Perdic | اجبار داشتنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 46 (5 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	constrainable U	اجبار داشتنی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	lovable U	دوست داشتنی
	likable U	دوست داشتنی
	tenable U	نگاه داشتنی
	likeable U	دوست داشتنی
	hateable U	دشمن داشتنی
	presentative U	عرضه داشتنی
	lovelier U	دوست داشتنی
	loveliest U	دوست داشتنی
	loveable U	دوست داشتنی
	lovely U	دوست داشتنی
	amiable U	مهربان دوست داشتنی
	likly U	انتظار داشتنی مناسب
	endearing U	دوست داشتنی کننده
	smacking U	دوست داشتنی صدای ملچ ملوچ
	smacker U	دوست داشتنی صدای ملچ ملوچ
	coercion U	اجبار
	duress U	اجبار
	cogency U	اجبار
	have (got) to <idiom> U	اجبار
	compulsoriness U	اجبار
	obligations U	اجبار
	persuasion U	اجبار
	persuasions U	اجبار
	violence U	اجبار
	constraint U	اجبار
	compulsion U	اجبار
	compulsions U	اجبار
	obligation U	اجبار
	coercible U	اجبار پذیر
	constrainedly U	ازروی اجبار
	constructive coercion U	اجبار معنوی
	extorsion U	کره و اجبار
	physical coercion U	اجبار مادی
	work off <idiom> U	اجبار چیزی به حرکت
	lead a merry chase <idiom> U	اجبار شخص به کارسخت
	pin down <idiom> U	اجبار شخصی دربیان واقعیت
	push (someone) around <idiom> U	اجبار شخص درانجام کارها
	draw (someone) out <idiom> U	اجبار شخص درگفتن چیزی
	brainwashes U	اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
	brainwashed U	اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
	brainwash U	اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
	get one's own way <idiom> U	اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
	piggyback file U	فایلی که بدون اجبار به کپی مجدد ان می توان رکوردهایی را به انتهای ان اضافه نمود
	injunctions U	دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
	injunction U	دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است

Recent search history

Forum search

more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy