله خوردن حائل شدن
intercepts U جدا کردن حائل شدن
intervenes U فاصله خوردن حائل شدن
gantries U زیر بشکهای حائل جراثقال
intercepting U جدا کردن حائل شدن
palled U تابوت محتوی مرده حائل
intercepted U جدا کردن حائل شدن
intercept U جدا کردن حائل شدن
palling U تابوت محتوی مرده حائل
palls U تابوت محتوی مرده حائل
traversing U مانع حائل درب تاشو
traverses U مانع حائل درب تاشو
traversed U مانع حائل درب تاشو
traverse U مانع حائل درب تاشو
gantry U زیر بشکهای حائل جراثقال
therein U دران
dress guard U اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
gas fittings U اسبابی که برای گرم کردن یاروشن کردن جایی باگازبکا
toes U ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود
toe U ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود
offing U دران نزدیکی ها
slideway U راهی که دران سر
thereabout U دران حدود
therabout U دران حدود
photography U عکاسی
photogeny U عکاسی
filters U چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
filter U چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
been U بوده
has-beens U بوده
fact U بوده
facts U بوده
has been U بوده
i have been U بوده ام
has-been U بوده
waved U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
nautch U که دران رقاص میرقصند
it is not subject to review U دران روا نیست
then U انگاه دران هنگام
therewith U دران هنگام بدانوسیله
feinting U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
flashlight U لامپ عکاسی
kodak U دوربین عکاسی
wirephoto U عکاسی رادیویی
dark room U تاریکخانه عکاسی
line of collimation U خط محور عکاسی
flashlights U لامپ عکاسی
photographic accessories U لوازم عکاسی
brownies U یکجوردوربین عکاسی
photography U لوازم عکاسی
flashes U فلاش عکاسی
flash photography U عکاسی شب بابرق
flash U فلاش عکاسی
aerial photography U عکاسی هوائی
brownie U یکجوردوربین عکاسی
photographic U وابسته به عکاسی
faxed U عکاسی رادیویی
faxes U عکاسی رادیویی
heliochrome U عکاسی رنگی
faxing U عکاسی رادیویی
imagery U عکاسی هوایی
flashed U فلاش عکاسی
facsimile U عکاسی رادیویی
filmed U فیلم عکاسی
telephotography U عکاسی رادیویی
film U فیلم عکاسی
photochromy U عکاسی رنگی
fax U عکاسی رادیویی
shutterbug U عاشق عکاسی
facsimiles U عکاسی رادیویی
telephoto U عکاسی رادیویی
phototelegraphy U عکاسی رادیویی
photoionization U یونش عکاسی
photographic fixing U ثبوت عکاسی
photographic strip U باند عکاسی
radiophoto U عکاسی رادیویی
photographic scale U مقیاس عکاسی
photographic chemistry U شیمی عکاسی
photographic strip U نوار عکاسی
mouses U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order U ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
has been U بوده است
coffee roaster U قهوه بوده
has-been U بوده است
has-beens U بوده است
polytony U ایجادچند لحن دران واحد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com