Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
the open door
U
ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to refuse somebody entry
[admission]
U
اجازه ندادن ورود کسی
[به کشوری]
freedom of entry and exit
U
ازادی ورود و خروج
dock receipt
U
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
importing
U
بردن محصولات به کشوری برای فروش
imported
U
بردن محصولات به کشوری برای فروش
import
U
بردن محصولات به کشوری برای فروش
development aid worker
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
aid worker
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
aid worker
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
civicism
U
اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
imperial institute
U
بنگاه امپراطوری است در لندن برای پیشرفت بازرگانی
prep schools
U
دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
prep school
U
دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
Open to the publice.
U
ورود برای عموم آزاد است
treament of aliens
U
معاملات بیگانگان
xenelasia
U
اخراج بیگانگان
convoy
U
کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
convoys
U
کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
admission is free to all
ورود برای همه یا همگان آزاد است
devices
U
که برای ورود و خروج داده یا پردازنده به کار می رود
device
U
که برای ورود و خروج داده یا پردازنده به کار می رود
letters of marque
U
حکم ضبط اموال بیگانگان
integrated
U
روش سازمانی برای بازیابی و ورود داده با بیشترین کارایی
the strangers in tehran
U
بیگانگان یاخارجی هایی که در تهران هستند
emancipation proclamation
U
اعلامیه ازادی بردگان اعلامیهای که در اول ژانویه 3681 به وسیله ابراهام لینکلن رئیس جمهور امریکاصادر و به موجب ان به بردگان سیاهپوست امریکایی ازادی اعطا شد
front de liberation national
U
جبهه ازادی بخش ملی سازمان جنگجویان الجزایرکه در فاصله 4591 تا2691 برای پایان دادن به سلطه فرانسویان در الجزایر
re entry vehicle
U
نوعی رسانگرهای فضایی که برای ورود به اتمسفر زمین در بخش پایانی مسیر خودطراحی شده اند
hand-held
U
کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست
batting order
U
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
forms
U
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
form
U
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
formed
U
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
vernaculars
U
کشوری
states
U
کشوری
vernacular
U
کشوری
civilian
U
کشوری
stated
U
کشوری
state-
U
کشوری
civil
U
کشوری
civilians
U
کشوری
state
U
کشوری
stating
U
کشوری
civic
U
کشوری
Civil Service
U
خدمات کشوری
civil servants
U
مستخدم کشوری
civil department
U
تشکیلات کشوری
state
U
ایالت کشوری
states
U
ایالت کشوری
state-
U
ایالت کشوری
civil defence service
U
خدمات کشوری
civil servant
U
مستخدم کشوری
stated
U
ایالت کشوری
stating
U
ایالت کشوری
intrastate
U
درون کشوری
theonomy
U
کشوری که خداپادشاه ان باشد
airspace
[over a country]
U
فضای هوایی
[در کشوری]
to export something
[from / to a country]
U
صادر کردن
[به یا از کشوری]
civic d.
U
محرومیت از حقوق کشوری
boycotts
U
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
best governed country
U
کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
boycott
U
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotting
U
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotted
U
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
the u states
U
کشوری که پادشاه داشته باشد
the u kingdom
U
کشوری که پادشاه داشته باشد
naturalises
U
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
to mandate a territory to a country
U
منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
C.A.B
U
مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
C.A.B.s
U
مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
naturalize
U
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalizes
U
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
centumvir
U
عضومحکمه کشوری که مرکب ازصد تن بود
naturalizing
U
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
banana republic
U
کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
naturalising
U
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
banana republics
U
کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
closed sea
U
دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
High Commissioner
U
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
High Commissioners
U
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
self supporting country
U
کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
postliminy or minium
U
حق دوباره یدست اوردن امتیازات و حقوق کشوری
To drag a country into war .
