Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
access
U
اجازه دخول
accessed
U
اجازه دخول
accesses
U
اجازه دخول
accessing
U
اجازه دخول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
enter
U
اجازه دخول دادن
entered
U
اجازه دخول دادن
enters
U
اجازه دخول دادن
intrusion
U
دخول سرزده و بدون اجازه
intrusions
U
دخول سرزده و بدون اجازه
ingress
U
حق دخول اجازه ورود
let in
U
اجازه دخول دادن
this ticket admits one
U
با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
to let in
U
اجازه دخول دادن
Other Matches
flat
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
U
اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation
U
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
prior admission
U
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
introit
U
دخول
introgression
U
دخول
infare
U
دخول
ingress
U
دخول
ingoing
U
دخول
intromission
U
دخول
incoming
U
دخول
intrusion
U
دخول
intrusions
U
دخول
arrivals
U
دخول
entree
U
دخول
admission
U
دخول
admissions
U
دخول
admitance
U
دخول
penetration
U
دخول
arrival
U
دخول
entry
U
دخول
obtrusion
U
دخول ناخوانده
inlet
U
ورود دخول
obtrusiveness
U
دخول ناخوانده
inlets
U
ورود دخول
login
U
دخول به سیستم
water tight
U
مانع دخول اب
intravasation
U
دخول ابگونهای در
insinuation
U
دخول غیرمستقیم
key entry
U
دخول کلیدی
reentrance
U
دخول مجدد
reebtry
U
دخول مجدد
inclusion
U
دخول شمول
impervious
U
مانع دخول
log in
U
دخول به سیستم
intrusiveness
U
دخول سرزده
entry side
U
جهت دخول
entry instruction
U
دستورالعمل دخول
entry plan
U
طرح دخول به سر پل
entry point
U
نقطه دخول
accession
U
دخول پیشرفت
watertight
U
مانع دخول اب
log on
U
دخول به سیستم
admitance
U
اجازهء دخول
entry condtion
U
شرط دخول
consummation of marriage
U
دخول در زناشویی
admittance
U
ورود دخول
ingress and egress
U
دخول و خروج
entering through
U
مجرای دخول
tight
U
مانع دخول هوا یا اب
tightest
U
مانع دخول هوا یا اب
hilum
U
محل دخول رگ وپی
catch
U
بل گرفتن دخول پارو در اب
keyboard enirv
U
دخول صفحه کلیدی
passports
U
وسیله دخول کلید
passport
U
وسیله دخول کلید
tighter
U
مانع دخول هوا یا اب
entrances
U
حق ورود دروازهء دخول
entrancing
U
حق ورود دروازهء دخول
entrance
U
حق ورود دروازهء دخول
mattriculation
U
دخول در دانشکده یادانشگاه
insinuation
U
نفوذ دخول تدریجی
inlets
U
خور راه دخول
intrant
U
دخول رسمی وقانونی
entranced
U
حق ورود دروازهء دخول
inlet
U
خور راه دخول
matriculation
U
دخول یا نام نویسی در دانشگاه
manholes
U
محل دخول استوانهای شکل
manhole
U
محل دخول استوانهای شکل
competition clause
U
شرط ممانعت از دخول دیگران
initiatory
U
دخولی وابسته به ایین دخول
tightest
U
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
tight
U
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
introsusception
U
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
reentry phase
U
مرحله دخول مجدد موشک درجو
intussusception
U
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
tighter
U
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
porte cochere
U
در بزرگ برای دخول گردونه هابحیاط خانه
initiatory rites
U
ایین دخول کسی در انجمنی بادستور ویژه
snorkels
U
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
snorkel
U
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
schnorkel
U
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
