English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hardness tester U ازمایش کننده یا تستر سختی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
integrate circuit tester U دستگاه ازمایش ای سی تستر ای سی
hardness test U ازمایش سختی
rockwell hardness test U ازمایش سختی راک ول
vickers hardness test U ازمایش سختی ویکرز
rebound hardness test U ازمایش سختی جهشی
hardness testing machine U دستگاه ازمایش سختی
drop hardness test U ازمایش سختی سقوطی
joming test U ازمایش تعیین سختی فلزات
vicker's diamond hardness tester U دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
test element U دستگاه ازمایش کننده عنصر ازمایش مدار
to stand the racket U ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
tube tester U دستگاه ازمایش لامپ ازمایش کننده لامپ
ground detector U تستر زمین
tester U ازمایش کننده
trier U ازمایش کننده
triers U ازمایش کننده
line tester U ازمایش کننده خط
crucial experiment U ازمایش تعیین کننده
test pilot U خلبان ازمایش کننده هواپیما
grid current tester U ازمایش کننده جریان شبکه
flash point tester U ازمایش کننده نقطه اشتعال
test pilots U خلبان ازمایش کننده هواپیما
fatigue testing machine U دستگاه ازمایش کننده خستگی
tempers U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
use testing U ازمایش عمر قانونی ازمایش مدت متوسط دوام وسایل
pilot method U عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
tryout U ازمون برای گزیدن نامزدمسابقات یانمایش وغیره ازمایش درجه استعداد ازمایش
assay U محک زدن تحقیق و ازمایش کردن ازمایش فلز
assays U محک زدن تحقیق و ازمایش کردن ازمایش فلز
flight test U ازمایش پرواز یا ازمایش امادگی پرتاب موشک
continous immersion test U ازمایش فروبری دائمی ازمایش غوطه وری
insulation test U ازمایش ایزولاسیون ازمایش عایق بندی
soil examination U بررسی و ازمایش زمین ازمایش خاک
service test U ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
flight test U ازمایش هواپیما برای پرواز ازمایش پرواز کردن
creep test U ازمایش خزش در درجه حرارت عادی ازمایش خزش
confident test U ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
dial test indicator U دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
environmental test U ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
seriously U به سختی
strictness U سختی
aggravation U سختی
hardness U سختی
inexorability U سختی
implacability U سختی
difficulty U سختی
hardships U سختی
difficulties U سختی
oppressiveness U سختی
duress U سختی
flintiness U سختی
odburacy U سختی
heavily U به سختی
intensity U سختی
severity U سختی
violence U سختی
impenetrableness U سختی
privation U سختی
privations U سختی
inclemency U سختی
inflexibility U سختی
inexpiableness U سختی
hardship U سختی
induration U سختی
adamancy U سختی
adamancy U سر سختی
rigours U سختی
rigour U سختی
rigors U سختی
terribleness U سختی
rigidity U سختی
long suffering U سختی کش
toughness U سختی
intension U سختی
rigorousness U سختی
hardness of water U سختی اب
roughing U سختی
soreness U سختی
astingency U سختی
stiffness U سختی
buckram U سختی
intenseness U سختی
rigorism U سختی
austerity U سختی
arduousness U سختی
hardily U به سختی
hard lines U سختی
grievousness U سختی
hardiness U سختی
rigor U سختی
tenacity U سختی
sternness U سختی
intolerableness U سختی
steeliness U سختی
intractability U سختی
rebound hardness U سختی جهشی
strain hardness U سختی درجه
acataposis U سختی بلع
water hardness U درجه سختی آب
graveness U عبوسی سختی
addle U سختی گرفتاری
strain hardness U سختی کشی
depth of hardening zone U عمق سختی
gameness U جان سختی
impact hardness U سختی برخورد
hardenability U قابلیت سختی
duration U سختی بقاء
I hardly ate U من تو را سختی خوردم
life of privation U زندگی در سختی
tenacity coefficient U ضریب سختی
temporary hardness U سختی موقت
durometer U سختی سنج
eburnation U عاجی سختی
permanent hardness U سختی دائمی
depth of case U عمق سختی
permanent hardness of water U سختی دایم اب
thermosetting U سختی پذیر
resistance U سختی مخالفت
granite U سختی استحکام
imperviousness U سختی بی اعتنائی
stubbornness U سر سختی لجاجت
asperity U سختی ترشی
hardly any U به سختی هیچ [هر]
to suffer hardship U سختی کشیدن
softened U سختی را گرفتن
irreconcilableness U سختی در عقیده
softens U سختی را گرفتن
refractorily U باسر سختی
sclerometer U سختی سنج
softener U کاهنده سختی اب
stubbornly U از روی سر سختی
solidity U استواری سختی
painfulness U زحمت سختی
soften U سختی را گرفتن
narrow circumstances U تنگی سختی
irreconcilability U سختی در عقیده
stresses U سختی پریشان کردن
thermoset U پلاستیک سختی ناپذیر
to escape with life and limb U سختی رهایی جستن
stress U سختی پریشان کردن
scratch hardness tester U ازمایشگر سختی خراش
scratch hardness U درجه سختی خراش
scleroscope hardness U دستگاه سختی سنج
the violence of a wind U سختی یاتندی باد
stressing U سختی پریشان کردن
heavy fighting is in progress U جنگ سختی جریان
to rub through or along U با سختی بسر بردن
nip and tuck <idiom> U به سختی تمام کردن
quenching U ترساندن درجه سختی
go for broke <idiom> U به سختی تلاش کردن
eke out <idiom> U به سختی بدست آوردن
come down hard on <idiom> U به سختی تنبه کردن
It was raining hard. U باران سختی می با رید
thrust hardness U درجه سختی فشاری
brinell hardness number U ضریب سختی برینل
thermoplastics U پلاستیک سختی ناپذیر
to start with difficulty U به سختی روشن شدن
red hardness U سختی گرم سرخ
hardly a child anymore U دیگر به سختی بچه ای
footed U سر تیر ماده سختی راقراردادن
water softener U [کاهش دهنده درجه سختی آب]
pull through U در سختی بکسی کمک کردن
pressed for time <idiom> U با اشکال وبه سختی وقت
dark horse <idiom> U کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
to get off easy U بدون سختی رها یافتن
to get off lightly U بدون سختی رها یافتن
thermoplast U پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
let (someone) have it <idiom> U شخصی را به سختی صدمه زدن
charley horse U سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
to get off cheaply U بدون سختی رها یافتن
English is not a hard language . U انگلیسی زبان سختی نیست
Difficult times lie ahead. U دوران سختی درپیش است
to pile up or on the agony U شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
violence U شدت و تندی و سختی خشونت
serverance allowance U حق پوشاک برای سختی هوا
to plow [one's way] through something [American English] U با سختی در کاری جلو رفتن
lift is full of troubles U زندگی را سراسر سختی است
to talk like a Dutch uncle to somebody [American E] <idiom> U کسی را به سختی راملامت کردن [اصطلاح]
irresistibleness U غیر قابل مقاومت بودن سختی
He is hard nut to crack . U آدم سختی (سخت گیری )است
brinell hardness test U طریقه اندازه گیری سختی برینل
dutch uncle U کسی که به سختی دیگری راملامت کند
impenitence U سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
give (someone) a hard time <idiom> U لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
implacably U از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
dimension stock U چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
accolades U سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
to take the bull by the horns U دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
accolade U سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. U بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
high test U امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
carbonet hardness U درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
durometer U اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
parkinsonism U اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
lignum vi tae U یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
cold rolling U عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. U ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com