English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
schwarmerei U احساسات شدید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
fanatic U دارای احساسات شدید
fanatics U دارای احساسات شدید
pathetic U دارای احساسات شدید
passion U اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
fanatical U دارای احساسات شدید
fiend U دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
Other Matches
fervor U حرارت شدید اشتیاق شدید
fervour U حرارت شدید اشتیاق شدید
soulful U پر از احساسات
emotion U احساسات
emotions U احساسات
sentiments U احساسات
heartbeats U احساسات
heartbeat U احساسات
acold U بدون احساسات
to gall a person's kibes U احساسات کسی را
nationallism U احساسات ملی
braced U تحریک احساسات
folkway U احساسات عمومی
sentimentalize U با احساسات امیختن
emotive U وابسته به احساسات
affect U احساسات برخورد
affects U احساسات برخورد
enthuse U احساسات رابرانگیختن
schwarmerei U احساسات افراطی
affecting U محرک احساسات
rhapsodically U از روی احساسات
rhapsodical U ناشی از احساسات
impressive U برانگیزنده احساسات
heartstrings U احساسات عمیق
enthusing U احساسات رابرانگیختن
brace U تحریک احساسات
emotionless U عاری از احساسات
enthuses U احساسات رابرانگیختن
enthused U احساسات رابرانگیختن
d. of feeling U نازکی احساسات
white-hot U دارای احساسات برانگیخته
white hot U دارای احساسات برانگیخته
sentimentally U از روی احساسات یاعاطفه
shake up U احساسات راتحریک کردن
sentimental U مبنی بر احساسات یا عقیده
mush U احساسات بیش ازحد
shake-up U احساسات راتحریک کردن
shake-ups U احساسات راتحریک کردن
sexier U دارای احساسات شهوانی
sexiest U دارای احساسات شهوانی
sexy U دارای احساسات شهوانی
heartstring U عمیق ترین احساسات دل
soft spot for someone/something <idiom> U احساسات تندوتیز داشتن
seentimentally U از روی احساسات یا عاطفه
neighbourly feelings U احساسات همسایگی همدردی
sentimentalism U گرایش بسوی احساسات
self composed U مستولی بر احساسات خود
unfeeling U بیحس فاقد احساسات
sentient U حساس دستخوش احساسات
sentimentality U گرایش بسوی احساسات
religious sentiments U احساسات وعقاید مذهبی
internationalism U احساسات بین المللی
heart goes out to someone <idiom> U ابراز احساسات کردن
sentimentalization U ایجاد احساسات وعواطف
sensate U با احساسات درک کردن
sweep off one's feet <idiom> U بر احساسات فائق آمدن
To play (trifle) with someones feeling. U با احساسات کسی بازی کردن
your words offended her U سخنان شما به احساسات اوبرخورد
pathognomic U وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
wear one's heart on one's sleeve <idiom> U نشان دادن تمام احساسات
sectarianize U با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
get a grip of oneself <idiom> U کنترل کردن احساسات شخصی
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
high mind U با مناعت دارای احساسات بلند
philanthropic feelings U احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
wounded feelings U رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
soul-searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
tough minded U دارای فکر خشن وبدون احساسات
pornography U نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
soul searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
heart strings U عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
homosexuals U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
debunking U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunks U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
soap operas U نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
debunk U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
soap opera U نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
She has emotional entanglements (involvement ) . U گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
homosexual U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
debunked U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
slobbering U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbers U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobber U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
eroticism U تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
oedipus complex U احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
parabiosis U برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
his words injured my feelings U سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
oedipal U وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
sweltering U شدید
draconic U شدید
diametric U شدید
two fisted U شدید
incontrollable U شدید
diametrical U شدید
hyperpyrexia U تب شدید
acute U شدید
forcible U شدید
boisterous U شدید
intensive U شدید
tough U شدید
tougher U شدید
toughest U شدید
high wrought U شدید
slashing U شدید
rugged U شدید
keenest U شدید
keen U شدید
intense U شدید
violent U شدید
severest U شدید
severer U شدید
vehemently U شدید
grievous U شدید
severe U شدید
vehement U شدید
climacteric <adj.> U شدید
sopping U شدید
drastically U شدید
drastic U شدید
extensive U شدید
vigorous U شدید
stalwarts U شدید
stalwart U شدید
towering U شدید
inclement U شدید
rigorous U شدید
strenuous U شدید
raging U شدید
vehemence U غضب شدید
sthenic U شدید نیرومند
high rate discharge U تخلیه شدید
high order detonation U انفجار شدید
rain shower باران شدید
hyperinflation U تورم شدید
hypersensitivity U حساسیت شدید
an intensive particle U ادات شدید
workout U کار شدید
workout U ورزش شدید
hardest U مشکل شدید
harder U مشکل شدید
hard U مشکل شدید
gird U ضربه شدید
workouts U تمرین شدید
salvoes U افهاراحساسات شدید
salvo U افهاراحساسات شدید
workouts U کار شدید
pash U باران شدید
workouts U ورزش شدید
workout U تمرین شدید
exquisite U شدید سخت
rumbustious U سخت شدید
violent wind U باد شدید
chronic U شدید گرانرو
slats U ضربه شدید
slat U ضربه شدید
heavy U شدید پرزور
heaviest U شدید پرزور
heavies U شدید پرزور
heavier U شدید پرزور
rush U حرکت شدید
boom U رونق شدید
boomed U رونق شدید
penchant U میل شدید
booms U رونق شدید
booming U رونق شدید
rushing U حرکت شدید
rushed U حرکت شدید
actude conditions U شرایط شدید
advertising blitz U تبلیغات شدید
impetuous U تند و شدید
revulsion U تنفر شدید
galloping inflation U تورم شدید
high explosive U سوختار شدید
aggravator U شدید کننده
rain cats and dogs <idiom> U باران شدید
bedlam U اشتباه شدید
clavus U سردرد شدید
passion U تعصب شدید
violent pain U درد سخت یا شدید
nosedive U نزول شدید کردن
nosedives U نزول شدید یا ناگهانی
hunger for data U میل شدید به داده ها
hunger for power [craving for power] U میل شدید به قدرت
nosedived U نزول شدید کردن
escalated U شدید کردن یا شدن
escalate U شدید کردن یا شدن
escalates U شدید کردن یا شدن
yerk U حرکت سریع و شدید
escalating U شدید کردن یا شدن
going-over U عیب جویی شدید
goings-over U عیب جویی شدید
nosedive U نزول شدید یا ناگهانی
groundswell U طغیان شدید دریا
hardball U رقابت شدید و بیرحمانه
nosedived U نزول شدید یا ناگهانی
nosedives U نزول شدید کردن
nosediving U نزول شدید یا ناگهانی
strong jump U جهش ابی شدید
nymphomania U میل شدید زن بجماع
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com