U
کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
gold standards
U
حالتی که پشتوانه اسکناس یا پول کشوری طلا باشد
liberties
U
ازادی
immunity
U
ازادی
releases
U
ازادی
released
U
ازادی
release
U
ازادی
liberation
U
ازادی
option
U
ازادی
options
U
ازادی
insubjection
U
ازادی
freeness
U
ازادی
freedoms
U
ازادی
enfranchisement
U
ازادی
freedom
U
ازادی
liberals
U
ازادی
large n
U
ازادی
liberty
U
ازادی
indpendence
U
ازادی
liberal
U
ازادی
independence
U
ازادی
openness
U
ازادی
liberticide
U
ازادی کش
emancipation
U
ازادی
looseness
U
ازادی
manumission
U
ازادی
national component
U
هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
manumit
U
ازادی بخشیدن
the champion of liberty
U
مدافع ازادی
advantages accruning from
U
ازادی مطبوعات
civil liberties
U
ازادی مدنی
civil liberty
U
ازادی مدنی
emancipatory
U
ازادی بخش
elbow room
U
ازادی عمل
liberty party
U
حزب ازادی
edict of emancipation
U
منشور ازادی
freedom of choice
U
ازادی انتخاب
freedom of belief
U
ازادی عقیده
laissez-faire
U
ازادی تجارت
paroles
U
ازادی مشروط
paroling
U
ازادی مشروط
liberty of the press
U
ازادی مطبوعات
catholicity
U
ازادی فکر
economic freedom
U
ازادی اقتصادی
habeas corpus
U
حکم ازادی
conditional discharge
U
ازادی مشروط
market freedom
U
ازادی بازار
manumission
U
ازادی برده
statue of liberty
U
مجسمه ازادی
market freedom
U
ازادی تجاری
liberally
U
ازادی خواهانه
parole
U
ازادی مشروط
medal of freedom
U
مدال ازادی
degree of freedom
U
درجه ازادی
probational
U
ازادی بقیدالتزام
relief
U
فراغت ازادی
degrees of freedom
U
درجات ازادی
probation
U
ازادی مشروط
probation
U
ازادی بقیدالتزام
free will
U
ازادی اراده
freedom of enterprise
U
ازادی تجارت
freedom of experssion
U
ازادی بیان
free enterprise
U
ازادی اقتصادی
paroled
U
ازادی مشروط
freedom of seas
U
ازادی دریاها
toleration
U
ازادی ازادگی
freedom of the press
U
ازادی مطبوعات
freedom of the press
U
ازادی نگارش
freedom to choose
U
ازادی در انتخاب
elbowroom
U
ازادی عمل
freehand
U
ازادی عمل
freehand
U
ازادی در تصمیم
freedom of trade
U
ازادی تجارت
liberators
U
ازادی بخش
liberator
U
ازادی بخش
free thinking
U
ازادی از قیود مذهب
liberty of conscience
U
ازادی عقیده یا فکر
laissez-faire
U
ازادی کسب و کار
liberalism
U
اصول ازادی خواهی
laissez-faire
U
ازادی صادرات وواردات
latitudes
U
ازادی عمل وسعت
latitude
U
ازادی عمل وسعت
laissez faire
U
ازادی مطلق اقتصادی
the champion of liberty
U
سنگ بسینه زن ازادی
libertarian
U
طرفدار ازادی اراده
free thought
U
ازادی فکر لامذهب
franchises
U
ازادی حق انتخاب امتیاز
franchise
U
ازادی حق انتخاب امتیاز
libertarians
U
طرفدار ازادی اراده
liberal
U
ازادی خواه زیاد
declaration of indulgence
U
اعلام ازادی دینی
liberals
U
ازادی خواه زیاد
libertarianism
U
طرفداری از ازادی فردی
free movement of capital
U
ازادی جابجایی سرمایه
overindulgence
U
ازادی بیش از حد دادن
probationary period
U
دوره ازادی مشروط
nurse of liberty
U
پرورشگاه یا مهد ازادی
liberal school
U
مکتب ازادی اقتصادی
free trade
U
شیوهای که دران کالاها بدون محدودیتهای دولتی از کشوری به کشوردیگر انتقال داده میشود
nationalist
U
ازادی خواه واستقلال طلب
nationalists
U
ملی گرا ازادی طلب
Soc
U
ازادی دراخذ تصمیم قضایی
nationalist
U
ملی گرا ازادی طلب
freewheel
U
با ازادی حرکت وجنبش کردن
scope
U
میدان دید ازادی عمل
nationalists
U
ازادی خواه واستقلال طلب
illiberal
U
متعصب مخالف اصول ازادی
freewheels
U
با ازادی حرکت وجنبش کردن
freewheeled
U
با ازادی حرکت وجنبش کردن
the liberal party
U
حزب یا دسته ازادی خواه
disestablishing
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
edict of emancipation
U
ازادی بی قید و شرط اعطا شد
disestablished
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
jubilees
U
روز ازادی سال ویژه
jubilee
U
روز ازادی سال ویژه
ransoms
U
ازادی کسی یاچیزی راخریدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com