Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
U
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
troubler
U
موجب تصدیع خاطر مزاحمت
You can rest assured.
U
خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
discommodity
U
مزاحمت
fracas
U
مزاحمت
distribance
U
مزاحمت
unearthly hour
<idiom>
U
مزاحمت
affray
مزاحمت
nuisance
U
مزاحمت
nuisances
U
مزاحمت
interfere
U
مزاحمت
disturbance
U
مزاحمت
parasitism
U
مزاحمت
disturbances
U
مزاحمت
interfered
U
مزاحمت
interferes
U
مزاحمت
disturbances
U
ناراحتی مزاحمت
troubling
U
مزاحمت زحمت
trouble
U
مزاحمت زحمت
disturbance
U
ناراحتی مزاحمت
troubles
U
مزاحمت زحمت
public nuisances
U
مزاحمت عمومی
obtrusiveness
U
مزاحمت فضولی
public nuisance
U
مزاحمت عمومی
obtrusion
U
تصدیع مزاحمت
windage
U
مزاحمت هوا
Drop dead
<idiom>
U
کم کردن مزاحمت
trade
U
مزاحمت مبادله کالا
traded
U
مزاحمت مبادله کالا
abator
U
رفع مزاحمت کننده
interference
U
مزاحمت مهرههای خودی شطرنج
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
sake
U
خاطر
behalf
U
خاطر
Due to
U
به خاطر
remembrance
U
خاطر
mind
U
خاطر
minding
U
خاطر
minds
U
خاطر
for the love of
U
به خاطر,
on account of somebody
[something]
U
به خاطر
for his sake
U
به خاطر او
spontaneous generation
U
بطیب خاطر
ex officio
U
به خاطر شغل
amativeness
U
خاطر خواهی
tranquillity
U
اسایش خاطر
for his sake
U
برای خاطر او
security
U
اسایش خاطر
lacerated
U
خاطر ازرده
to imprint on the mind
U
در خاطر نشاندن
of ones own accord
U
بطیب خاطر
in view of
<idiom>
U
به خاطر اینکه
tranquility
U
اسایش خاطر
peace of mind
U
اسودگی خاطر
free will
U
طیب خاطر
self gratification
U
ترضیه خاطر
gladness
U
مسرت خاطر
umbrageous
U
رنجیده خاطر
in service
U
به خاطر خدمت
uneasiness
U
خاطر تشویش
surer
U
خاطر جمع
gladly
U
با مسرت خاطر
sure
U
خاطر جمع
leisurely
U
بافراغت خاطر
to escape one's memory
U
از خاطر رفتن
solace
U
تسلیت خاطر
downhearted
<adj.>
U
افسرده خاطر
depressed
<adj.>
U
افسرده خاطر
surest
U
خاطر جمع
attention
U
خاطر حواس
attentions
U
خاطر حواس
despondent
<adj.>
U
افسرده خاطر
nuisances
U
مایه تصدیع خاطر
inorder to
U
به خاطر اینکه برای
for nothing
U
برای خاطر هیچ
nuisance
U
مایه تصدیع خاطر
for pity's sake
U
برای خاطر خدا
for security reasons
U
به خاطر دلایل امنیتی
in the interests of truth
U
برای خاطر راستی
to feel sure
U
خاطر جمع بودن
spontaneously
U
به طیب خاطر بی اختیار
for reasons of safety
U
به خاطر دلایل امنیتی
accords
U
دلخواه طیب خاطر
accorded
U
دلخواه طیب خاطر
accord
U
دلخواه طیب خاطر
certes
U
خاطر جمعی تحقیق
depend upon it
U
خاطر جمع باشید
put one's finger on something
<idiom>
U
کاملابه خاطر آوردن
for god's sake
U
برای خاطر خدا
relief
U
ترمیم اسایش خاطر
point
U
خاطر نشان کردن
for a song
<idiom>
U
به خاطر پول کمی
for mercy sake
U
برای خاطر خدا
For Gods ( goodness , pitys , meucys ) sake .
U
محض خاطر خدا
to imprint on the mind
U
خاطر نشان کردن
stamp on the mind
U
خاطر نشان کردن
to impress on the mind
U
خاطر نشان کردن
For your sake .
