Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
infatute
U
احمق کردن
sot
U
احمق کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
stultified
U
احمق کردن خرف کردن
stultifies
U
احمق کردن خرف کردن
stultify
U
احمق کردن خرف کردن
stultifying
U
احمق کردن خرف کردن
to make an a of
U
احمق یانادان کردن
Other Matches
muppets
[colloquial]
احمق ها
schnook
U
احمق
gawkish
U
احمق
cox
U
احمق
tomfool
U
احمق
nincompoop
U
احمق
dult
U
احمق
goslings
U
احمق
gosling
U
احمق
barmy
U
احمق
barmiest
U
احمق
fools
U
احمق
barmier
U
احمق
inane
U
احمق
nincompoops
U
احمق
dulte
U
احمق
fool
U
احمق
luny
U
احمق
suckers
U
احمق
insipient
U
احمق
nidget
U
احمق
half-baked
<idiom>
U
احمق
wiseacre
U
احمق
goofiest
U
احمق
loggerhead
U
احمق
harebrained
U
احمق
gormless
U
احمق
mooncalf
U
احمق
moon calf
U
احمق
goofier
U
احمق
loony
U
احمق
loonies
U
احمق
thickheaded
U
احمق
looney
U
احمق
daffy
U
احمق
sucker
U
احمق
fatuous
U
احمق
dopey
U
احمق
goofy
U
احمق
daft
U
احمق
gid
U
احمق
cockscomb
U
احمق
cockscombs
U
احمق
cockeyed
U
احمق
fooled
U
احمق
booby
U
احمق
naturals
U
احمق
natural
U
احمق
sot
U
احمق
spooney
U
احمق
bughouse
U
احمق
simpletons
U
احمق
simpleton
U
احمق
fathead
U
احمق
ninny
U
احمق
daftest
U
احمق
asinine
U
احمق
ninnies
U
احمق
gawky
U
احمق
cock eyed
U
احمق
dafter
U
احمق
dotty
U
خل احمق
fatheads
U
احمق
infatuated
U
احمق
fooling
U
احمق
fat headed
U
احمق
goosy
U
احمق ترسو
battiest
U
دیوانه احمق
stupid
U
احمق خنگ
have a screw loose
<idiom>
U
احمق بودن
batty
U
دیوانه احمق
stupider
U
احمق خنگ
stupidest
U
احمق خنگ
drooled
U
ادم احمق
dromedary
U
ادم احمق
galoot
U
ادم احمق
featherhead
U
ادم احمق
dotterel
U
ادم احمق
drool
U
ادم احمق
drooling
U
ادم احمق
plumbeous
U
گیج احمق
feebleminded
U
احمق کودن
featherbrain
U
ادم احمق
dromedaries
U
ادم احمق
foolish
U
ابله احمق
poop
U
ادم احمق
frivolous
U
سبکسر احمق
poops
U
ادم احمق
battier
U
دیوانه احمق
have rocks in one's head
<idiom>
U
احمق بودن
unmeaning
U
احمق کم عمق
densest
U
انبوه احمق
denser
U
انبوه احمق
dense
U
انبوه احمق
mutts
U
آدم احمق
birdbrain
U
ادم احمق
noodle
U
ماکارونی احمق
tawpie
U
زن احمق وشلخته
senseless
U
احمق احمقانه
drools
U
ادم احمق
goosey
U
احمق ترسو
softhead
U
ادم احمق
mutt
U
آدم احمق
jerking
U
ادم احمق و نادان
jerked
U
ادم احمق و نادان
bufflehead
U
ادم احمق کله خر
jerk
U
ادم احمق و نادان
thick
<idiom>
U
احمق ،غیر منطقی
cluck
U
ادم احمق و رذل
moron
U
ادم احمق وابله
morons
U
ادم احمق وابله
jay
U
شخص پر حرف و احمق
poops
U
ادم بی معنی و احمق
poop
U
ادم بی معنی و احمق
bonehead
U
ادم احمق وکودن
jerks
U
ادم احمق و نادان
bigmouth
U
شخص پزبده و احمق
jays
U
شخص پر حرف و احمق
sawney
U
احمق ساده لوح
snipped
U
ادم احمق ته سیگار
clucks
U
ادم احمق و رذل
goofs
U
شخص احمق و کودن
duffer
U
ادم احمق وکودن
goof
U
شخص احمق و کودن
hicks
U
دهاتی جاهل احمق
hick
U
دهاتی جاهل احمق
idiots
U
ادم سفیه و احمق
idiot
U
ادم سفیه و احمق
goofing
U
شخص احمق و کودن
clucking
U
ادم احمق و رذل
snip
U
ادم احمق ته سیگار
goofed
U
شخص احمق و کودن
clucked
U
ادم احمق و رذل
seely
U
بیگناه احمق Seeding
dimwit
U
ادم کودن و احمق
snipping
U
ادم احمق ته سیگار
duffers
U
ادم احمق وکودن
Even a fool knows this .
U
یک احمق هم این رامی داند
nitwits
U
ادم کله خشک و احمق
zombie
U
انسان زنده شد ادم احمق
zombies
U
انسان زنده شد ادم احمق
half wit
U
ادم احمق ونادان ابله
half-wit
U
ادم احمق ونادان ابله
half-wits
U
ادم احمق ونادان ابله
nitwit
U
ادم کله خشک و احمق
stultification
U
تعلیق بمحال احمق ساختن
spoony
U
احمق اهل بوس وکنار
zombi
U
انسان زنده شد ادم احمق
have the last laugh
<idiom>
U
باعث احمق بنظر رسیدن شخص
duffre
U
ادم احمق وکودن جنس بنجل
fuckers
U
آدمهای احمق و پست
[اصطلاح رکیک]
arseholes
U
آدمهای احمق و پست
[اصطلاح رکیک]
twats
U
آدمهای احمق و پست
[اصطلاح رکیک]
assholes
U
آدمهای احمق و پست
[اصطلاح رکیک]
dipshits
U
آدمهای احمق و پست
[اصطلاح رکیک]
motherfuckers
U
آدمهای احمق و پست
[اصطلاح رکیک]
He is not such a fool as you assuoed .
U
آنطور که فرض کردی احمق نیست
sad sack
U
ادم خوش نیت ولی احمق وبی عرضه
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.
U
مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com