English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
quality U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
qualities U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
bulk U حجم بزرگی از چیزی
organization U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organisations U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organizations U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
skew U میزان عدم تناسب چیزی
slowdowns U کاستن سرعت یا میزان چیزی
to buoy something [up] U چیزی را به میزان بالا آوردن
slowdown U کاستن سرعت یا میزان چیزی
skewing U میزان عدم تناسب چیزی
skews U میزان عدم تناسب چیزی
skew U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skews U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
yardage U میزان و مقدار چیزی بحسب یارد
skewing U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
slippage U میزان لغزش یا کم وزیادی چیزی از حد عادی ان
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
loss assessment U ارزیابی میزان خسارت
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
requires U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to paint something [with something] U چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
requiring U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
resists U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resist U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
required U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
system follow up U ارزیابی و بررسی مستمرسیستم جدید نصب شده به منظور مشاهده میزان عملکرد ان طبق طرح
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
(a) case in point <idiom> U مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
assignation [of something] [to something] U ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U انتساب [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U انتساب [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U گمارش [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U گمارش [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
stuck on <idiom> U دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن
phases U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
phased U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phase U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
something like 00 rials U سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
availability U میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
bond albedo U نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
destitution U بی چیزی
something U یک چیزی
something U چیزی
aught U چیزی
to poke a hole in any thing U چیزی را
light purse U بی چیزی
anything U چیزی
indigence U بی چیزی
corks U راه چیزی
lion's share U همهی چیزی
to have something U چیزی داشتن
to pique oneself on something U چیزی بالیدن
bring to mind <idiom> U چیزی را به یادآوردن
to sniff something U بو کشیدن چیزی
cork U راه چیزی
inlay U در چیزی کارگذاشتن
To tear oneself away from something . U دل از چیزی کندن
to make a hand of anything U از چیزی سودبردن
to look for anything U چیزی گشتن
to smell at something U چیزی را بو کردن
To pinch some thing . U چیزی را کش رفتن
inlaying U در چیزی کارگذاشتن
To brag and boast . To profess something . U از چیزی دم زدن
We didnt get a share (acut). U به ما چیزی نرسید
inlays U در چیزی کارگذاشتن
to throw something overboard U چیزی را ول کردن
I owe you one. [colloquial] U من یه چیزی به تو بدهکارم.
to have a sniff of something U بو کشیدن چیزی
To let something slip thru ones fingers . U چیزی را از کف دادن
to net soemthing U با تورگرفتن چیزی
boundary U حدود چیزی
consign U سپردن چیزی به
consigned U سپردن چیزی به
boundaries U حدود چیزی
wriggler U چیزی که می لولد
consigning U سپردن چیزی به
to net soemthing U به تورانداختن چیزی
get a load of <idiom> U دیدن چیزی
unstring U نخ چیزی را کشیدن
get the ball rolling <idiom> U شروع چیزی
trail U خط ی در امتداد چیزی
trailed U خط ی در امتداد چیزی
trailing U خط ی در امتداد چیزی
ask a boon of me U از من چیزی بخواه
position U محل چیزی
positioned U محل چیزی
have on <idiom> U پوشیدن چیزی
hold out on <idiom> U رد چیزی از کسی
trails U خط ی در امتداد چیزی
resignation [from something] U استعفا [از چیزی]
consigns U سپردن چیزی به
deducts U کم کردن چیزی از کل
deducting U کم کردن چیزی از کل
to refresh oneself U چیزی خوردن
waterish U هر چیزی شبیه اب
spiel U از چیزی دم زدن
To go after something. U پی چیزی رفتن
To discover (realize, assess) something. U به چیزی پی بردن
to equip something U چیزی را آراستن
coding U کد گذاری چیزی
The point is that… U چیزی که هست
This is more like it. Now this makes sense. U حالااین شد یک چیزی
fills U پر کردن چیزی
fill U پر کردن چیزی
bonks U خوردن سر به چیزی
deducted U کم کردن چیزی از کل
deduct U کم کردن چیزی از کل
to obtain something U گرفتن چیزی
rejection U نپذیرفتن چیزی
recovery U تحصیل چیزی
recoveries U تحصیل چیزی
bonk U خوردن سر به چیزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com