U
محض خاطر شما
to stamp on the mind
U
خاطر نشان کردن
for a mere nothing
U
برای خاطر هیچ
for ones own hand
U
به خاطر خود شخص
take it out on
<idiom>
U
بی محلی به خاطر عصبانیت
trap
U
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
pout
U
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
unspontaneous
U
بدون طیب خاطر زورکی
to call somebody to
[for]
something
U
پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
ex gratia
U
به خاطر میل یا علاقهی شخصی
a small grimace
U
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
take to task
<idiom>
U
به خاطر اشتباه سرزنش شدن
come into one's own
<idiom>
U
به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
gob
[British E]
U
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
ring a bell
<idiom>
U
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
moue
U
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
fixation
U
خیره شدگی تعلق خاطر
composedly
U
به ارامی- به اسودگی- بااسایش خاطر
that is why
U
به خاطر این است که چرا
pursuit of happiness
U
به دنبال رضایت خاطر
[خرسندی]
secure
U
بی خطر خاطر جمع مطمئن
secures
U
بی خطر خاطر جمع مطمئن
I have to study
U
من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
solatium
U
غرامت برای ترضیه خاطر
fixations
U
خیره شدگی تعلق خاطر
heart sease
U
اسایش قلب اسودگی خاطر
carded for record
U
معافیت از خدمت به خاطر ثبت درپرونده
you must w the signal
U
ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
to languish
U
پژولیدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
i do it in your interest
U
به خاطر شما این کار رامیکنم
We were all so anxious about you.
U
ما همه به خاطر تو اینقدر نگران بودیم.
let down
U
پایین انداختن انداختن
Peeping Tom
U
نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
He seems to have a lot of confidence.
U
خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
guerrilla
U
جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerillas
U
جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
He did it for the sake of his family .
U
محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
sue somebody for damages
U
کسی را به خاطر زیانی تحت تعقیب قراردادن
guerrillas
U
جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
i did it only for your sake
U
برای خاطر شما این کار راکردم و بس
Peeping Toms
U
نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
to languish
U
ضایع شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish
U
فاسد شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
unprompted
U
ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
to languish
U
هرز رفتن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
de minimis exception
U
به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
to pull
[British E]
/ make
[American E]
a face
U
شکلک در آوردن
[به خاطر قهر بودن]
[اصطلاح روزمره]
recognize
U
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognises
U
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognising
U
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognizes
U
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognizing
U
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
throw the baby out with the bathwater
<idiom>
U
(تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
primage
U
اضافه کرایهای که به خاطر مراقبت در بارگیری و تخلیه به ناخدای کشتی داده میشود
blow-ups
U
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow up
U
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-up
U
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
billiard point
U
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
safety
U
اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
neural network
U
سیستمی که برنامه هوش مصنوعی را اجرا میکند و نحوه کار مغز و یادگیری و به خاطر سپردن آنرا شبیه سازی میکند
For Gods sake!For heavens sake.
U
بخاطر خدا ( برای خاطر خدا )
hurled
U
انداختن
hurl
U
انداختن
retroject
U
پس انداختن
flings
U
انداختن
hurls
U
انداختن
fell
U
انداختن
emplace
U
جا انداختن
felling
U
انداختن
felled
U
انداختن
flinging
U
انداختن
fling
U
انداختن
overthrow
U
بر انداختن
overthrew
U
بر انداختن
overthrown
U
بر انداختن
bottoms
U
ته انداختن
throw
U
انداختن
overthrows
U
بر انداختن
bottom
U
ته انداختن
spilled or spilt
U
انداختن
souse
U
انداختن
to draw lots
U
انداختن
overthrowing
U
بر انداختن
run home
U
جا انداختن
fells
U
انداختن
delete
U
انداختن
hewed
U
انداختن
hew
U
انداختن
thrusts
U
انداختن
thrusting
U
انداختن
brush finish
U
خط انداختن
omitting
U
انداختن
omit
U
انداختن
deracination
U
بر انداختن
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com