drain joints
U
فاصله بین تنبوشههای زهکش به منظور دخول اب به تنبوشه ها
lipotropic
U
موادی که سبب دخول چربی در واکنشهای بدن میگردند
conscientious objector
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objectors
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
debut
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debuts
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
finishing schools
U
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing school
U
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
rollover
U
میانگیری که میتواندکاراکترها و فرمانهای تحریر شده را به هنگام بالابودن سرعت دخول انها نسبت به پردازش کامپیوتر ذخیره کند
squares
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
licences
U
اجازه
permitting
U
اجازه
licenses
U
اجازه
licensing
U
اجازه
ratification
U
اجازه
licence
U
اجازه
warrent
U
اجازه
permit
U
اجازه
license
U
اجازه
permission
U
اجازه
okay
U
اجازه
permits
U
اجازه
fiat
U
اجازه
fiats
U
اجازه
authority
U
اجازه
leaving
U
اجازه
authorization
U
اجازه
approval
U
اجازه
unauthorized
U
بی اجازه
liberty
U
اجازه
ok
U
اجازه
authorisations
U
اجازه
by permission of
U
با اجازه
liberties
U
اجازه
licensure
U
اجازه
leave
U
اجازه
entering angle
U
زاویه ورودی زاویه دخول
entering side
U
سمت ورودی سمت دخول
grants
U
اجازه دادن
to beg leave
U
اجازه رفتن
authorizations
U
اختیار اجازه
granted
U
اجازه دادن
to obtain permission
U
اجازه گرفتن
let
U
اجازه دادن
by your leave
U
با اجازه شما
approach clearance
U
اجازه تقرب
approach clearance
U
اجازه فرود
transit bill
U
اجازه عبور
feu
U
اجازه همیشگی
flight clearance
U
اجازه پرواز
acquisition authority
U
اجازه خرید
imprimatur
U
اجازه چاپ
to permit oneself
U
اجازه خواستن
if you please
U
با اجازه شما
letting
U
اجازه دادن
lets
U
اجازه دادن
grant
U
اجازه دادن
warranties
U
تعهدنامه اجازه
warranty
U
تعهدنامه اجازه
warranting
U
اجازه قانونی
warranted
U
اجازه قانونی
warrant
U
اجازه قانونی
authorizing
U
اجازه دادن
licensable
U
قابل اجازه
authorizes
U
اجازه دادن
suffer
U
اجازه دادن
suffered
U
اجازه دادن
suffers
U
اجازه دادن
authorize
U
اجازه دادن
authorising
U
اجازه دادن
authorises
U
اجازه دادن
may i take it please
U
اجازه می فرمایید
warrants
U
اجازه قانونی
passport
U
اجازه مسافرت
passports
U
اجازه مسافرت
permissive
U
اجازه دهنده
conge
U
اجازه عبور
searcher warrant
U
اجازه تفتیش
billet
U
اجازه نامه
to ask permission
U
اجازه خواستن
billeted
U
اجازه نامه
to admit of
U
اجازه دادن
billets
U
اجازه نامه
audience
U
اجازه حضور
audiences
U
اجازه حضور
searcher warrant
U
اجازه بازرسی
inofficial
U
بدون اجازه
lincense or cence
U
اجازه دادن
grant
U
اجازه دادن
search warrant
U
اجازه تفتیش
permitting
U
اجازه دادن
forbid
U
اجازه ندادن
forbids
U
اجازه ندادن
search warrants
U
اجازه تفتیش
pass
U
اجازه عبور
allow
U
اجازه دادن
allowance
U
اجازه دادن
allowances
U
اجازه دادن
passes
U
اجازه عبور
passed
U
اجازه عبور
license
U
اجازه نامه
clearance
U
اجازه زدودگی
connivance
U
اجازه ضمنی
token
U
اجازه ورود
authority
U
توانایی اجازه
permits
U
اجازه دادن
permit
U
اجازه دادن
licensing
U
اجازه نامه
to allow
U
اجازه دادن
tokens
U
اجازه ورود
consents
U
رضا اجازه
certificate of authority
U
اجازه نامه
consent
U
رضا اجازه
go through
<idiom>
U
اجازه دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com