Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
application
[for something]
U
درخواست نامه
[برای چیزی]
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to ask somebody for
[about]
something
U
از کسی چیزی درخواست کردن
to ask specifically about something
U
چیزی را به طور خاص درخواست کردن
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
HTTP
U
دستوری که جستجوگر برای درخواست وب سرور اینترنت برای اطلاعات صفحه وب میدهد
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
cues
U
پیام ارسالی روی صفحه نمایش برای یاد آوری به کاربر برای درخواست یک ورودی
cue
U
پیام ارسالی روی صفحه نمایش برای یاد آوری به کاربر برای درخواست یک ورودی
put in for something
<idiom>
U
درخواست چیزی
QBE
U
زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود
call-up
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
requisition
U
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitions
U
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitioned
U
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitioning
U
درخواست کردن درخواست وسایل
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
an a for a position
U
درخواست دهنده برای کار
appeal
[to]
or
[for]
U
درخواست
[برای]
[استیناف در دادگاه]
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to negotiate for something
U
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
impetrate
U
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
represented
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represent
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
pay through the nose
<idiom>
U
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
represents
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
to seek a remedy for something
U
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
referral order
U
درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
to always find something to gripe about
U
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
permutations
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutation
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
throw one's weight around
<idiom>
U
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
reverse
U
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reversed
U
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reverses
U
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
status
U
سیگنال کامپیوتری برای درخواست اطلاعات از وضعیت خط ی ترمینال
reversing
U
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
requested
U
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requesting
U
درخواست اماد کردن درخواست کردن
request
U
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requests
U
درخواست اماد کردن درخواست کردن
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
wetting
U
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
retarding
U
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retard
U
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retards
U
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
request modify
U
درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
cash in
<idiom>
U
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
wait time
U
خیر بین یک درخواست برای داده و ارسال داده از حافظه
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
excess demand
U
درخواست بیش از حد درخواست اضافی
speak for
<idiom>
U
درخواست کردن
to make an application
[to apply]
U
درخواست کردن
solicit
U
درخواست کردن
prays
U
درخواست کردن
implores
U
درخواست کردن از
pray
U
درخواست کردن
implore
U
درخواست کردن از
supplicate
U
درخواست کردن
plead with
U
درخواست کردن
implored
U
درخواست کردن از
applying
U
درخواست کردن
solicited
U
درخواست کردن
entreat
U
درخواست کردن
entreated
U
درخواست کردن
demanded
U
درخواست کردن
entreating
U
درخواست کردن
demands
U
درخواست کردن
applies
U
درخواست کردن
imploring
U
درخواست کردن از
soliciting
U
درخواست کردن
demand
U
درخواست کردن
apply
U
درخواست کردن
praying
U
درخواست کردن
prayed
U
درخواست کردن
entreats
U
درخواست کردن
solicits
U
درخواست کردن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
call mission
U
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
plead
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
to ask too much
U
بیش از حد درخواست کردن
requisitioning
U
درخواست رسمی کردن
indent
U
سفارش درخواست کردن
soliciting
U
درخواست یا تقاضا کردن از
indents
U
سفارش درخواست کردن
indenting
U
سفارش درخواست کردن
requisition
U
درخواست رسمی کردن
solicit
U
درخواست یا تقاضا کردن از
requisitioned
U
درخواست رسمی کردن
solicited
U
درخواست یا تقاضا کردن از
to apply for leave
U
درخواست مرخصی کردن
solicits
U
درخواست یا تقاضا کردن از
call for fire
U
درخواست اتش کردن
bones
U
خواستن درخواست کردن
bone
U
خواستن درخواست کردن
boned
U
خواستن درخواست کردن
to reject
[refuse]
an application
U
درخواست نامه ای را رد کردن
to a oneself for help
U
درخواست کمک کردن
to deny somebody a wish
U
درخواست کسی را رد کردن
requisitions
U
درخواست رسمی کردن
boning
U
خواستن درخواست کردن
call for ..... under the credit
U
درخواست کردن ..... تحت اعتبار
mission call
U
درخواست پشتیبانی هوایی کردن
to grieve over anything
U
برای چیزی
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
apply
U
درخواست کردن شامل حال بودن
subsequent filing
[application, documents]
U
ادا کردن پس از ارائه درخواست نامه
applying
U
درخواست کردن شامل حال بودن
to file a petition
U
بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
applies
U
درخواست کردن شامل حال بودن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
touch
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
requested
U
تقاضا برای چیزی
inclinable to something
U
مساعد برای چیزی
request
U
تقاضا برای چیزی
look to
<idiom>
U
آمادگی برای چیزی
to grumble at any thing
U
برای چیزی غرغرکردن
requests
U
تقاضا برای چیزی
requesting
U
تقاضا برای چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
indexing
U
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
to file an application to somebody
U
از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
lean on
<idiom>
U
اجبارشخص درقبول کردن درخواست باتحت فشارگذاشتن
to withdraw an application
U
صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
steeper
U
فرف برای خیساندن چیزی
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
take for
<idiom>
U
اشتباه شخصی برای چیزی
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
to give reasons for a thing
U
دلیل برای چیزی اوردن
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
security blanket
<idiom>
U
استفاده از چیزی برای راحتی
approval
U
توافق برای استفاده از چیزی
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
ask
U
برای چیزی بی تاب شدن
asks
U
برای چیزی بی تاب شدن
catch at
U
برای گرفتن چیزی کوشیدن
asked
U
برای چیزی بی تاب شدن
asking
U
برای چیزی بی تاب شدن
in defence of somebody
[something]
U
برای دفاع از کسی
[چیزی]
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
consigns
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
demands
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
anthropomorphism
U
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
demand
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
To set a limit to everything.
U
برای هر چیزی حدی قائل شدن
demanded
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
consigning
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to graps at anything
U
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
consigned
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com