Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
lose touch with
<idiom>
U
از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
miss an appointment
U
از دست دادن قرار ملاقات
appointments
U
قرار ملاقات وعده ملاقات
appointment
U
قرار ملاقات وعده ملاقات
ems dispatch
U
تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
chances
U
شانس
luck
U
شانس
odds
U
شانس
chance
U
شانس
fortune
U
شانس
chancing
U
شانس
chanced
U
شانس
fortunes
U
شانس
handsel
U
شانس
jinxes
U
ادم بد شانس
jinxes
U
شانس نیاوردن
unlucky girl
U
آدم بد شانس
unlucky fellow
U
آدم بد شانس
jinx
U
شانس نیاوردن
fall on feet
<idiom>
U
شانس آوردن
jinx
U
ادم بد شانس
fortunate
U
خوش شانس
(not a) snowball's chance in hell
<idiom>
U
بد شانس مطلق
(not a) ghost of a chance
<idiom>
U
حتی یک شانس کوچکی
press (push) one's luck
<idiom>
U
به شانس بستگی داد
fortuity
U
قضا وقدر شانس
casualism
U
اعتقاد به شانس و تصادف تصادفا"
caculated risk
<idiom>
U
شانس زیاد برای موفقیت
speed
U
حالت شانس خوب داشتن
cook one's goose
<idiom>
U
شانس کسی رااز اوگرفتن
To hit a wining streak.
U
شانس آوردن ( درقمار وغیره )
Fortunately I wasnt hurt.
U
شانس آوردم . طوریم نشد
speeds
U
حالت شانس خوب داشتن
speeding
U
حالت شانس خوب داشتن
I dont have an earthly chance.
U
کمترین شانس راروی زمین ندارم
green thumbed
U
کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد
help any one .
U
برایم خوش قدم بود ( شانس آورد )
new deal
<idiom>
U
تغییر کامل ،شروع تازه ،شانس دیگر
not to have a prayer of achieving something
U
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
spoiler
U
تیم بدون شانس دستگاه منحرف کننده هوا در اتومبیل
visiting
U
ملاقات
linkup
U
ملاقات
visits
U
ملاقات
visited
U
ملاقات
visit
U
ملاقات
long shot
U
شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
Consider yourself lucky
[fortunate]
(that) you weren't on the train at that time.
U
شما باید خودتان را خوش شانس
[خوشبخت]
در نظر بگیرید
[که]
در آن زمان در قطار نبودید.
date
[appointment]
U
قرار ملاقات
meetings
U
ملاقات میتینگ
meetings
U
ملاقات اجتماع
meeter
U
ملاقات کننده
resorted
U
ملاقات مکرر
meeting
U
ملاقات اجتماع
meeting
U
ملاقات میتینگ
appointment
U
وعده ملاقات
appointments
U
وعده ملاقات
conjuncture
U
ملاقات تصادفی
tryst
U
قرار ملاقات
caller
U
ملاقات کننده
callers
U
ملاقات کننده
resorts
U
ملاقات مکرر
visiting hours
ساعات ملاقات
trysts
U
قرار ملاقات
appointed day
U
قرار ملاقات
appointed day
U
وعده ملاقات
date
[appointment]
U
وعده ملاقات
gang up
U
ملاقات کردن
revisits
U
ملاقات مجدد
revisiting
U
ملاقات مجدد
resort
U
ملاقات مکرر
concourse
U
محل ملاقات
concourses
U
محل ملاقات
revisited
U
ملاقات مجدد
official meeting
U
ملاقات رسمی
audience
U
ملاقات رسمی
audiences
U
ملاقات رسمی
stop by
<idiom>
U
ملاقات کردن
revisit
U
ملاقات مجدد
appointment
U
قرار ملاقات
revisited
U
دوباره ملاقات کردن
redezvous
U
رانده وو محل ملاقات
make an appointment
قرار ملاقات گذاشتن
schedule an appointment
U
قرار ملاقات گذاشتن
revisiting
U
دوباره ملاقات کردن
revisits
U
دوباره ملاقات کردن
revisit
U
دوباره ملاقات کردن
assignations
U
قرار ملاقات واگذاری
visitant
U
ملاقات کننده مهاجر
trysts
U
قرار ملاقات گذاشتن
dates
[appointments]
U
وعده های ملاقات
assignation
U
قرار ملاقات واگذاری
appointed days
U
قرار های ملاقات
appointments
U
قرار های ملاقات
dates
[appointments]
U
قرار های ملاقات
appointed days
U
وعده های ملاقات
appointments
U
وعده های ملاقات
obtain an appointment
U
وقت ملاقات گرفتن
rendezvous
U
قرار ملاقات گذاشتن
tryst
U
قرار ملاقات گذاشتن
I'd like to see Mr. ...
U
من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
I have a date with my fiandee.
U
با نامزدم قرار ملاقات دارم
meet
U
معرفی شدن به ملاقات کردن
meets
U
معرفی شدن به ملاقات کردن
redezvous
U
وعده ملاقات اجتماع مجدد
keep an appointment
U
قبول کردن قرار ملاقات
fix someone up with someone
<idiom>
U
واسطه برای قرار ملاقات دونفر
It was a mere accident that we met.
U
ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
to arrive in good time
U
خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
blind dates
U
قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
conferences
U
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
blind date
U
قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
conference
U
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
off balance
<idiom>
U
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
I dont mean to intrude .
U
قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
sidekick
U
تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
sidekicks
U
تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
agendas
U
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agenda
U
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
calendar program
U
ابزار نرم افزاری که به کاربر اجازه ورود و بررسی به قرار ملاقات ها میدهد
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
calendar program
U
ابزار نرم افزاری که به چندین کاربر اجازه بررسی قرار ملاقات ها وزمان بندیهای سایرین را میدهد
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
redezvous
U
تلاقی کردن ملاقات کردن
assembled
U
انجمن کردن ملاقات کردن
assembles
U
انجمن کردن ملاقات کردن
visit
U
ملاقات کردن زیارت کردن
visited
U
ملاقات کردن زیارت کردن
visits
U
ملاقات کردن زیارت کردن
assemble
U
انجمن کردن ملاقات کردن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
assign
U
نسبت دادن تخصیص دادن
empowered
U
اختیار دادن وکالت دادن
organizes
U
سازمان دادن ارایش دادن
circulates
U
انتشار دادن رواج دادن
empowering
U
اختیار دادن وکالت دادن
promoted
U
ترفیع دادن درجه دادن
circulated
U
انتشار دادن رواج دادن
promote
U
ترفیع دادن ترویج دادن
assigns
U
نسبت دادن تخصیص دادن
illustrates
U
شرح دادن نشان دادن
expand
U
توسعه دادن بسط دادن
promote
U
ترفیع دادن درجه دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com