English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dispossessor U ازتصرف محروم کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
disseisin U محروم شدگی ازتصرف
dispossess U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
disseise U ازتصرف خارج کردن
disseisin U تحریم کسی ازتصرف ملک خود
disseisor U کسیکه دیگری را ازتصرف ملک خودمحروم میکند
disseisee U کسیکه ازتصرف ملک خودمحروم شده است
blighted U محروم
deprived U محروم
sans U محروم از
bereaved U محروم
cold turkey U محروم
disadvantaged U محروم
strip U محروم کردن از
devest U محروم کردن
deprivable U محروم کردنی
lower class U طبقه محروم
subclass U طبقه محروم
to cut off U محروم کردن
to be defected U محروم شدن
underclass U طبقهی محروم
cut off U محروم کردن
deprives U محروم کردن
choiceless U محروم از حق انتخاب
depriving U محروم کردن
deprive U محروم کردن
abdicate U محروم کردن
abdicated U محروم کردن
have not nations U ملل محروم
bereave U محروم کردن
exclude U محروم کردن
excludes U محروم کردن
excludable U محروم کردنی
dis- U محروم کردن
exclusion U محروم سازی
disadvantaged children U کودکان محروم
disinherited U محروم ازارث
underclass U طبقه محروم
abdicating U محروم کردن
abdicates U محروم کردن
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
inalienable U محروم نشدنی لایتجزا
dispossessing U محروم کردن دورکردن
dispossesses U از تصرف محروم کردن
dispossesses U محروم کردن دورکردن
dispossessed U از تصرف محروم کردن
disinherits U از ارث محروم کردن
unvoice U محروم از صدا کردن
disinheriting U از ارث محروم کردن
disinherit U از ارث محروم کردن
estopel U امرخاصی محروم شود
dispossessed U محروم کردن دورکردن
dispossess U از تصرف محروم کردن
dispossessing U از تصرف محروم کردن
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
unsight U از دیدن محروم کردن
unhouseled U محروم از عشاء ربانی
dispossess U محروم کردن دورکردن
mayhen U ازوسیله دفاع محروم کردن
dehumanised U از خصائص انسانی محروم شدن
disfranchise U از حق رای یا انتخاب محروم کردن
disendow U از عطیه محروم کردن نبخشیدن
ostracized U از حقوق اجتماعی محروم کردن
disbar U از شغل وکالت محروم کردن
privations U محروم سازی تعلیق مقام
ostracizes U از حقوق اجتماعی محروم کردن
deprive the heirs of inheritance U وراث را از ارث محروم کردن
ostracizing U از حقوق اجتماعی محروم کردن
privation U محروم سازی تعلیق مقام
dehumanises U از خصائص انسانی محروم شدن
attaint U مقصر دانستن محروم کردن
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
infamous U محروم از حقوق مدنی ترذیلی
dehumanizing U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizes U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanized U از خصائص انسانی محروم شدن
To cut somebody out of a wI'll. U کسی را از ارث محروم کردن
dehumanize U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanising U از خصائص انسانی محروم شدن
ostracism U محروم کردن از حقوق اجتماعی
underprivileged U محروم از مزایای اجتماعی واقتصادی
To be deprived of something . U از چیزی محروم شدن ( ماندن )
disestablish U کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablished U کلیسا را از ازادی محروم کردن
unsex U از خواص جنسی محروم کردن
disestablishes U کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracises U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracize U از حقوق اجتماعی محروم کردن
disestablishing U کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracised U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass U کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
She has had many privations in her youth . U درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
disfranchisement U محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
ostracising U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
The referee put a boycott on him . U داور اورا از بازی محروم کرد
ostracize U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
These trees deprive the house of light . U این درختها منز ؟ را نور محروم می کنند
disincorporate U ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
lumpen U محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
tantalises U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
exclusion U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
tantalize U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
disqualifications U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
disqualification U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
tantalizes U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalised U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
thefts U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
theft U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
lock out U تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
To tantalize someone . To keep someoneguessing . U دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
disbarment U محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
suppressive U خنثی کننده اتش سرکوب کننده
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
prepossessing U مجذوب کننده جلب توجه کننده
padding U پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer U وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
intermediary U وساطت کننده مداخله کننده
corrupter U فاسد کننده منحرف کننده
intermediaries U وساطت کننده مداخله کننده
modifiers U اصلاح کننده تعدیل کننده
presenter U ارائه کننده معرفی کننده
accaimer U هلهله کننده تحسین کننده
designative U اشاره کننده تعیین کننده
desolater U ویران کننده متروک کننده
spell binder U مسحور کننده مجذوب کننده
desolator U ویران کننده متروک کننده
modifier U اصلاح کننده تعدیل کننده
suberter U سرنگون کننده تضعیف کننده
corruptor U فاسد کننده منحرف کننده
acknowledger U تصدیق کننده قبول کننده
toasters U سرخ کننده برشته کننده
striking force U نیروی تک کننده یا کمین کننده
toaster U سرخ کننده برشته کننده
sniffy U افهار تنفر کننده فن فن کننده
supplicant U درخواست کننده تضرع کننده
the producer and the consumer U تولید کننده و مصرف کننده
vibrators U ارتعاش کننده نوسان کننده
thwarter U خنثی کننده مسدود کننده
vibrator U ارتعاش کننده نوسان کننده
prosecutor U پیگرد کننده تعقیب کننده
cogitator U اندیشه کننده مطالعه کننده
prosecutors U پیگرد کننده تعقیب کننده
presenters U ارائه کننده معرفی کننده
diverting U سرگرم کننده منحرف کننده
oppressive U خورد کننده ناراحت کننده
hangers U اویزان کننده معلق کننده
practicer U تمرین کننده مشق کننده
whetstone U تیز کننده تند کننده
preventive U حفافت کننده جلوگیری کننده
supplicants U درخواست کننده تضرع کننده
trimmer U دستکاری کننده صاف کننده
contractive U جمع کننده چوروک کننده
presentor U ارائه کننده معرفی کننده
hanger U اویزان کننده معلق کننده
favourer U یاری کننده مساعدت کننده
provisioner U تدارک کننده تهیه کننده
gesticulant U اشاره کننده وحرکت کننده
transmitter U منتقل کننده مخابره کننده
discriminant U تفکیک کننده جدا کننده
divider U جدا کننده تقسیم کننده
coordinator U هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
modulator demodulator U تلفیق کننده- تفکیک کننده
insulator U جدا کننده عایق کننده
venerator U تکریم کننده ستایش کننده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com