English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
police state U اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police states U اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
polices U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
police U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
policed U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
magneto electricity U نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
polices U مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
policed U مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
police U مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
police force U نیروی پلیس
police forces U نیروی پلیس
police power U نیروی پلیس
shore patrol U پلیس نیروی دریایی
to register with the police U نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
Police are out in force. U نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
per pais U بوسیله کشور
self administered U اداره شونده بوسیله خویشتن
Admiralty U اداره نیروی دریایی
intercommunication system U سیستم ارتباط بین اطاقهای یک اداره بوسیله بلندگو
labor rich country U کشور با نیروی کار فراوان
sea power U نیروی دریایی کشور حاکم بر دریاها
hydroelectric U وابسته به تولید نیروی برق بوسیله اب یا بخار
radiotherapy U رادیو تراپی درمان بوسیله نیروی تشعشعی
prize court U شعبهای از دادگاه اداره نیروی دریایی که باامور....کاردارد
electrophoresis U حرکت ذرات معلق مایع بوسیله نیروی برق
transmission U سرایت اسبابی که بوسیله ان نیروی موتور اتومبیل بچرخهامنتقل میشود
transmissions U سرایت اسبابی که بوسیله ان نیروی موتور اتومبیل بچرخهامنتقل میشود
departmentalism U اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
district U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
policing district U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police district U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
precinct [American E] U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
farmgate type operations U رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
yamen U اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
bureau of naval personnel U اداره پرسنل نیروی دریایی دفتر پرسنل دریایی
iron law of wage U قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
Burundi U کشور بروندی در مرکز خاوری افریقا و شرق کشور زئیر
secession U تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
extradite U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
provincialism U اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
innocent passage U مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
reenforceŠetc U نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
blue water school U انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
juggernaut U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
e.m.f U force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
torque U نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
expeditionary U نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army U پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
scotland yard U اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
electromotive force U نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
nonaligned U کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
headquarters U اداره کل اداره مرکزی
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
threat force U نیروی دشمن نیروی مخالف
attack force U نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy U نیروی بالابر نیروی شناوری
personnel U کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
self propulsion U حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force U نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
country cover diagram U دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
naval aviation U قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
allocated manpower U نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
free gyroscope U نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
geomagnetism U نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
cops U پلیس
constable U پلیس
policed U پلیس
cop U پلیس
bobbies U پلیس
bobby U پلیس
gendarmes U پلیس
constables U پلیس
gendarme U پلیس
police dog U سگ پلیس
polices U پلیس
german shepherd U سگ پلیس
police U پلیس
K9 [canine] U سگ پلیس
guard dog U سگ پلیس
police station U ایستگاه پلیس
police stations U مرکز پلیس
police forces U دادگاه پلیس
border police U پلیس مرزبانی
runners U افسر پلیس
Interpol U پلیس بینالمللی
police force U دادگاه پلیس
police stations U ایستگاه پلیس
border guard U پلیس مرزبانی
police officers U مامور پلیس
police officers U افسر پلیس
police officer U مامور پلیس
police officer U افسر پلیس
frontier police U پلیس مرزبانی
police station U مرکز پلیس
police reporter U مخبر پلیس
patrol wagon U اتومبیل پلیس
policemen U مامور پلیس
road guard U پلیس راه
local building inspector U پلیس ساختمان
patrolman U پلیس گشتی
police calls U استمداد پلیس
flatfoot U پلیس گشتی
police power U دادگاه پلیس
police office U پاسگاه پلیس
vice squad U جوخه پلیس
vice squads U جوخه پلیس
policeman U مامور پلیس
battle lights U چراغ پلیس
paddywagon U اتومبیل پلیس
plainclothesman U پلیس مخفی
runner U افسر پلیس
shore patrol U پلیس ساحلی
patrolmen U پلیس گشتی
constableship U وفیفه یا رتبه پلیس
filth [British E] U پلیس [اصطلاح روزمره]
rozzer [British E] U پلیس [اصطلاح روزمره]
cop U پلیس [اصطلاح روزمره]
peeler U اسباب پوست کن پلیس
raids U ورود ناگهانی پلیس
posse comitatus U دسته افراد پلیس
mountie U پلیس سوار کانادا
peelers U اسباب پوست کن پلیس
The police held the crowd back. U پلیس جمعیت را عقب زد
The police stopped me. U پلیس جلویم را گرفت
bust [colloquial] U ورود ناگهانی پلیس
black Marias U اتومبیل گشتی پلیس
round-up U ورود ناگهانی پلیس
police raid U ورود ناگهانی پلیس
under police surveillance U تحت نظر پلیس
turn over to the police U تحویل پلیس دادن
give in charge U تحویل پلیس دادن
police raid U حمله ناگهانی پلیس
round-up U حمله ناگهانی پلیس
bust [colloquial] U حمله ناگهانی پلیس
black Maria U اتومبیل گشتی پلیس
raiding U ورود ناگهانی پلیس
raided U ورود ناگهانی پلیس
raid U ورود ناگهانی پلیس
squad cars U اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
posse U دسته افراد پلیس جماعت
gestapo U گشتاپو سازمان پلیس مخفی
posses U دسته افراد پلیس جماعت
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
give a person in charge U کسی را تحویل پلیس دادن
squad car U اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
concierges U پلیس محافظ درب ورودی
pig [American E] U پلیس [اصطلاح تحقیر آمیز]
concierge U پلیس محافظ درب ورودی
army aircraft U هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps U نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
nark U مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
dog watch U پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
The thief surrender himself to the police. U سارق خود را تسلیم پلیس کرد
The police officer took down the car number . U افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
He is known to the police . U هویتش نزد پلیس معلوم است
large scale raid U حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
to search [for] [someone] U دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
copper [police officer] U پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
to call 911 [American English] U تلفن اضطراری کردن [به پلیس یا آتش نشانی]
to report to the police U خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
The details of the report were verified by the police. U جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
rookie U تازه کار [بویژه در پلیس یا ارتش ] [اصطلاح شوخی]
to report somebody [to the police] for breach of the peace U از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
commandant of marine corps U فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
component command U قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
Over 1,000 pirate discs were seized during the raid. U بیش از ۱۰۰۰ سی دی بدون اجازه ناشر چاپ شده در حمله پلیس ضبط و توقیف شد.
eagle flight U نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
workplace U اداره
directorates U اداره
serviced U اداره
directorate U اداره
office U اداره
helm U اداره
operation U اداره
prefecture U اداره
handling U اداره
department U اداره
gestion U اداره
bureaus U اداره
departments U اداره
bureau U اداره
offices U اداره
helms U اداره
workplaces U اداره
managements U اداره
management U اداره
maladmidistration U سو اداره
cutchery U اداره
service U اداره
cutcherry U اداره
attached strength U استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police. U هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
administering U :اداره کردن
officiate U اداره کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com