English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 160 (7523 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
resolutely U از روی تصمیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
logic U عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
demur U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
layer U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layers U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
Soc U ازادی دراخذ تصمیم قضایی
intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
resolution U نیت تصمیم
resolution U تصمیم
resolutions U نیت تصمیم
resolutions U تصمیم
irresolute U بی تصمیم
pluck U تصمیم
plucked U تصمیم
plucking U تصمیم
plucks U تصمیم
freehand U ازادی در تصمیم
veto U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
canon U : تصویبنامه تصمیم
canons U : تصویبنامه تصمیم
ruling U تصمیم
rulings U تصمیم
determination U تصمیم
weak kneed U بی تصمیم
weak-kneed U بی تصمیم
determinant U تصمیم گیرنده عاجز
determinants U تصمیم گیرنده عاجز
decision U تصمیم
decision U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decision U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
decisions U تصمیم
decisions U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decisions U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
avow U تصمیم
avowing U تصمیم
avows U تصمیم
determine U تصمیم گرفتن
determine U اتخاذ تصمیم کردن
determines U تصمیم گرفتن
determines U اتخاذ تصمیم کردن
determining U تصمیم گرفتن
determining U اتخاذ تصمیم کردن
decide U تصمیم گرفتن
decides U تصمیم گرفتن
resolve U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
resolve U تصمیم گرفتن
resolve U تصمیم
resolves U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
resolves U تصمیم گرفتن
resolves U تصمیم
mind U تصمیم داشتن
minding U تصمیم داشتن
minds U تصمیم داشتن
verdict U تصمیم هیات منصفه
verdicts U تصمیم هیات منصفه
artificial intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
AI U طراحی و پیشبرد برنامههای کامپیوتری که از هوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید می کنند و شامل دلایل ابتدایی و سایر خصوصیات بشری هستند
sub judice U بدون تصمیم قضایی
interrupt U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupting U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupts U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
unresolved U تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
determiner U تصمیم گیرنده
determiners U تصمیم گیرنده
afore thought U سبق تصمیم
arbitrament U قدرت اتخاذ تصمیم
arrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
orrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
take a decision U اتخاذ تصمیم کردن
take a dicision U اتخاذ تصمیم کردن
decidability U تصمیم پذیری
decidable U تصمیم پذیر
decidable U تصمیم گرفتنی قابل فتوی
decision box U جعبه تصمیم
decision criteria U ضوابط تصمیم گیری
decision instruction U دستورالعمل تصمیم
decision lag U تاخیر زمانی در تصمیم گیری
decision maker U تصمیم گیرنده
decision making U تصمیم گیری
decision making policy U سیاست تصمیم گیری
decision making unit U واحد تصمیم گیرنده
decision model U الگوی تصمیم گیری
decision process U فرایند تصمیم
decision structure U ساختار تصمیم
decision support system U سیستم پشتیبانی تصمیم
decision symbol U علامت تصمیم
decision table U جدول تصمیم
decision table U جدول تصمیم گیری
decision theory U نظریه تصمیم گیری
decision theory U تئوری تصمیم
decision tree U مسیر تصمیم گیری
Other Matches
will-power U تصمیم
nonplus U بی تصمیم
joint resolution U تصمیم مشترک
undecidable U تصمیم ناپذیر
logical decision U تصمیم منطقی
decision tree U درخت تصمیم
sewed up <idiom> U تصمیم گیری
cut and dried <idiom> U تصمیم قاطع
A one-sided(unilateral)decision. U تصمیم یکجانبه
i made up my mind to U تصمیم گرفتم که ...
to take a d. U تصمیم گرفتن
to be resolved U تصمیم گرفتن
special verdict U تصمیم ویژه
regnum U تصمیم مقتدرانه
make up one's mind U تصمیم گرفتن
resolved that ...... U تصمیم گرفته شد که
nonplus U بی تصمیم بودن
to come to a decision U تصمیم گرفتن
to make a decision U تصمیم گرفتن
make up one's mind <idiom> U تصمیم گیریکردن
make or buy decision U تصمیم به ساخت یاخرید
swear off <idiom> U تصمیم به ترک چیزی
general verdict U تصمیم به وجه اطلاق
leave hanging (in the air) <idiom> U بدون تصمیم قبلی
It was a well - timed ( timely ) decision . U تصمیم بموقعی بود
self determination U تصمیم پیش خود
without aforethought U بدون سبق تصمیم
ratio decidendi U مبنای اصلی تصمیم
to decide [on] U تصمیم گرفتن [در مورد]
malice aforethought U سبق تصمیم سوء
decision variable U متغیر تصمیم گیری
preform U قبلا تصمیم گرفتن
get down to brass tacks <idiom> U فورا شروع به تصمیم گیری
to decide on a motion U در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
pass a resolution U با رای گیری تصمیم گرفتن
partial jurisdiction U حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
order in council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
premature decision U تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
willpower U تصمیم جدی نیروی اراده
dss U سیستم پشتیبان تصمیم گیری
zero hour <idiom> U لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
tip the balance <idiom> U تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
not touch something with a ten-foot pole <idiom> U تصمیم گیری چیزی به طور کامل
take something to heart <idiom> U به صورت جدی تصمیم گیری کردن
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
decision tree U اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
She found it hard to make up her mind. U برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
It depends on your decison. U بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
to opt out [of something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
to opt in [something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. U در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
arranged marriage U ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
order of council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
drastic times call for drastic measures <idiom> U [زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
special verdict U رای هیات منصفه در حالتی که حقایق موضوع مطروحه را ان چنان که برایشان ثابت شده است اعلام و اخذ تصمیم را به دادگاه بسپارند
Recent search history Forum search
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
1They decided to buy the company outright.
1ببینیم کارها چطور پیش می رود بعد تصمیم میگیریم
1When I made my decision to retire,
2In order to be interesting you have to be mean
2In order to be interesting you have to be mean
2what time we must use make up one's mind?
1opting out
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com