English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
jitters U از کوره در رفته
madding U از کوره در رفته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
damped wave U موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number U عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). U آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindling U رفته رفته کوچک شدن
dwindles U رفته رفته کوچک شدن
dwindled U رفته رفته کوچک شدن
dwindle U رفته رفته کوچک شدن
to peter out U رفته رفته کوچک شدن
fettling U شن یاکلوخهای که درته کوره می ریزند تا انرا محافظت کند خاکستر ته کوره
open hearth furnace U کوره روباز کوره زیمنس مارتین
glazing kiln U کوره لعابی کوره لعاب پزی
recuperative furnace U کوره بهبوددهنده کوره نیروبخش
tunnel klin U کوره کانالی کوره تانل
frenetical U از جا در رفته
by inches U رفته رفته
gradually <adv.> U رفته رفته
bit by bit <adv.> U رفته رفته
gradually U رفته رفته
inchmeal U رفته رفته
in process of time U رفته رفته
dislocated U در رفته
short tempered U از جا در رفته
departed U رفته
thrawart U در رفته
by degrees <adv.> U رفته رفته
unbridle U مهاردر رفته
smudgiest U رنگ و رو رفته
cavetto U [پخی تو رفته]
averaged U روی هم رفته
emaciated U گوشت رفته
smudgy U رنگ و رو رفته
in the a U روی هم رفته
on average [on av.] U روی هم رفته
consumptives U تحلیل رفته
deep-set U فرو رفته
consumptive U تحلیل رفته
smudgier U رنگ و رو رفته
frantic U ازکوره در رفته
off shade U رنگ رفته
weatherbeaten U رنگ و رو رفته
on a par U روی هم رفته
averagly U روی هم رفته
retreating forehead U پیشانی تو رفته
pulled U تحلیل رفته
sunken U فرو رفته
defunct U ازبین رفته
windswept U بر باد رفته
by and large <idiom> U روی هم رفته
day a day U روی هم رفته
truncated soil U خاک رو رفته
frenzied U ازجا در رفته
it has escaped my remembrance U از خاطرم رفته
in the lump U روی هم رفته
all in all U روی هم رفته
all told U روی هم رفته
first and last U روی هم رفته
iam bored U حوصله ام سر رفته
inserted <adj.> <past-p.> U بکار رفته
away U غایب رفته
overall U رویهم رفته
neater U شسته و رفته
pallid U رنگ رفته
exhausted U تحلیل رفته
i have been to paris U پاریس رفته ام
neatest U شسته و رفته
I'm glad he's gone. U خوشحالم که او رفته.
altogether U روی هم رفته
installed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
deployed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
he knew that i had gone U او میدانست که من رفته ام
appointed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
extinct U ازبین رفته
overalls U رویهم رفته
neat U شسته و رفته
averaged U روی هم رفته
averages U روی هم رفته
gone <adj.> U از دست رفته
average U روی هم رفته
chafed U پوست رفته
applied <adj.> <past-p.> U بکار رفته
overseen U غلط رفته
red-hot U ازجادر رفته
averaging U روی هم رفته
he is off to the war U رفته است به جنگ
power U توان از دست رفته
retreating chin U چانه عقب رفته
revendication U استردادزمین ازدست رفته
palest U رنگ رفته بی نور
saddle nose U بینی فرو رفته
paler U رنگ رفته بی نور
I feel pins and needles in my foot. U پایم خواب رفته
powers U توان از دست رفته
advanced pawn U پیاده پیش رفته
lost chain U زنجیره از دست رفته
powered U توان از دست رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
washed up U بکلی تحلیل رفته
pale U رنگ رفته بی نور
He is on leave of absence . U مرخصی رفته است
go out the window <idiom> U اثرش از بین رفته
As limp as a rag. U شل واز حال رفته
sunken eyes U چشمان فرو رفته
forged side U سطح فرو رفته
powering U توان از دست رفته
you are mistaken U خطا رفته اید
what is done cannot be undone U اب رفته بجوی برنمیگردد
ha-ha U دیوار فرو رفته
we cannot undo the past U اب رفته بجوی برنمیگردد
neat U شسته و رفته مرتب
neater U شسته و رفته مرتب
immersed in debt U فرو رفته در فرض
lorn U از دست رفته بربادرفته
Have you been there recently (lately) U تازگیها آنجا رفته ای ؟
he must have gone U باید رفته باشد
Vanished(shattered, dashed) hopes. U امیدها ی بر باد رفته
lost U از دست رفته ضایع
income forgone U درامداز دست رفته
tacky U رنگ ورو رفته
furibund U اشفته ازجادر رفته
neatest U شسته و رفته مرتب
opportunity cost U هزینه فرصت از دست رفته
up to the ears U غرق سرا پا فرو رفته
lost causes U جنبش یا آرمان از دست رفته
wear off U فرسوده و از بین رفته شدن
Time hangs heavily on my hands. U از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
to count for lost U از دست رفته بحساب آوردن
the cork went off with apop U چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
He wont be back for another six months. U رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
to have arrived [expected moment] U رسیدن [به زمان انتظار رفته]
I have something in my eye. U چیزی توی چشمم رفته.
lost U از دست رفته تلف شده
ingesta U موادی که داخل بدن رفته
macaroni U ماکارونی جوان خارج رفته
sold U فروخته شده بفروش رفته
I have lost a lot of blood. U خون زیادی از من رفته است
lost cause U جنبش یا آرمان از دست رفته
To make amends to someone for an injury. U وقت از دست رفته جبران کردن
intakes U جای ابگیری نیروی بکار رفته
shopworn U کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
intake U جای ابگیری نیروی بکار رفته
She wI'll be a loser if she refuses. U اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
to join the majority U رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
sell out U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
i p that they are both gone U احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
cost of sales U قیمت تمام شده کالای فروش رفته
sell-outs U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
applied U برای هدف معین بکار رفته کاربسته
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
sell-out U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . U نمی دانم کدام گوری رفته است
It is an absolute chaos. U همه رشته کارها از دست در رفته است
fire box U کوره
fornax U کوره
furnace bottom U کف کوره
brick burner U کوره پز
furnace house U کوره
fornacis U کوره
chimney U کوره
ovens U کوره
incinerator U کوره
incinerators U کوره
furnace U کوره
burner U کوره
burners U کوره
stove U کوره
chimneys U کوره
kilns U کوره
kiln U کوره
oven U کوره
pusher type furnace U کوره پیش بر
manholes U کوره
manhole U کوره
stoves U کوره
furnaces U کوره
drags U مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drag U مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
Vxtreme U قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
dragged U مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
mattoid U کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
quasi U بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
furnace lining U استری کوره
furnace operation U عملکرد کوره
furnace man U مسئول کوره
chimney-tun U دودکش کوره ای
chimney-stalk U دودکش کوره ای
flip out <idiom> U از کوره در رفتن
oven battery U باطری کوره
furnace operation U طرزکار کوره
furnace man U کارگر کوره
furnace magnesia U منیزی کوره
furnace tin U قلع کوره
furnace pig U شمش کوره
glazing kiln U کوره رنگپزی
gas furnace U کوره گازی
gas fired furnace U کوره گازسوز
hearth jacket U پوشش کوره
furnace working U طرزکار کوره
furnace with two hearths U کوره با دو اتشدان
furnace vessel U مجرای کوره
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com