English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
simplifies U اسان تر کردن مختصر کردن
simplify U اسان تر کردن مختصر کردن
simplifying U اسان تر کردن مختصر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
out lawry U طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
precise U مختصر کردن مختصر
facilitates U اسان کردن
facilitated U اسان کردن
facilitating U اسان کردن
facilitate U اسان کردن
in orders to make it easiter U برای اسان تر کردن ان
simplifies U مختصر کردن اسانتر کردن
simplifying U مختصر کردن اسانتر کردن
simplify U مختصر کردن اسانتر کردن
break the wind U در نتیجه کنارزدن هوا کارنفر پشت سر را اسان کردن
abridge U مختصر کردن
shorten U مختصر کردن کاستن
shortens U مختصر کردن کاستن
shortened U مختصر کردن کاستن
look in U دیدن کردن مختصر
abbreviates U مختصر یا مفید کردن
abbreviating U مختصر یا مفید کردن
abbreviate U مختصر یا مفید کردن
step in U بازدید مختصر وکوتاهی کردن
to d. into a book U نگاه مختصر بکتابی کردن
pedrail U اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
outline U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlining U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlined U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlines U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
setl U زبان سطح بالا که برای اسان کردن برنامه نویسی الگوریتم طراحی شده است
to run in to a person U دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
cushy U اسان
eath U اسان
easy U اسان
potties U اسان
potty U اسان
easygoing U اسان
duck soup U اسان
simple U اسان
straightforward U اسان
easiest U اسان
facile U اسان
degage U اسان
cushiest U اسان
simpler U اسان
cushier U اسان
simplest U اسان
easier U اسان
lollipops U ضربه اسان
light handed U اسان راحت
easy U پاس اسان
laxity U اسان گیری
to roll on U اسان رفتن
euthanasia U مرگ اسان
easygoing U اسان گیر
lollipop U ضربه اسان
easiest U پاس اسان
to ease off U اسان شدن
easier U پاس اسان
permissive U اسان گیر
to roll by U اسان رفتن
soft loan U وام اسان
soft loans U وام اسان
permissiveness U اسان گیری
lenient U اسان گیر
to sweep past U اسان رفتن
leniency U اسان گیری ارفاق
glided U سریدن اسان رفتن
duck soup U کار اسان وسهل
glides U سریدن اسان رفتن
royal road U اسان ترین راه
cushily U اسان وبی دردسر
to take it easy U کار را اسان گرفتن
glide U سریدن اسان رفتن
happy go lucky U اسان گذران بیمار
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
in orders that it may beeasier U برای اینکه اسان تر شود
kickable U اسان برای ضربه زدن با پا
it is very easily done U بسیار اسان انجام میگیرد
collars U کسب اسان امتیاز ضربه
mobility U انتقال اسان منابع تولید
it promisews to be easy U امید میرود اسان باشد
collar U کسب اسان امتیاز ضربه
it promisews to be easy U چنین مینماید که اسان است
laughter U مسابقه اسان برای بردن
chippie U پرتاب اسان از زیر سبد
pie alley U مسیر اسان برای گوی اندازی
nothing great is easy U هیچ کاری بزرگی اسان نیست
holeable U گوی اسان برای به سوراخ انداختن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
friendliness U میزان اسان بودن کار باکامپیوتر یا برنامه
pick a cherry U ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
cheesecakes U مسیری در بولینگ که امتیازبه دست اوردن در ان اسان است
cheesecake U مسیری در بولینگ که امتیازبه دست اوردن در ان اسان است
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
down line processor U پردازندهای که در ترمینال یک شبکه ارتباطات قرار دارد وانتقال داده را اسان میکند
epitome U مختصر
febricula U تب مختصر
summary U مختصر
summaries U مختصر
succinct U مختصر
viz U مختصر
curt <adj.> U مختصر
fleeting <adj.> U مختصر
concise U مختصر
short term U مختصر
succinct <adj.> U مختصر
abridged U مختصر
tersest U مختصر
abstracted U مختصر
terser U مختصر
terse U مختصر
concise <adj.> U مختصر
laconic U مختصر گو
partial U مختصر
short <adj.> U مختصر
briefest U مختصر
synoptic U مختصر
incomprehensive U مختصر
briefer U مختصر
briefed U مختصر
brief U مختصر
little U مختصر
tis U مختصر ti is
laconically U مختصر گو
abbreviated U مختصر
shortest U مختصر
sum U مختصر
shorter U مختصر
sums U مختصر
grammalogue U مختصر
compend U مختصر
gnomical U مختصر
short U مختصر
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
setup U توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
petit mal U صرع مختصر
briefly speaking U مختصر کنیم
concisely U بطور مختصر
short and sweet <idiom> U مختصر ومفید
compendium U مختصر کوتاهی
tendency U علاقه مختصر
flash U روشنایی مختصر
scumble U مالش مختصر
tot U یادداشت مختصر
lacanic U مختصر و مفید
tendencies U علاقه مختصر
flashed U روشنایی مختصر
flashes U روشنایی مختصر
tots U یادداشت مختصر
pithy U مختصر ومفید
snack U خوراک مختصر
curtail U مختصر نمودن
synopsis U اجمال مختصر
synopses U اجمال مختصر
summary U خلاصه مختصر
clicks U صدای مختصر
simplifier U مختصر کننده
summaries U خلاصه مختصر
potluck U غذای مختصر
click U صدای مختصر
curtailed U مختصر نمودن
curtailing U مختصر نمودن
curtails U مختصر نمودن
snacks U خوراک مختصر
squabbles U نزا مختصر
shortener U مختصر کننده
contracted U مختصر محدود
clicked U صدای مختصر
tiffin U ناهار مختصر
squabbled U نزا مختصر
brief U کوتاه مختصر
squabble U نزا مختصر
nodding acquaintance آشنایی مختصر
let us be brief U مختصر کنیم
telegraphic U تلگرافی مختصر
shorthand U مختصر نویسی
grind out U پیشروی مختصر
briefed U کوتاه مختصر
briefest U کوتاه مختصر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com